داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

آشنایی من و فرناز و تریسام (۳)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

قبل از هر چیز و قبل از شروع به نگارش قسمت سوم داستان آشنایی من با فرناز و اولین تریسام من؛ لازم میدونم اول بابت تکرار یک پاراگراف در قسمت دوم داستان و بعد بخاطر ایرادات احتمالی موجود از جنبه تایپ که صددرصد وجود داشته و دارد و خواهد داشت؛ حتی در حد یک مورد پوزش بخوام و یادآور شوم که در عنوان قسمت اول؛ شماره ( ۱ ) رو در انتهای عنوان گذاشته بودم تا نشانگر سریالی بودن باشه. ولی نمیدونم به چه علتی حذف شده بود. همچنین ضمن احترام و تشکر از همه کسانی که این داستان رو میخونن و دنبال میکنن اینم بگم که هدف اصلی من از نوشتن این داستان؛ بیشتر به این خاطر است که بعد از پایان داستان؛ به خود فرناز اطلاع بدم تا بیاد بخونه و ببینه که هر خاطره سکسی که باهاش داشتم؛ همچنان بطور کامل در ذهنم مونده و با مرور و تصور آنها و تجسم هر آنچه که بین ما بوده؛ کماکان لذت میبرم. بازم از همراهی تک تک خوانندگان تشکر میکنم و ادامه دستان رو در قسمت سوم می نویسم.🌹
در قسمت دوم تا اینجا گفتم که بین راه و در پارکینگ کنار اتوبان و در تاریکی مطلق که فقط یک کامیون پارک شده بود؛ نگه داشتم و شاید حدود یک ربع شد که سینه های فرناز رو نوازش دادم و مالیدم و گاهی هم زبونشو خوردم. و فرناز یه تکونی خورد و خودشو جابجا و به اصطلاح خودشو مرتب کرد و من هم اومدم صندلی خودم و بهترین کار اینو دونستم که ازش تشکر کنم.
اما ادامه داستان…
فرناز لباساشو مرتب کرد و نگاهی به بیرون انداخت و گوشیشو از کیفش درآورد و نگاهی به گوشیش کرد و گفت : وای فرزاد زنگ زده. پرسیدم پس چرا نشنیدیم؟ گفت رو سایلنت بود آخه. ازم خواست راه بیوفتیم و اونم به فرزاد زنگ بزنه بلکه کمی صدای جاده بیاد و همه چی طبیعی به نظر برسه که فرزاد هم شک‌ نکنه. من راه افتادم و فرناز به همسرش ( فرزاد ) زنگ زد و سلام و احوالپرسی کرد و فهمیدم که از فرناز علت برنداشتن گوشی رو پرسیده. فرناز هم درجوابش گفت کمی خوابم برده بود و گوشی هم رو سایلنت بود و عذرخواهی کرد. بعد به فرزاد گفت اگه کمی تاخیر داشتیم نگران نباش؛ چون اتوبوس آروم میاد. خداحافظی که کرد پرسیدم گفتی با اتوبوس میای؟ گفت آره چون همیشه این مسیرو با اتوبوس میرم‌. درسته که حرفای معمولی بین من و فرناز رد و بدل میشد و دقایقی بود که از اون حس عشقبازی بیرون اومده بودیم؛ اما؛ من حالم خیلی خراب بود و بخاطر استفاده از فرصت های بیشتر و بهتر و داشتن بهونه برا کارای بعدی؛ دگمه های شلوارمو نبسته بودم و کیرم هنوز شقِ شق بیرون بود و تو دستم. ولی موقعی که استارت ماشینو زدم که روشن بشه؛ بخاطر اینکه فرناز نبینه و متوجه ماجرا نشه؛ دست چپمو گذاشتم رو کیرمو و چرخوندم اینور که نبینه. به فرناز گفتم عزیزم اگه زیاده روی یا کار بدی کردم؛ یا حرفی زدم که نباید میزدم و کلا اگر باعث ناراحتیت شدم ببخش. گفت نه بابا. با این جوابش کمی احساس خوب پیدا کردم. نخواستم فاصله بیوفته و بلافاصله گفتم بابت همه چی باید ازت ممنون باشم. ولی بابت اینکه زبونتو ازم دریغ نکردی و لذت این عشقبازی رو صد چندان کردی یه تشکر ویژه باید ازت بکنم. اینبار فرناز دستشو آورد و دست راستمو فقط یک لحظه گرفت و یه کوچولو لمس کرد و کشید. انگار با این کارش خواست بگه خواهش میکنم یا اینکه قابلی نداره. کلا از متانت و وقار فرناز خیلی خوشم میومد. از اینکه خیلی کم حرف میزد. خلاصه؛ هر نیتی هم داشت؛ همین حرکتش که کوچولو بازومو گرفت؛ کار خودشو کرد. حالا من دستشو گرفتم که باز کشید. پرسیدم فرناز جان چرا دستتو میکشی؟ دوباره پاشو مالیدم و خواستم مجال ممانعت بهش ندم و بلافاصله هم دستمو بردم لای پاهاش… واااای خدای من… چی حس میکردم؟ لای پاهاش داغ و آتشین و خیس بود. دستمو کشید و حرفی نزد. دوباره دستمو گذاشتم روش و آروم گفتم فرناز جان؛ الهی من قربونت بشم؛ چرا نمیگی حالت خوب نیس؟ اینبار دستمو نکشید ولی پاهاشو جمع کرد و چسبوند بهم که من دستمو بکشم. ولی به زور هم که شده نگه داشتم. چون ساق شلواری پوشیده بود و اونم نازک؛ خیسی کوسش کاملا معلوم بود. با انگشتام به پاهاش فشار آوردم که بفهمونم کمی پاهاشو باز کنه. اما مقاومت میکرد. چند دقیقه ای همینجور دستم لای پاهاش بود و گرما و خیسی که گفتم فرناز یه چیزی میخوام بگم میترسم بدت بیاد؟ گفت خب نگو. انگار بهونمو ازم گرفت. گفتم نه اینکه صددرصد مطمئن باشم بدت میاد؛ حدس میزنم. و میخوام قبل از گفتنم بگم اگه ناراحت شدی ببخش و یادآوری کن که دیگه تکرار نکنم. گفت بگو. گفتم فرنازم؛ من این آب داغ کوستو خیلی دوس دارم. اگه امکانش بود و بدت نمیومد دوس داشتم الان همشو میخوردم. فکر میکنم با این حرفم آتیش ریخته باشم رو بنزین. کمی پاهاشو باز کرد و منم نامردی نکردم و دستمو آوردم بالا و از زیر ساق شلواری بردم تو و زیر شورتش. هیچ مقاومتی نکرد. حالا پاهای باز فرناز بود و دست من بود که زیر شورتش بود. رو یه کوس لطیف و نازنین و داغ و پر آب…معلوم بود چند ساعت نشده که کاملا شیو کرده بود. نمیگم بخاطر من شیو کرده بود. داشت میرفت پیش همسرش و شب جمعه بود و صددرصد خودشو برا یه سکس داغ با فرزاد آماده کرده بود. بقدری این کوس خیس بود که باورش الان برای خود منم سخته. تا جایی که میتونستم انگشت وسطمو پر آب کوسش کردم و از پایین کوسش کشیدم آوردم تا چوچولو و در آوردم و گذاشتم دهنم و انگشتمو تا میتونستم لیسیدم. چقدر مزه خوبی داشت. گفتم آخخخ… دوباره دستمو بردم و باز آبشو با انگشتم جمع کردم و همشو لیس زدم. با این کارم هم خودم لذت میبردم و هم میخواستم تا میشه آبشو کم کنم که برا مالیدن کوسش راحت باشم. بعد از چند بار؛ نوک انگشتمو بردم روی چوچولو و شروع کردم به مالیدنش. باز آه و ناله های فرناز بلند شد. دیگه کاملا خودشو در اختیار من گذاشته بود. خودش اومد کمکم و با دستش بین کِش ساق شلوار و کمرش فاصله انداخت تا کوسش کاملا در اختیار من باشه و راحت تر بمالمش. نگاش کردم و دیدم صورتش سمت بیرونه و داره لباشو گاز میگیره و آه و ناله میکنه. گفتم فرنازم راحت باش. جلوی خودتو نگیر. فقط به این فکر کن که چجوری میتونی بهتر لذت ببری. وقتی چوچولو رو می مالیدم رفته رفته کاملا برآمدگیشو کاملا با نوک انگشتم حس میکردم. از اینکه چرا من الان نمیتونم این کوسو براش بلیسم داشتم دیوونه میشدم. تو این حین دیدم تابلوی پارکینگ کنار اتوبان نشون میده سیصد متر جلوتر پارکینگه . سرعتمو کم کردم و تا رسیدم به پارکینگ؛ پیچیدم کنار. دوباره رفتم منتهی الیه سمت راست پارکینگ پارک کردم که فاصلمون با جاده تا ممکنه زیادتر باشه و هیچی دیده نشه. جز ما هم هیچ ماشین دیگه ای نبود.انگار خودش میدونست هدفم از پارک کردن چیه. بخاطر همین نه چیزی گفت و نه پرسید. ماشینو خاموش کردم و تمام تمرکزم به مالیدن چوچولوش شد. خودم ناله هام بلند شده بود. یواش کمربند و بقیه دگمه های شلوارمو باز کردم و تخمامم آوردم بیرون. دست چپمو بردم سمتش و خم شدم و دستشو گرفتم و آوردم سمت کیرم. هنوز دستش نرسیده بود به کیرم که کشید. ولی نزاشتم برگردونه و دیگه دادم دستش. انگار که هر دوتامونو برق گرفت. بدن فرناز یه لحظه لرزید و ضربان قلب من زیادتر شد. سریع خواست دستشو بکشه که نزاشتم و التماس کردم و گفتم فرناز توروخدا… دوباره دادم دستش. حالا یه کیر ۲۰ سانتی کلفت دستش بود و چوچولوش با این یکی دستم مالیده میشد. بقدری آروم و با عشق میمالیدم که فکر میکنم خداخدا میکرد تموم نشه. وقتی دید راهی نداره کیرمو ول کنه؛ خوب گرفت دستش و شروع کرد فشار دادن. با تمام وجودم میدیدم که کیرم تا حالا دستی به این لطافت بهش نخورده. پاهاشو بیشتر باز کرد. احساس کردم میتونم انگشتمو کمی ببرم تو کوسش. یه ذره بردم داخل ولی مانع شد و منم ادامه ندادم. دوباره مالیدم و مالیدم و مالیدم… یهو انگار خودشو بخواد رها کنه؛ کیرمو فشار داد و دوسه بار بلند گفت میخوام میخوااااام… پرسیدم چی میخوای عزیزم؟ کیرمو میخوای ؟ وای خدا… با اون صدای بینظیرش که هزاران برابر بیشتر از صدای یه دختر ناز بود گفت آره میخوااااام. گفتم من فدای اون چشات بشم مال خودته. تو فقط بخواااه. کیر که جای خود داره؛ من جونمم بهت میدم فرنازم. داشتم قربون صدقه اش میرفتم و لذت میبردم. میگفت همینو میخواااام رضاااا همینوووو… هنوزم که هنوزه؛ بعد ده سال وقتی فرناز اسممو صدا میزنه من روحم از بدن جدا میشه. اون موقع که اولین دیدارمون بود جای خود داشت. گفتم میخوای ببینیش فرناز؟ خودش برگشت و نگاهشو آورد به سمت کیرم که من چراغ کابین رو روشن کردم تا خوب ببینه. وقتی دیدش؛ انگار باورش نمیشد همچی کیری تو دستش باشه. فقط مدام دو کلمه رو میگفت و بس : ( رضااااا میخواااام… رضا میخوامششس… رضا میخوااااممممم. ) پرسیدم فرناز دوسش داری؟ همزمان که تو دستش داشت فشارش میداد و منم با چوچولوش ور میرفتم و آبش مثل رودخونه جاری شده بود؛ گفت آررررره رضااا… پرسیدم چرا دوسش داری؟ گفت کلفته رضا خیلی کلفته… گفتم مگه مال فرزاد کلفت نیست؟ گفت نه. کیر فرزاد هم کوچیکه هم نازکه. گفتم تو هر وقت خواستی بگو من میام عزیز دلم. هر کاری هم دوس داشتی باهاش بکن. دیگه سرش کاملا نزدیک کیرم بود. گفتم فرناز از ساک که بدت نمیاد؟ بدون اینکه حرفی بزنه و جوابی بده با دستش کیرمو از بیخ گرفت و شلاقی چند بار تکونش داد و دو سه بار هم زد به صورتش و همزمان که میگفت میخوام میخوام؛ گذاشت دهنش… وای که این فرناز خوشگل و خوش اندام؛ کیرمو چه با ولعی داشت میخورد. چه ماهرانه هم ساک میزد خدایا… خودم چراغ کابین رو خاموش کردم و صندلی خودمم کمی دادم عقب تر که رل ماشین سرشو اذیت نکنه تا هر طور که دوس داره ساک بزنه. حالا صدای کیر خوردن فرناز بود و ناله های من که فضای ماشین رو پر کرده بود. تند تند نفس میزدم و التماسش میکردم همچنان بخوره و از دهنش در نیاره . در طول عمرم و با وجود دهها سکس که توام با ساک با دیگران داشتم؛ ندیده بودم زنی اینقدر زیبا ساک بزنه. زنی در سن ۳۴ سالگی – با قد حدود ۱۷۵ و با اندامی ظریف – بدون ذره ای شکم و با کمری باریک که شک ندارم هر مردی تا حالا دیددش آرزو کرده فرناز مال اون بود. حالا فرناز کیرمو میخورد و از دهنش درمیاورد و دوباره نگاهی بهش مینداخت و دو سه بار شلاقی میزد رو صورتش وباز تا ته جا میداد تو دهنش. منظره بسیار زیبا که میدیدم. موهای بلوندش باز بود و ریخته بود دور و بر سرش و هیچی از کیرم معلوم نبود. چون؛ هم همش تو دهنش بود و هم موهاش کامل دور و بر پوشونده بود. با خودم گفتم فرزاد لعنتی؛ خوش بحالت که همچی زنی داری. دوس داشتم بتونم ببینمش و بهش بگم تو در این دنیا هیچی هم نداشته باشی؛ همین فرناز رو که داری برات کافیه فرزاد… آخخخخ… بقدری زیبا میخورد که با خودم گفتم خدا کنه فرناز هم از مالیدن کوس و چوچولوش از من راضی باشه و منم بتونم رضایتش رو جلب کرده باشم. وای… دهن فرناز بقدری گرم بود که دیدم اگه چند ثانیه هم بخواد اینجوری ساک بزنه من دیگه آبم اومده. ناگزیر بهش گفتم فرناز درش بیار که الان میاد. اونم از دهنش سریع درآورد. گفتم حالا بشین تا برات خوب بمالم و ارضات کنم. شاید یک دقیقه نشده بود که چوچولوشو میمالیدم؛ دیدم ناله هاش تبدیل شد به ضجه زدن و چند ثانیه بعد با دو تا دستاش بازومو گرفت که دیدم چوچولوش کم کم داره باد میکنه. هیچی نمیگفت. فقط لم داده بود به صندلی و تا میتونست پاهاشو باز کرده بود. منم تمام حواسم به این بود دقیقا اون قسمت اصلی چوچولو رو بمالم و نوک انگشتم جای دیگه نره… همزمان میگفتم رضا فدات بشه فرناز. قربون این کوس نازت بشه رضا… خوب لذت ببر عزیز دلم… همینجور که قربون صدقه اش میرفتم؛ دیدم تمام بدنش در یک آن لرزید. انگار زلزله ای از اعماق وجودش شکل گرفته باشه و تمام بدنش رو بلرزونه… با تجربه ای که داشتم میدونستم یک خانم وقتی با مالیدن چوچولوش ارضا میشه؛ باید حواس مرد باشه تا در زمان مناسب حرکت انگشتش رو ملایم کنه و بتدریج و همزمان با تمون شدنش دستش رو بکشه. نه زودتر که ارضا شدنش کامل نباشه و نه دیرتر که بعد از ارضا شدن کاملش اذیت بشه. کارمو خوب بلد بودم و دقیقا هم ماموریتم رو همزمان و به نحو احسن انجام دادم و کامل ارضاش کردم. دستمو از رو کوسش برداشتم و انگشتمو باز لیسیدم و گفتم عزیزم پشتی رو بخوابون و کمی استراحت کن. فرناز کم حرف بود؛ اما حالا حتی نای گفتن چند کلمه رو هم نداشت. چند دقیقه گذشت تا به حالت نرمال برگشت. حالا من مونده بودم و یه کیر قد کشیده و شق و ساک زده شده و مالیده شده با دست لطیف فرناز. چون آدمی هستم که همیشه سعی میکنم آینده نگر باشم؛ بنابراین وقتی میخواستم از خونه راه بیوفتم؛ چند تا کاندوم برداشته بودم و گذاشته بودم کنسول ماشین. گفتم فرناز جونم؛ میتونم خواهش کنم که امشب در حق من لطف کنی و با اون دست خوشگلت آبمو بیاری؟ گفت باشه. پرسید ولی کجا میخوای بریزی؟ گفتم کاندوم دارم. یه نگاه ریزی کرد که ای ناقلا… بعد ازش خواستم اگه ممکنه خودش کاندومو سوار کیرم بکنه که قبول کرد. آخه یکی از چیزایی که من تو سکس خیلی دوس دارم؛ سوار کردن کاندومه که دوس دارم پارنترم خودش انجام بده. تماشای این صحنه همیشه برام لذتبخشه. قربون اون دل مهربونش بشم که هر چی هم ازش میخواستم نه نمیگفت و قبول میکرد و انجام میداد. دوباره چراغ کابینو روشن کردم. کاندومو دادم دستش. بازش کرد و با اون دستای نازش سوار کیرم کرد و شروع کرد مالوندن. خدایا این زن چقدر زیبا داشت با کیرم بازی میکرد؟ دوس داشتم هیچوقت دستشو از کیرم نکشه. میدونید؛ خیلی از مردها دوس دارن وقتی آبشونو میخوان بیارن چشاشونو ببندن و تصوراتی داشته باشند یا صحنه هایی رو تجسم کنند که لذت بیشتری ببرند. اما همین سوار کردن کاندوم رو کیرم برای من خلق یه صحنه بود که دوس داشتم تو حافظه ام ضبطش کنم و بمونه تا بعدها مدام تجسم کنم و ارضا بشم. تو دستش که گرفته بود میگفت رضا چقدر کلفته؟ گفتم فرناز واقعا مال فرزاد کوچیکه؟ گفت آره. هم قدش کوتاهه هم کلفتیش کمه. گفتم فرناز دوس داری همزمان با من و فرزاد سکس داشته باشی؟ من از جلو و فرزاد از عقب بهت حال بدیم؟ چون مال فرزاد کوچیکه از عقب کمتر دردت میاد ولی مال من که کلفته میتونه کوستو خوب پر کنه. بی درنگ گفت آره. خیلی… آخخخ. همینو که ازش شنیدم دیگه طاقتم تموم شد. گفتم فرناز تندتر بزن که داره میاد. گفت بزار بیاد عزیزم. و شنیدن این کلمه « عزیزم » کافی بود تا هر چی آب تو تخمام بود و دو هفته بیشتر بود که تو تخمام جمع شده بود جاری بشه و کاندومو پر کنه. یادمه فقط میگفتم فرناز مرسی… عزیزم مرسسسسیی که به این خوبی حال میدی… فکر کنم نزدیک سی ثانیه طول کشید تا آبم کاملا خالی بشه. آخراش از بیخ سفت میگرفت و می کشید به سمت سر کیرم که هر چی آب تو مجرا مونده بیاد بیرون. تا من نگفته بودم هم کیرمو از دستش جدا نمیکرد. سرشو بوسیدم و ازش تشکر کردم و بعد هم دستشو بوسیدم. موهاشو جمع کرد و بست و باز بازومو گرفت و کمی نوازش کرد. پاهام مال خودم نبود. حالا من و فرناز باهمدیگه یه خاطره سکسی رو خلق کرده بودیم با یه کاندوم پر از آب که مونده بود تو دستم. پلاستیکی داشتم کاندوم پر آبمو گذاشتم داخلش و شلوارمو بستم و ازش خواستم چند دقیقه ای استراحت کنم تا دوباره راه بیوفتیم. و همین سوالم که پرسیدم فرناز دوس داری من و فرزاد دوتایی باهات سکس کنیم؛ شد استارت تریسام که در قسمت های بعدی خواهم گفت.

ادامه…

نوشته: رضا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها