داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

هیجانی که لازم داشتم (۲)

لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه…
از مغازه که اومدم بیرون سرم داشت گیج میرفت . انقدر ضربان قلبم تند میزد کخ فکر میکردم تمام کوچه دارن صدای قلبمو میشنوم . مثل شکارچی بودم که از شکار کردن پشیمونه . این حس هیجان نبود دیگه . حس ترس و هیجان همزمان بود . شاید هم ترس غلبه داشت تو اون لحظه. ساعت 11:30 بود . هنوز 2 ساعت وقت داشتم برای انتخاب. انتخاب بین چیزی که قبلا تو خانواده ام بهش میگفتن عفت و پاکی یه زن و تبدیل شدن به یه فاحشه . کی میدونست ؟؟؟ تو اون لحظه فکر میکردم با خودم چی ممکنه بشه ؟ من این آقا میثم رو چقدر میشناسم ؟ شاید ادم عوضیی باشه … شاید اسمم تو محل به عنوان یه زن خراب در ره . من تو اون محل کسی رو نمیشناختم ولی بعضی وقتا نگاه سنگین کسبه رو روی خودم حس میکردم . انقدر اخمو و بد اخلاق بودم که کسی به خودش اجازه چیزی رو نمیداد . مهرداد هیچوقت باهام خرید نیومده بود . پس احتمالا کسی نمیدونست که من یه زن شوهر دارم .
با خودم تو همین فکرا غوطه ور بودم که یه لحظه به خودم اومدم و دیدم دارم حاضر میشم . یه شلوار استرج کشی پوشیده بودم که به طرح جین معروف بود . یه تاپ مشکی . سوتین هم نبسته بودم . زیر اون شلوار هم شرت نپوشیدم . داشتم خودمو آرایش میکردم . هنوز دو دل بودم سر رفتن و نرفتن ولی انگار بدنم به طور غیر ارادی داشت خودش رو برای رفتن آماده میکرد .
خودم رو تو آینه ورانداز کردم . خیلی خوب شده بودم . آرایش غلیط ، لباس تنگ و هیکیلی که توش باسنم از همه بیشتر خودنمایی میکرد .
مانتو تنگم رو پوشیدم با کفش عروسکی معمولی . ساعت 2:30 بود . هنوز یه ربع دیگه برای تصمیم گرفتن یا عوض کردن تصمیمم وقت داشتم . نمیدونم چطور این زمان گذشت ولی 10 دقیقه بعد دم مغازه میثم بودم . دو تا مشتری چادری داشتن تو مغازه خرید میکردن . تو نرفتم . از پشت ویترین منو دید . سرشو تکون داد و به ساعتش اشاره کرد . دیگه برای عوض کردن تصمیمم دیر بود . رفتم داخل. سلام کردم و وانمود کردم که دارم تاپ هایی که روی میز چیده شده بود رو میدیدم . اون مشتری قلب هم داشت حساب میکرد که بره .
حالا منو میثم تنها بودیم تو مغازه .
اجازه بدین کرکره رو بکشم بیام خدمتتون
آقا میثممممممم… خطرناک نیست ؟؟؟؟؟
نه خانم نگران نباشین . من هر روز 2 تا 4 کرکره رو میکشم پایین برای ناهار و استراحت .
نمیدونم … راستش من …
حرفمو قطع کرد :

میدونم ولی اگه احساس ناراحتی دارین ، من میرم بیرون میمونم تا شما انتخاب کنین و برین
نهههههههههه… مشکلی نیست . شما سلیقه خوبی دارین …میخوام ببینین و کمکم کنین
این جمله آخر رو با یه شیطنتی گفتم که خودش بفهمه منظورمو .
میشه یه لحظه برین پشت دخل ، وقتی گفتم برین پایین تا کسی نبینه که تو مغازه هستین ، بعد کرکره رو بکشم .
چشم
پشت دخل منتظر موندم .
حالا
سرمو بردم پایین . یهو مغازه تاریک شد . کرکره رو کشید . چند لحظه بعد لامپ مغازه روشن شد . من به بخش بزرگی از ارزوهام رسیده بودم . من و میثم تو مغازه تنها بودیم . آروم سرمو آوردم بالا . میثم داشت از تو کمد جلوی دخل نمونه های ساپورت رو میارد بیرون .
میشه کارای فانتزیتون رو هم ببینم ؟؟؟ بادی و لباس یه سره ها رو ؟
بله حتما
مانتوم رو درآوردم . میثم هم یه زیر انداز انداخت وسط مغازه که پام کثیف نشه موقع لباس عوض کرن . کفشمو درآوردم و رفتم روی زیر انداز . تمام وجودش تو اون لحظه نگاه بود . داشت با چشاش میبلعید . نیازی به فیلم بازی کردن نبود . هم اون میدونست من برای چی اونجام هم خودم میدونستم. فقط یه جرقه لازم بود تا شروع بشه این تجربه . دستم داشت میلرزید رسما .
اینو امتحان کنین اول
روی جلدش رو نگاه کردم. جوراب شلواری ساده بود ، مشکی
اگه میشه طرحدار هم بدین .
داشت تو کمد رو میگشت که منم بهش پشت کردم و شلوارمو درآوردم . میخواستم فرصت داشته باشه از پشت ببینه . شلوارمو درآوردم. برگشت به سمتم گفت بفرمایین . از پشت دستوش دراز کرد و یه جوراب طرحدار مشکی با طرح های لوزی بهم داد . حالا وقتش بود . خودمو عقب کشیدم تا بچسبم بهش .کاملا خودمو تو جای درست جا دادم . باسنم چسبید به کیرش که سفت شده بود . بزرگ . من اون جرقه رو زدم . میثم هم خودشو عقب نکشید . اونم جلوتر اومد . جوراب مشکی لوزی رو از دستش انداخت و مثل یه قالب سینه هامو گرفت تو دستش . برگشتم به سمتش . وحشیانه لبامون تو هم گره خورد . داشتم با ولع دکمه ها پیراهنشو باز میکردم . رسیدم به کمربندش . با دست از روی شلوار با کیر بزرگ و خوش فرمش بازی کردم . روش دست میکشیدم و از روی شلوار بوسیدمش . نسبت به کیر مهرداد خیلی بزرگتر بود . خوش فرم و کفت با یه انحنا که قشنگترش کرده بود . قلبم داشت میومد تو دهنم از هیجان . منو کشید بالا و شروع کرد لب گرفتن . تو بازوش گرفت و خوابوندم روی زیر انداز . زبریش باسنم رو اذیت میکرد ولی طعم لبهاش و لذتی که بودن تو آغوشش بهم میداد باعث شده بود همه چیزو فراموش کنم .
انگشتش رفت لای پام . آروم انگشتش رو به کسم مالید .وااااااااااای خدای من . این چی بود ؟؟؟ یه حس عجیب که تا به حال تجربه نکردو بودم. انگشتش لای کسم بالا و پایین میرفت و من حس میکردم تمام وجودم داره میلرزه . از تو دااغ شده بودم . دهنم خشک شده بود . نمیدونم چی کار باید میکردم . درد بود یا لذت ؟؟؟ دوست داشتم گریه کنم . تمام بدنم شروع به لرزیدن کرد. قلبم داشت از سینه ام میومد بیرون . سینه هام تو دهنش مک میزد و همزمان کسمو میمالید . نمیدونم چند دقیقه اینکارو کرد ولی بالاخره اون لذتی که 5 سال تو حسرتش بودم و شاید همین حسی بود که الان داشتم رو تجربه کردم . بی اختیار جیغ کشیدم و مثل جنازه بی حال و بی رمق شدم . انگشتش رو کشید لای پام . و سرش رو از روی سینه هام آور بالا و لبشو گذاشت رو لبم . با آرومی و نرمی . دوست داشتم ببلعمش . دوست داشتم تمام این حسرت 5 ساله رو فریاد بزنم تو گوشش و بگم بهش .
شلوارشو پایین کشیدم . کیر کلفت و قشنگش تو دستم بود . آروم سرشو بوسیدم . نمیدونستم باید چی کار کنم . تو این لحظه ها هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشد . فقط صدای نفس بود و شهوت . فهمید که چیزی از سکس دهانی بلد نیستم . شاید هم کلا فهمید که چیزی از سکس بلد نیستم . کشید منو بالا و شروع کرد به خوردن لبم . بازم حشری شده بودم . حالا دوست داشتم اون جسم رو که بهش کیر میگفتن تو خودم حس کنم . روم خوابید و با دست کیرشو روی سوراخم تنظیم کرد . سر کیرش رو روی کسم مالید . داشتم دیوونه میشدم . بالاخره صدام دراومد :
میثمممممممممم… کیرتو میخوام … بکنش تو …
لحظه ای که کیرش رفت تو کسم رو نمیتونم تو نوشته توصیف کنم . احساس میکردم هرچی تو دنیاست بهش رسیدم . از ته ته قلب داشتم لذت میبردم .
وااااااااااااااااااااااای … فشار بده توم
وزنش روی دستش بود و من پاهامو دورش حلقه زده بودم و داشتم کمرش رو با پاهام هل میدادم . بازم همون لرزیدن بدنم … دهنم داشت خشک میشد . فهمید که دارم باز ارضاع میشم . کیرشو کشید بیرون و منو به پهلو برگردوند . کیرشو باز تنظیم کرد و از پلو کرد تو . با دستش هم داشت با کسم بازی میکرد . نفسم داشت از لذت بند میومد . احساس میکردم مالک دنیا هستم . داشتم برای اولین بار حس زن بودن رو که مهرداد تبدیل کرده بود به حس وسیله بود ، تجربه مبکردم . میفهمیدم که از وجودم داره لذت میبره … منم غرق در لذت بودم. از صدای شالاپ شولوپی که تلمبه های میثم راه انداخته بود میشد فهمید که خیس خیس شدم . آبم اومده بود . آروم داشت گردنمو میخورد ، با کسم از جلو بازی میکرد و کیرش هم توم بود . یه مرد واقعی … از تمام اجزاء بدنم داشت لذت میبرد . آروم در گوشم گفت کجا بریزم ؟ گفتم : عزیزم با سینه هام یه کم بازی کن تا منم بشم . گفت: نترس تا تو نشی نمیام .
مگه میشه ؟؟؟ یعنی انقدر به خودش تسلط داشت ؟؟؟؟ پس چرا مهرداد نمیتونست اینجوری باشه ؟؟؟
بازم دهنم داشت خشک میشد … ضربان قلبم بالا رفته بود . رعشه گرفته بود تمام اندامم … داشتم جیغ میزم از لذت
یواشتر دختر … همسایه ها میشنون

نمیتونم میثم… دیوونم کردی …واااااااااای … وااااااااااااای…
ضربان قلبشو میشنیدم هر دومون همزمان داشتیم میشدیم … یه آه بلند همزمان و گرمی آبش که تمام وجودمو آتیش زد . هر دومون بی حال تو بغل هم بودیم … اروم منو چرخوند طرف خودش و شروع کرد بع لب گرفتن ازم …هیچوقت تو عمرم انقدر زن نبودم … قشنگترین هیجان زندگیم بود … بالاخره منم لذت برده بودم از جنسیت خودم .
تو راه برگشت به خونه ، احساس گناه نداشتم . محکم قدم بر میداشتم . ایراد این 5 سال از من نبود . من هم میتونستم لذت ببرم و به لذت برسونم … حالا دنیا خیلی قشنگ شده بود .
انگار یه بار سنگین 5 ساله از روی دوشم برداشته شده بود .

نوشته: بهناز

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها