داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

خاله ام جنده خصوصیم..

سلامم…
اسم من آرشه. و این چیزی که میگم داستان نیست و داره هنوزم اتفاق میافته. پس مهم نیست که چی میگید . خلاصه بگم به تخمم نیست …

خب. از اونجا بگم که من سه تا خاله دارم… یکی بزرگ. یکی وسطی . ویکی هم کوچیکه… من اصولا اهل سکس با فامیل هستم. و میشه گفت که خانومای فامیل ما. یجورایی میشه گفت که دلشون میخاد . و باید ناز بخرین.
خلاصه… از اون طرفم که چهارتا زن دایی دارم . که بد جور سکسین . و میشه گفت که نمیدونم چرا ولی تازگیا نمیدونم خانومای شوهردار انگار دلشون میخاد که با جوونا یی که از خودشون کوچیک ترن رابطه داشه باشن. شاید بخاطر وضع جامعست
خلاصه … من از خالم خوشم میاد . ینی باهم راحت بودیم قبلا. ینی تا الانم هستیم. انگار اون حرومزاده باید نازمو برطرف می‌کرد. ولی موقعیتش پیش نمیومد. باهام راحته. ینی همه چیزو میگه. قبلا باز فقط موهاشو باز می‌کرد
همین.
ولی گذشت و گذشت . تارسیدم به نوزده سالگی همین پارسال. خالمم بگم ازش. عینکی. قدشم متوسطه . موهاشم نیمه لخت . و از من کوتاه تره چون من قد بلندم . خلاصه از اونایی که تو بغلت جامیشن … باسن گرد و جمع شدس . اونایی که میدونن کن جمع شده ینی از بیرون زده بیرون و وقتی که شلوارشو میکشی پایین یه کون گرد میبینی . ولی وقتی میکنی توش میبینی که به‌زور میره تو…یه جورایی تنگه ولی جذابه…
آره خلاصه… شوهر خالم اشپزه و تو تالار کاد میکنه . شب کاره و تا ساعت یک ویا دوازده شبم نمیاد… خالم دوتا بچه داره. منو خالم فارق هر چیزی راحتیم.
ینی ما دوتا انگار که باهم دوستیم…خیلی باهم مریم و هر چی بگم گوش میکنه. من نمیدونستم اونم اهل حاله. ولی پارسال تو سیزده بدر . که رفته بودیم باغ پدر شوهرش. خونواده ها از ماشین پیاده شدن. وسایل طبق معمول چیدن چادری ازین حرفا…
دسته برقذا . منم شب قبلش حالم بد بود و خیلی دلم اون شب میخاست ولی چون میگم من عاشق بدن خانومای فامیلم . گفتم عیبی نداره آرش. صبر کن بذار صبح شه بالاخره یه عنگولکی . یه دستی . از اون دستایی که مثلا بهش میخوره بعد میگی حواسم نبود ایناااا . یه حالی میکنی. خلاصه خودمو هر جوری بود به خواب زدم.
بریم اونجایی که فامیل چادر زدن . ما بودیمو . اون خاله بزرگم و خاله کوچیکم ینی سه خانواده… آره دیگه منم که پر بودم دیدم همه دارن کاد میکنن . منم گبه یه بهانه گفتم گوشه کارو بگیرم .وای نمیدوننین . شق کرده بودم . و تنها کسیم که میتونست حالم بیاره خاله کوچیکم بود . قیافش سکسیه سی و خورده آیه. ولی بعضی موقع ها از ا ون خندش که مخلوطی از قهقهه و خنده سکسیه میکنه
خلاصه دیدم که خالم خم شده و داره وسالی میبینه. منم حشری زده بالا نمیدونم چیکار کنم . ینی حاضر بودم اون روز با درختم حال کنم.
خالم معمولا موهاش نیمه باز بود. یه مانتو عه معمولی پوشیده بود .
ولی شلوارش مشکی وکمی چسبون. خلاصه بعدش که اینطوریش دیدم . کمی از جمعیت دور بودیم . من رفتم به بهونه ای بهش کمک . اونم گفت این کارو کن اون کارو کن. منم هرزگاهی حرفای نامربوط میفتم … مثلا چون باغش ون . کمی خاکی بود و چوبم پیدا می‌شد. دیدم یه چوب نسبتا بزرگی دست اون یکی شوهر خالمه. منم حال خراب . گفتن ببین چه چوب کلفتی دست آقا سعیده. اونم مثلا متوجه نشده خنده آرومی کرد. مشغول کار بودیم .
خیلی خودمو بهش می‌مالندم . باهم راحت بودیم . اونم فکر کرد چیزی نیست.
خلاصه گذشتو منم دستمو که از زیر داشتم وسایلو بهش میدادم . با کف دستم کمی سینش گرفتم. یه وای گفت.
خانوما میدونن که این وای گفتنه مثل شک میمونه واسشون. انگار یه برق گرفتگی ریزی میگیرن . خلاصه… بعدش گفت نکن . بده واین کسشرااا
که من خالتمو . من شوهر دارمو . اینانا. … شاید بگین که چرا رفت سر اصل مطلب خالم . چون که من هفته پیشش کمی انگولک کرده بودم . اونم
همین‌رو گفته بود…
خلاصه گفتم خاله شروع نکن . حالم بده بذار فقط دست بزنم شاید خوب شه حالم . خالم سنش بیشتره ازم ولی هوامو داره .گفت باشه ولی کم . آبرومون نره . گفتم خب.بعدش هم مثلا داشتیم کمک میکردیم به هم هم من با کف دستم می‌مالندم سینش رو .
سینش گرد و کمی بیرون زدس . حال میده سینش بهت . مالوندمش .
آروم آروم از رو لباس مالوندم . معمولا چیزی نمیگه خالم تو این مو قعیتا
ساکت موند تا حامد بکنم . بعد چن دقیقه صداش زدن منم حالم گرفته شد.

خلاصه تا اون روز من نتونستم باهاش حال کنم . ولی دم غروب سیزده بدر که داشتیم پیاده میرفتیم دم گوشم گفت که محمد (شوهرش) فردا از ساعت دوازده صبح تا دوازده شب کاره . اگه خاستی بیا . گفتم بچه هات گفت
اونارو به یه بهونه میفرستم خونه مامانم. منم گفتم با شه. همه رفتیم خونه.
فرداش . من بیدار شدم رسیدم به خودم . موهامو ز دم .
ساعت یازده بود . شمارمو داشت خالم بهش تو واتساپ گفتم رفته آقا محمد گفت نه… ساعت دوازده و نیم شد دوباره پرسیدم که گفت رفته ولی بچه هارو ببره خونه مادر بزرگم کمی طول میکشه .

خلاصه تا بچه هاشو ببره شد یک . خونش طرفای مادر بزرگمه . منم کمکم صبرم جاشو داد به کیرم راه افتادم خونش . توراه که داشتم میرفتم دیدم از خونه مادربزرگم داره میاد . باهم رفتیم تا خونشون توراه حرف زدیم… شوخی کردیم. نمیدونستیم کار به اینجا میرسه بخایم سکس کنیم ولی شد .
خلاصه رسیدیم در خونش باز کرد در . منم دیوونه شدم درو بستم زود اونم ترسید . گفت چیشد … ؟؟؟ چیزی نگفتم . درو بستم خودمو هل دادم طرفش با بدنم پرسش کردم به در شغلشون گرفتم پرت کردم وسط حیاط . داغ کرده بودم…
لبامونو خوردیم . حین لب خوردنش موهاشو میگرفتم دم اسبی زده بود .
لب گرفتم… سینه هاشو گرفتم. خالم داشت حال می‌کرد. خالم داغ بود
. دستشو گرفتم بردم خونش . لب گرفتیم… همه چی زود پیش رفت…
سینه هاشو درآورده بودم . شلوارشو کشیدم پایین . بدوم حرفی فقط انجام می‌دادیم. طاقت نیاوردم همون جوری خشک خشک کردم تو کونش…
نرم بود ایییکشید دیوونم کرو
محکم زدم محکم زدمممم . زدمممم. تلمبه دیوونم کرد … آهو اوهششش پارم کرد … خشک بود میسوخت کیرم . مو شو از پشت گرفته بودم تلمبه میزدممم . حین سوختن کیرم حال می‌دادند. آخ ارششسش . بکنننننن .
اخخخخخ آی‌ یییییییی … اهههههه اههه… بریززز لعنتی. حرومزاده بریززز
خالم داشت میسوخت …
یه دفعه خالی کردم … حالم دستم نبود سرگیجه گرفتم …
خوابیدم روش از پشت… داغون بودیم . کیرم توش بود… چیزی نگفتیتیم بعد یه ساعت دم رفتن داشتم میپوشیدم لباسامو. دوباره شق کردم کیرمو داروردم
این دفعه فقط گفتم بساککک‌. دوباره یه حالی شدمممم… نیم ساعتی شد با اون اون ساک زد . دیوونم کرد آب دهنش همه جا ریخته بودند. گفتم بریزم دهنت … گفت اوممممم بریز بریزززز…
داغ بود . میخاستم. ریختم … گلوش پرشد . پس داد نصف آبموووو …
رو کیرم با آب دهنش و آبم مالوند با دستش بعد بوس کرد کیرمووو …
خوشو بش کردیم . داشتم میرفتم گفتم هر موقع خاستی بگو بیام …
که گفت نمیدونم اگه موقعیت پیش بیادددد…
الان ۱۴۰۱… تا اینجاااا. سه بار رفتم کردمشششش با پوزیشن مختلف . حتی
بیارم با حجاب کردمش . ینی لخت بود ولی با شال کردمش.
جندم شده‌ها ولی من به چشم کسی که نیازمند برطرف میکنه میبینمش…
بای

نوشته: ارش

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها