داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

بابا بخش بر چهار 35

-الهام بیا با هم تا می تونیم حال کنیم و دیگه این گله گذاریهای الکی رو هم فراموش کنیم . الان الناز بر می گرده و من دیگه نمی تونم کاری انجام بدم و دیگه هم از دستم کاری بر نمیاد . -اوووووففففففف بابا بسه دیگه . میشه این قدر الناز الناز نگی من به اونم حسودیم میشه -آخه واسه چی حسادت کردن نداره که . من که شما سه تا رو گاییدم و کاری به کار اون نداشتم . -اونم می کنی بابا . این موتور داغی رو که من دیدم اصلا رحم سرش نمیشه . به کسی مهلت نمیده .-این حرفو نزن الهام . امکان نداره من با الناز طرف شم . -چیه بابا خونش از خون ما رنگین تره ;/; -ببین دختر من حوصله بحث های تکراری رو ندارم بالاهره دوست داری اونو بکنم یا نکنم ;/; – فرقی هم نمی کنه . فقط دلم می خوادمنو از همه دخترات بیشتر دوست داشته باشی . -اگه بگم همه شما رو به یک اندازه دوست دارم چی میگی . -ناچ تو الناز رو بیشتر دوست داری .هم ته تغاریه و هم این که تنها دانشجوی خونه و دندانپزشک آینده مملکته . -الهام اگه کارم نداری من برم . تو حوصله منو سر می بری . چقدر بشینم همین جور حرفای تو رو گوش کنم . کیرم شق شده بود . دیگه حس می کردم که به یک خشکسالی رسیدم . با این که خیلی لذت می بردم ولی خیلی راحت هم می تونستم آبمو خالی نکنم . در عوض الهام تشنه و حریص مدام در پی دلبری از من بود . یه آهنگهایی واسم گذاشت و مدام با همون هیکل لختش واسم می رقصید و مثلا سعی داشت منو بیشتر به هیجان بیاره . -دخترم از این شق تر نمیشه -بابا تو هم بیا برقص -چه جوری ;/; با این کیرم که مثل پاندول ساعتای قدیمی همش از این طرف به اون طرف میره ;/; سرم درد می کرد ولی وقتی کیرمو فرو کردم توی کس دخترم و حال کردن با اونو شروع کردم حس کردم که خون بیشتری در رگهام به حرکت در اومده و کمی سردردم کمتر شده . -پدر پدراصلا حس نمی کنم که صبح و دیشب با هم بودیم . من با توانی تازه کمرشو با دو تا دستام گرفته و اونو تا می شد کردمش .. طوری از حال رفته جیغ می کشید و منم همچین اونو منگنه کرده بودم که راه فراری جز گیر کردن و ارضا شدن نداشت .. افتاده بود رو تخت و دستاش به دو طرف باز شده بود . -بابا تو خالی نمی کنی -نه عزیزم .. باشه برای بعد . زود بر گردم که الان الناز می رسه . فکر کنم ناهارو خورده باشه ولی برای شام باید یه چیزی درست کنم که دخترم حالش جا بیاد و ضعیف نشه .. با این که دوست داشتم بین دخترام تفاوتی قائل نشم ی از اونجایی که الناز دانشجو بود و خسته از دانشگاه بر گشته نیاز به تیمار داشت منم دیگه خیلی دلواپسش بودم و نمی خواستم اونی رو که لاغر تر از بقیه بوده قبلا هم در غذا خوردن تنبل بوده ضعیف و مریض ببینم .. بقیه دخترا دست از سرم بر داشتند . من  واسه دقایقی چشامو بستم و اصلا نفهمیدم که کی خوابم برد تا این که وقتی چشامو باز کردم الناز رو بالا سرم دیدم . -بابا چقدر تو خسته ای . انگار که زمین شخم زدی .. توی دلم گفتم که ای دختر اگه بدونی سه تا خواهرت رو گاییدم که این از هر شخم زدنی بد تره پدر منو در میاری …. -بابا توی خواب چی  می گفتی ;/;  سابقه داشتی ;/; ..قلبم لرزید . نمی دونستم تا چه حد سوتی دادم اصلا دلم نمی خواست گند زده باشم و پیش الناز رسوای دو عالم شم .. -بابا رنگت پریده ;/; چته ;/; حالت خوب نیست ;/; ..-الناز من توی خواب چیزای ناجور می گفتم ;/; نکنه یه حرفایی زده باشم از خودم و مادرت .. دیدم الناز داره می خنده .. -مگه قرار بود چیزی بگی . چیز خاصی نگفتی . فقط داشتی از یه چیزی فرار می کردی . همش می گفتی خسته ام . دست از سرم وردار . چیز دیگه ای هم نگفتی . مثل این که بد جوری یاد مامان افتادی و دلت واسش تنگ شده .. نزدیک بود بگم می خوام سر به تنش نباشه ولی حس کردم هرچی باشه اون مادرشه . دیگه ولش کردم .. -عزیز دلم واست یه چیزایی رو آماده کردم . -بابا راضی به زحمتت نبودم . هنوز گشنه ام نیست . باشه برای چند ساعت دیگه می خورم . درسام کمی سنگین شده .. نمی دونم چرا وقتی که به الناز نگاه می کردم حس می کردم نگام اون نگاه دیروزی نیست . داشتم با خودم می جنگیدم که اون نگاه قبل باشه . احساس یک گناهکار را داشتم . همش به این فکر می کردم که در مورد اونم می خوام یک خطایی رو انجام بدم .  گاهی وقتا نگاهمو از رو صورتش می گرفتم تا کمتر افکاری اینچنینی بیان سراغم . وقتی که الناز پشتشو به من کرد و رفت طرف آشپز خونه باسن بر جسته اش هم منو به فکر فرو برد .. اما نه فکری شهوت انگیز .. خیلی بی خیال به این اندام نگاه می کردم  . احساس ترس می کردم از حادثه ای که اتفاق نیفتاده و فکری که به ذهنم خطور نکرده بود . هراس داشتم از این که بخوام با اونم طرف شم . …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها