داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

تریسام با دوتا زن متاهل (۱)

سلام دوستان عزیز انجمن کیر تو کس سعید هستم خاطره ایی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به اسفند ۱۴۰۱ یعنی حدود ۳ ماه پیش من توی شهر خودم یه مزون زنانه عالی دارم که معمولا جنسامو از دبی یا ترکیه میارم کارم خیلی خوبه خیلی ها هم منو توی شهر خودم به واسطه همین مزون می‌شناسن اجناس بسیار گرونه و معمولا مشتریا از قشر پولدار و ثروتمند هستن من چند ساله بعد از فوت مادرم مجرد زندگی میکنم قیافه ام معمولیه اهل ورزش نیستم کیرمم نسبت به بچه های انجمن کیر تو کس اصلا کیر نیست دوله چون ماشالله اینجا همه یکی ۲۵ سانت کیر دارن اما با هرکسی سکس داشتم راضی بوده، همه بخاطر شرایط مالیم میان سمتم اونم برا ازدواج ولی واقعیتش اینه هر آدمی یه مشکلات شخصی تو زندگیش داره که هیچکس جز خدا اینو نمیدونه من عاشق زن های متاهل هستم اصلا دختر مجرد به چشمم نمیاد فقط کافیه بفهمم طرف شوهر داره خودمو جر میدم تا به دستش بیارم، زبون چربی دارم بخاطر همین زن های متاهل هم خیلی زود جذب رفتارم میشن و کلی خاطرات خوب با خیلی هاشون دارم ولی ته دلم سراغ یه چیز جذاب تر بودم اونم سکس سه نفره یا همون تری سام اونم با زن های مناهل واقعا این یه کارو نکرده بودم میشد پول بدم ولی اصلا حسم به جنده ها نبود باور کنید کیرم راست نمیشه براشون آخه جتده های ایران اصلا احساس ندارن حال نمیدن به خیلی از زن هایی که باهاشون رابطه داشتم میگفتم فانتیزیم تری سامه ولی سریع واکنش بد نشون میدادن حتی یبار دو نفر از همون خانم ها که تکی خیلی کرده بودمشون و تخمم نبود بپرن گفتم که بیان نفر اول اومد مشغول عشق بازی بودیم و داشتم تایم رو میکشتم که اون یکی برسه نفر بعدی اومد درو باز کردم وقتی همو دیدن فکر کردم میتونم راضیشون کنم میخواستم مقابل عمل انجام شده قرارشون بدم همین که همو دیدن فهمیدن داستان چیه کلی فحش نثارم کردن و رفتن و من موندم و کلی ضدحال اساسی. تابستون سال گذشته با یکی از دوستام همراه تور مسافرتی رفتیم ترکیه فقط برای تفریح اونم به اصرار دوستم چون من زیاد میام ترکیه البته همش سفر کاری اینبار هدف کثافت بازی بود که اونجا واقعا بهم هیچی حال نمی‌داد شده بودم ضدحالی برا رفیقم آخه من ایران خودم همه چیزارو داشتم بیخیال تفریح شدم گفتم برم جاهای دیدنی استانبول رو ببینم یه سرچ کردم دیدم با مساجد حال نمیکنم اومدم طرف( رو ملی حصار ) آخه تو عکس خیلی قشنگ بود و کنار آب بود ماشین گرفتم بعد یساعت رسیدم اونجا کلی توریست اونجا بود رفتم یه گوشه نشستم و سیگاری روشن کردم تو فکر خودم بودم دیدم یه زن و مرد داشتن با لهجه من حرف میزدن فهمیدم همشهری هستن بلند شدم منم یه چیزی بهشون گفتم که اونام فهمیدن و اومدن سمتم وایی زنش یه کس تمام عیار بود شوهرش دکتر بود خودش خانه دار شوهرش ازون گاگول های اسکول بود زنش یه شلوار راحت پوشیده بود ازینا که از کنار مچ پا بازه تا نزدیک باسن خودمو معرفی کردم زهره منو شناخت ولی من نه و اتفاقا گفت چند باری از من لباس مجلسی خرید کرده، کلی از کارهام تعریف کرد اونام نشستن پیش من مقداری مشروب خوردیم آقا من زوم بودم به پاهاش به خط رونش که معلوم بود ورزشکاره به ناخن های لاک زدش تو دلم فحش میدادم چطور زهره اومده مزون و من توجه نکردم اصلا هیچی ازش یادم نبود به عنوان مشتری .
یجور پیچ و تاپ میداد لعنتی پاهاشو که حتی میشد باسنش رو دید بزنم کلی همونجا با هم سه نفری عکس گرفتیم و همونجا بعدش از هم خداحافظی کردیم مطمئن بودم زهره رو میبینم.
گذشت و برگشتیم ایران و مشغول کار و بار مزون شدم یه روز آخر وقت همه کارگرهام رفته بودن و خیابونم خلوت بود من تنها موندم که یسری حساب هارو چک کنم دیدم یه خانم بسیار شیک و تر تمیز بلوند با یه پسر ۷ یا ۸ ساله که ظاهرا پسرش بود اومد اونجا مستقیم اومد سمت من نزدیک که شد فهمیدم زهره است دست داد و منم تعارفش کردم بشینه گفتم چایی یا قهوه که گفت نه میخام زود برگردم منم با همون چرب زبونی گفتم حالا تا اینجا اومدید یه قهوه تلخ نمک نداره پرید وسط حرفم گفت آقا سعید اول اینکه شماره ایی ازتون نداشتم که عکسارو براتون ارسال کنم و دوم اینکه یه زحمتی براتون دارم زیاد مزاحمتون نمیشم الانم دیر وقته یه لباس ترکیه خریدم پوشیدمش اونجا سایزم بود حالا اینجا انگار دو سایز بزرگتره ظاهرا فروشنده اشتباهی بهم لباس رو داده اگه دوباره رفتید ترکیه میشه برام عوضش کنید منم میخواستم از خودم رد مسئولیت کنم گفتم اونجا مثل ایران نیست بخاطر مسائل بهداشتی تعویض ندارن حالا میشه نگاه کنم ببینم چه مدلی گرفتید نشونم داد دیدم ازین مدل خودم ندارم ولی قشنگ بود مارکشم عالی بود گفتم یکار میکنم من اینو برمیدارم شما هر جنسی که تو مزون خواستید بردارید بعد کلی تعارف که نه بابا نمیشه راضیش کردم یه لباس با سلیقه خودش برداره پسرش مشغول بازی با موبایل بود و از سر جاش بلند نشد زهره رفت طرف اتاق پروو که بپوشه منم سریع وارد عمل شدم یه لباس با سلیقه خودم برداشتم بردم پشت در اتاق در زدم گفتم پوشیدین گفت اره گفتم چطوره دیدم منومن میکرد گفتم اگه ممکنه این لباسم بپوشید کلی تشکر کرد درو باز کرد با همون لباس قبلی ، وایی بدنش گلدونی بود باسنش قشنگ از روبرو خودنمایی میکرد با گفتن آقا سعید فهمیدم مچمو گرفته منم واقعا اون لحظه خجالت کشیدم لباس و دادم دستش اونم درو بست، وایسادم همونجا بعد دوباره پرسیدم خوبه یا یکی دیگه بیارم گفت نه واقعا عالیه چقد شما سلیقه تون خوبه با پرویی هرچه تمامتر گفتم میشه ببینم که زهره گفت فقط زیپ پشتش تا نصفه رفته بالا درو باز کرد،با دیدنش تمام خون بدنم توی کیرم جمع شد گفتم بچرخید تا ببندمش خیلی راحت چرخید و منم جوری که پشت دستم به کمرش بخوره زیپشو بستم چرخید و گفت چطوره گفتم عالی انگار برای شما ساخته شده مبارکتون باشه چند بار چرخید و هی نظرمو پرسید منم مدام تعریف میکردم دلم میخواست همونجا لباس و از تنش پاره کنم و ترتیبش رو وسط مزون بدم خیلی جلو خودمو گرفتم یهو با خنده گفت بسه دیگه چش چرونی برم درش بیارم قشنگ فهمیده بود رفتم تو نخش درو بست منتظر موندم که بیاد بیرون دوباره درو باز کرد گفت آقا سعید بازم به کمکتون نیاز دارم اگه ممکنه بازش کنید دستم نمیرسه ، دوباره خدا یه شانسی بهم داد دلو زدم به دریا زیپو کشیدم پایینم تا خود خط باسنش افتاد بیرون یهو یه لبمو گذاشتم پشت کمرش یه بوس نرم ازش کردم برگشت حس کردم به فاک رفتم الان دادو بیداد میکنه که گفت اقا سعید نکن زشته الان کسی میبینه حس کردم چراغ سبزو بهم داده همون لحظه درو بستم از پشت سینه هاشو گرفتم تو مشتم گفتم زهره دارم برات میمیرم دیدم برگشت لباشو گذاشت رو لبم و گفت منم عاشقت شدم فقط تورو خدا برو بیرون الان یکی میاد ابروی جفتمون میره اینجا نمیشه خودم بهت زنگ میزنم ممکنه علیرضا پسرم بیاد فقط بزار برم دیدم این بره ممکنه نیاد گفتم بهترین فانتیزی همین استرسه گفتم سریع تموم میشه کسی نمیاد نگران نباش لباس و کشیدم پایین کون خوش فرمش افتاد بیرون شرتشم دادم پایین تا میخواست بگه نکن و نمیشه کیرمو از پشت روی کسش کشیدم و یه اه کشید نگام کرد گفت توله سگ کارخودتو کردی بدو ترو خدا الان کسی میاد خودش از جلو کیرمو گرفت تنظیمش کرد منم با یه فشار فرستادمش توی کسش وایی چقد عالی بود شروع کردم تو همون حالت تلمبه زدن سینه هاش رو تو مشتم گرفتم و از پشت کونش زیر کیرم عقب جلو میرفت بعد از چند دقیقه داشتم ارضا میشدم که کشیدم بیرون آبم با تمام فشار ریخت رو درو دیوارو فرش اتاق پروو،تکلی ازش تشکر کردم بوسش کردم اونم هی قربون صدقه ام میرفت گفت تو اول برو کسی بیرون نباشه منم اومدم بیرون اوضاع خوب بود پسرشم همچنان نشسته بود مشغول بازی بود گفتم با خیال راحت بیا بیرون اومد منم رفتم پشت میز اومد به پسرش گفت علیرضا پاشو مامان بریم رو کرد بهم گفت خیلی لطف کردید فقط اگه ممکنه کارت اینجارو بهم بدید منم از خدا خواسته کارت ویزیت رو نشون دادم گفتم این شماره خودمه و بعد انداختمش داخل پلاستیک لباس و خداحافظی کردیم و اون رفت.
دوستان عزیز داستان خیلی طولانی شد ادامه اش و ماجرای اصلیشو رو اگه مایل بودید در قسمت بعد توضیح میدم

ادامه…

نوشته: سعید

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها