داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

خاطره اولین پول جندگیم

سلام
اسم من ساغره ۲۱سالمه بخام از خودم بگم قدم۱۶۷ و رنگ پوستمم سفیده .
بخاطر بعضی از مشکلات باخانواده زندگی نمیکنم وبا ملیکا دوستم زندگی میکنم ملیکا احل ورزشو تفریحو و… از اون دوست هاییه ک تو زندگیم بهم خیلی کمک میکنه.
ملیکا یک رفیق داره اسمش امیره هر چند وقت زنگ میزنه مهمونی دعوت میکنه منم زیاد ازش خوشم نمیاد بخاهر همین معمولن مهمونی هارو ملیکا خودش تنها میره . ی روز همین امیره گوشیم زنگ زد گفت چرا ملیکا گوشیش خاموشه گفتم چن گوشیش شکسته خلاصه گوشیو دادم ب ملیکا امیرم گفت فردا شب تولدمه حتما بیاین اگه تونستین کسیم بیارین باخودتون منم چون زیاد حال نمیکنم باهاش گفتم نمیام ملیکاهم نارحت شدگفت تولد خودشه این بار بیابریم چص نکن خودتو اگه نیای منم نمیرم ب بدبختی گفتم باشه میام فردا شدشو امیر ادرسو فرستاد رفتیم یک خونه بزرگی بودش جلوی درش چن تا ماشین خارجی بود رفتیم داخل امیر هنوز نیومده بود رفتیم باملیکا داخل اتاق که لباس عوض کنیم ۳تا دختر تقریبا۲۵.۲۶ساله داخل بودن اما نمیشناختیمشون بعداز این که لباسمو عوض کردم رفتم ب یکیشون گفتم سلام عزیزم سرویس بهداشتی کجاست گفت از مهتاب رفیقم بپرس من بلد نیستم مهتاب اومد ازش پرسیدم رفتم دستشویی تا اومدم دیدم دارن با ملیکا حرف میزنن مهتاب گفت شما رفیقای امیرین گفتیم اره تو از کجا امیرو میشناسی گفت با امیر از مهمونی قبلی اشنا شدم کنجکاو شدم گفتم چطوری میشه توضیح بدی با خنده البته گفت مث خودمی گفتش توی مهمونی قبلی که با امیر بودیم یکی از رفیقام از امیر تعریف کرد منم اومدم جلو با امیر حرف زدیم اوکی شدیم وسط حرفام ب امیر گفتم که خونه مجردی دارم امیرم گفت چ خوب امشب یکی از رفیقای دخترم با مامان باباش دعواش شده میتونی ببریش خونتون منم قبول کردم اونشب اوردمش خونم .منم گفتم عه چ جالب منو ملیکا هم مجردی زندگی میکنیم از مهتابه خوشم اومد انرژی مثبت میداد بهم شمارشو گرفتم تا بیشتر باهاش اوکی شم .مهتاب گفت شما شغلتون چیه گفتم ما فعلن بیکاریم از درس میخونیم .چون از لباساشو گوشیش معلوم بود پولداره گفتم تو شغلت چیه گفت حالا بیشتر اشنا شدیم میگم شغلم چیه اگه شما هم دوس داشتین بیاین توشغلم دیگه ۳تایی رفتیم توحالو امیر دید بامهتاب چقد اوکی شدیم خلاصه مهمونی تموم شدو چند روز بعدش ب ملیکا گفتم شغل این مهتابه خیلی کنجکاوم کرده دعوتش کنیم خونه ببینم چیه شغلش اگه اسون بود ماهم بریم ملیکاگفت اره منم الان خیلی پول لازمم گوشیمم شکسته چند وقت دیگه هم باید لباس بگیرم اجاره خونه هم نزدیکه زنگ زدیم گفتیم مهتاب تنها شب بیاد خونمون شب شدو مهتاب اومدو میوه خوردیمو خندیدمو شام خوردیم بعد گفتم مهتاب نمیخای شغلتو بگی با خیلی پول لازمیم گفتی اگه خوشمون اومد میشه بیایم توی شغل تو گفت اره خوب شد یادم انداختی . گفت من کیس جور میکنم برای کسی اونشبم ک دیدی ۲نفرباهام بودن توی تولد امیر اورده بودم حال بدن ملیکا گفت اها ازاین شغلانمیخایم ما ولی من وسوسه شده بودم مهتاب گفت چرا نمیخای همون ۲نفر ک باهام اومده بودن الان هم خونه دارن هم ماشین و خیلی چیز های دیگه ملیکا گفت من خوشم نمیاد باهرکسی بخابم مهتاب گفت شما اول ی روز بیا ببین چجوریه نگاه کن بقیه بچه هارو ملیکا گفت میدونم چجوریه دیگه دیدم تاحالا بچه ک نیستم ب مهتاب گفتم کجا این کارو انجام میدین توکه اونشب فقد پیش ما بودیم گفت من ک حال نمیدم من کیس جور میکنم بعدشم اون مهمونی بود فرق میکرد اگه کسی دیگه بخاد میاد من خونم ۲طبقست طبقه پایین برای کارمه طبقه بالا هم خودم زندگی میکنم گفتم چقد جالب. دیگه اخرایه شب شده بود مهتاب گفت بچه ها من دیگه میرم خیلی خشگذشت اگه دوس داشتین فردا بیاین ببینین که چجوریه گفتم اگه دوس ندارین حال بدین ادمشو بیارین خودتون یک درصدی بگیرین منم گفتم باشه عزیزم باهات هماهنگ میکنم مهتاب رفتش ب ملیکا گفتم شغلش بد نیست ها ببین خودش همه چی داره ماشین داره خونه ۲طبقه داره خیلی خوبه گفت خوشت میاد جنده بشی همه بکننت گفتم اولش ب همه میدی اما بعدن مث خود مهتاب برای بقیه کیس جور‌میکنی گفتم بیا فردا بریم ببینیم چجوری ملیکاگفت من نمیام خوشم نمیادمیرم سریک کار عادی منم گفتم پس من میرم نگا میکنم اگه خوب بود توهم باید بیای هاگفت حالا برو فرداش زنگ زدم ب مهتاب گفتم ملیکا نمیاد اما من میام ادرسو بفرست گفت پیامک میکنم برام پیامک کرد رفتم داخل دیدم کسی تو حال نیست رفتم طبقه بالا درزدم مهتاب اومد گفتم پایین ک کسی نیست گفت تو اتاقن بیا بریم بهت نشون بدم رفتیم پایین ۳تا اتاق خاب داشت بعد چن دقیقه یکی ب مهتاب زنگ زد گفت کیس میخام مهتاب گفت الان کسی نیست فردا هستش گفت توروخدا اوکی‌کن خیلی واجبه مهتاب گفت بزارببینم چکارمیتونم بکنم بعد قط کرد مهتاب باها حرف زد گفت ببین همینی ک الان زنگ زد خیلی پولداره ولی کسی نیست ک الان باهاش بخابه همه بچه ها پرن گفتم درامدش چجویه گفت ببین بستگی دارهب خودت و مشتریات اگه خوب باشی بهشون خوب حال بدی مشتری همیشگیت میشن و تا روزی ۳.۴تمن درمیاری خیلی تعجب کردم گفت حالا اگه میخای از پسفردا بیا با یکی دونفر بخاب پولشو بگیر ببین خوشت میاد گفتم منم واقن خوشم اومده بود گفتم از الان نمیشه ب همین اقاعه زنگ بزنی خندید گفت باشه برو حموم طبقیه بالا تا نیم ساعت دیگه اوکی میکنم خلاصه رفتم حموم بعد از یه رب اومدم بیرون مهتاب گفت برو تو اتاق اماده باش تا بیاد رفتم با شرت سوتین نشتم بعداز ۱۰دقه اومد داخل گفت تو تازه کاری گفتم اره چطور از اتاق رفت بیرون گفت مهتاب جون من اینو نمیخام این تازه کاره بلد نیست مهتاب گفت توبرو اگه خوشت نیومد پول نده اومدش گفت میتونی بهم خوب حال بدی گفتم خیالت راحت بغلش کردن لباسشو دراورد یکم لب گرفتیم بعد کامل لخت شد براش ساک زدم رفتیم ۶۹ اما بهم حال نداد گفتم خوب دیگه وقتش رسید جرم بدی گفت جون پرده داری گفتم ارتجاعیم دراز کشیدم پاهاموداد بالا خوب چرب کرد وای چ کیری داشت اروم سرشو داد داخل چشمامو بستم گفت چقد تنگی ازاین ب بعد باخودت اوکی میکنم بعد کیرشو اروم اروم فشارداد وسطاش ک رسید نتونستم تحمل کنم گفتم دربیار ک‌دارم میریم دراورد خندید یکم برام خورد باز دوباره گفتم کیرتو محکم بزار توم گفت درد داره ها گفتم ن کیرشو سرشو گزاشت بعد یهو داد تو ی جیغ کوچیکی کشیدم ترسید دراوارد گفتم نترس بکن سری دوباره محکم داد تو اما درد‌ نداشت مث دفعه قبل ۲.۳ دقیقه محکم تلمبه گفتم ابتو بریز روسینم همونجا کشید بیرون ریخت روسینم گفتم خوب چطور بود گفت عالی بود کست اما خودت کاربلد نیستی گفتم از تنگیم معلوم نیست ک کم تجربم گفت‌چرا معلومه داشت میرفت کیرشو بشوره گفتم کجا من ارضانشدم هنوز گفت اخه مهتاب گفته ارضاشدم برم گفتم ن بیاارضان کن بعد برو اومدی دوباره محکم کیرشو داد توکسم برام طبیعی ترشده بود دیگه داشت بهم حال میداد بعد ۴.۵دقیقه ارضا شدم گفتم توهم خوب بودیا گفت ازین ب بعد با خودت اوکی میکنم گفتم ب مهتاب زنگ بزن بگو ساغرو میخام بعد مهتاب اومد درزد گفتم بیا تموم شده بگو مشتری بعدی بیاد خندید گفت برو بشون خودتو بیا راجبش حرف میزنیم رفتم دوباره حموم بعد لباس پوشیدم مهتاب گفت شماره کارت بده پولتو بزنم منم گفتم بزار زیاد بشه بعد بزن گفتم باشه تو شماره کارت بده دادم بهش برام ۱تمن زد گفتم چرا جلوتر زدی گفت جلوتر نبود همین یکی بود ازش تشکر کردم گفتم پس بزار یکی بعدیو واسه فردا امروز میرم خونه دیگه گفت باشه عزیزم برو برام اژانس گرفت رسیدم خونه خشحال رفتم کلی خوراکیو میوه و… گرفتم ملیکا گفت بابات پول زده گفتم ن کارمو شروع کردم اولش دعوام کرد بعد گفتم نیم ساعت زمان برد ۱ملیون گرفتم گفت جدی گفتم اره حالم کردم توهم از فردا میای باهم میریم

نویسنده:ساغر

نوشته: ساغر

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها