داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

بابا بخش بر چهار 45

-الو ! ببخشید خانوم . شما الان به این شماره پیام دادین ;/; شما کی هستین ;/; من شما رو نمی شناسم . فکر نمی کنین من خونواده دارم ;/; من دخترم سهوا این پیامو خونده . هر چی هم بهش میگم  این شماره رو نمی شناسم قبول نمی کنه . خواهش می کنم با زندگی مردم بازی نکنید .. -اوخ بابا جون ببخشید اصلا فکر نمی کردم . الناز گوشی رو برداره . اون مگه کلاس نداشت . من اصلا فکر نمی کردم . بابایی منو ببخش ولی آدم باید خودش پیامهاشو بخونه و یکی دیگه هم حق نداره فضولی کنه . من جات بودم میذاشتم زیر گوشش . -خواهش می کنم خانوم .. از این به بعد دقت بفر مایید با چه شماره ای تماس می گیرید . اینا رو که گفتم رفتم طرف  الناز . خودمو سخت عصبی نشون دادم و از این که از دستش دلخورم . -ببینم اصلا کی گفته که بری سراغ پیام من و اونو بدون اجازه من بخونی این که موردی نبود و طرف هم متوجه اشتباهش شد اما من خوب تو رو شناختم و این که جنس شما زنا همه تون یکیه . می خواین فضولی کنین -بابا .. باااااابااااااااا به من میگی فضول ;/; به دختر سر به زیرت و کسی که کاری به کار کسی نداره حتی آزارش به یه مورچه هم نرسیده میگی فضول ;/; تو منو این جوری تر بیت نکردی .. حق داری بابا .. ولی اون پدری که منو تر بیت کرده هم این جوری نبوده …… جواب دندون شکنی به من داده بود که یخ شدم . حق با اون بود ولی نمی تونستم چیزی بگم . اون زار زار اشک می ریخت . سرشو گذاشته بود میون دستاش .. با این که  پاهای لخت و اون دامن چسبون صورتی طوری پاهای سفیدشو خوشرنگ کرده و انداخته بود توی دید ولی من به تنها چیزی که فکر می کردم این بود که از دلش در بیارم و این که ازم ناراحت نباشه . رفتم کنارش .. اما قبل از این که گونه های خیسشو پاک کنم اون اشکاشو پاک کرده بود . -آره بابا اینه سر نوشت من . -شما دخترا اصلا به پدرتون فکر می کنین ;/; همش می خواین حرصم بدین ;/; مگه خواهرام و من چیکارت داریم ;/; سرمون تولاک خودمونه . -بیا بریم یه غذایی بخوریم -من فقط می خوام بخوابم . -نی تونم دخمل تو چولوی خوشتلمو بدلش بژنم ;/;.. – اجباری نداری بغلم بزنی . تازه من بچه نیستم که با هام این جوری حرف می زنی . سرمو انداختم پایین و به حالت قهر داشتم از ش فاصله می گرفتم که برم بیرون دستمو کشید و گفت حالا بابایی کجا داری میری . نمی خوای پیشم دراز بکشی ;/; نمی خوای بغلم بزنی ;/; -تو که نمی خوای ;/; -باباییییییی حالا که دارم میگم می خوام -نازتو بخورم .  این دخترا از همون بچگی واسه باباشون ناز می کنند تا وقتی که بزرگ شدن -تا نفس آخر .. -یعنی باباشون تا نفس آخر اونا هم می خواد زنده بمونه ;/; من با نفسهای تو زنده ام الی  . بازم مث دفعه قبل سعی کردم با هاش تماس چسبونی نداشته باشم ولی اون خودشو به من می مالید . بغلش زدم . دستمو دور کمرش حلقه کرده بودم . به یا د این افتادم که دخترا همه شون کلید آپار تمانو دارن . آخه وقتی مامان افسانه اونا این جا بود دسته جمعی در اینجا زندگی می کردیم . با این حال اونا عادت داشتن زنگ بزنن ولی نمی دونم چی شده بود که این چند روزه چند بار از کلید استفاده کرده بودند . حتما همه شون به نوعی می خواستن مچ به گیری کنن .  موهای خوش عطر و بوی الناز بینی امو قلقلک می داد . پشت گردنش هم خیلی خوشبو بود . -الی جون سختته این جوری ;/; خوابت نمی گیره ;/; -نه بابا خیلی آرومم می کنه . خیلی .. سینه هاشو رو دستم حرکت می داد . حرکتی خیلی ملایم  و معمولی . نه اون جوری که  فکر کنم از هوسشه . لحظاتی بعد حس کردم که خوابش برده . چون یه سنگینی خاصی رو در استیل بدنش حس می کردم . آروم آروم دستاشو از زیر تنش بیرون کشیدم تا برم به کار و شکمم برسم . بازم غافلگیرم کرد -کجا بابا .. به همین زودی از دستم خلاص شدی ;/; روشو به طرفم بر گردوند .  دستاشو گذاشت دور کمرم و با حرارتی بیشتر از دفعه قبل خودشو بهم چسبوند و منو بوسید . این بار ول کنم نبود . و  حس عجیب تری رو در من به وجود آورده بود . نمی خواستم این فکر رو در خودم به وجود بیارم که  الی هم داره مث بقیه میشه . یعنی این حس و هوس از مادرش در خون همه اونا وجود داره ;/; هر چند مادرش علاوه بر این که در بستر زن داغی بود این اواخر فقط به یکی من قانع نبود . -الناز چت شده . حالت درست نیست ;/; چرا رنگت پریده ;/; قلبت هم خیلی تند می زنه .. فقط خیره نگام می کرد . حرفی نزد … پا شدم رفتم و این بار جلومو نگرفت …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها