داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

هیجانی که لازم داشتم (۱)

خیلی وقت بود که میخواستم داستان زندگیمو بنویسم . فحش ندین و ازم بیزار نباشین . ممکنه داستان درازی بشه ولی ارزش اینو داره که گفته بشه . شاید بقیه بتونن استفاده کنن از این تجربه تلخ .
22 سالم بود که به زور خانواده و اصرار اینکه دیر میشه ، با یه خواستگار ازدواج کردم . مهرداد پسر خوبی بود . سال 82 هنوز یه سری چیزا مثل زفاف و بکارت و اینجور تابوهای الکی هنوز مهم بود . این شد که اولین سکس من و همسرم شب عروسی و بعد از مراسم بود . در مورد شب زفاف خیلی چیزا شنیده بودم ولی حجب و حیای خانوادگی از یک طرف و تداشتن یه خواهر بزرگتر از طرف دیگه باعث شده بود که نتونم از کسی چیزی بپرسم. چیزی که از اون شب یادمه بوسه بود و بازی کردن با هم و نهایتا یه جسم خارجی که رفت داخل من و وجودمو آتیش زد و دو دقیقه بعد هم لرزشی که تمام وجود مهرانو گرفت و من از درون داغ داغ شدم .
بعدش هم یه لخته خون که زیرم بود و مهرداد که مثل خرس خوابش برده بود گوشه تخت . یعنی همین بود ؟؟؟؟؟؟ من چی ؟؟؟؟؟ شاید لذت هم بردم ولی خودم نفهمیدم … اون شب تا صبح نخوابیدم و به فکر کردن گذشت . گفتم شاید اینبار به خاطر استرس و فشار روانی چیزی نفهمیدم .باید فرصت داد تا دوباره تجربه کنم … این فرصت دوباره دادن ، 5 سال طول کشید و نه من چیزی از لذت رابطه جنسی فهمیدم و نه با کسی میتونستم در این مورد حرف بزنم .
الان که این داستانو مینویسم 36سالمه . هنوز هم هیکلم مثل قبله . قد 168 ، وزن 64 ، سینه های گرد و باسن خیلی بزرگ . نمیدونم کس خودمو چطور میتونم توصیف کنم ولی چیزی که از سایتا خوندم اینه کسم لب نداره . میگم لذت زیادی میبرن از کردن همچین کسی ولی مهرداد روز به روز سرد تر میشد و من روز به روز حشری تر .
حالا 5 سال گذشته بود و به جرات میتونم بگم تو این 5 سال زندگی مشترک هرگز طعم لذت و ارگاسم رو نچشیده بودم . میومد و کارشو میکرد و میرفت. گاهی وقتا ازش بیزار میشدم . انگار من یه وظیفه مشخص داشتم که بیاد و من انجام وظیفه کنم و بره .بعدش پشتشو بکنه به من و بخوابه …
دیگه به نقطه ای رسیده بودم که سعی میکردم از نزدیکی باهاش فرار کنم چون بعدش برای من کمر درد میموند و کلی اعصاب خوردی . سعی کردم یکی دوبار باهاش صحبت کنم شاید بتونه درک کنه مشکل منو ولی نه اون علاقه ای به شنیدن و حرف زدن در این مورد داشت نه من روی گفتن همه چیز رو داشتم . هر دوی ما از خانواده های سنتی بودیم که توش حرف زدن از این موضوع یه تابو محسوب میشد .
دلم از روزی لرزید که سر کوچه ما یه مغازه باز شد . هدیه سرای کیش . یه بار که داشتم از جلوش رد میشدم رفتم و یه نگاهی انداختم . پشت ویترینش خیلی هوس انگیز بود . برای دختر ساده ای مثل من ، تل سر و لوازم آرایشی و جوراب و این جور چیزا شاید تنها چیزی بود که توجهم رو جلب میکرد . فروشنه یه پسر 25-6 ساله مو مشکی با یه چهره ریز نقش شرقی بود . یه کم قیافش سبزه میزد . قد بلند و موهای حالت داده . در نوع خودش پسر جذابی بود . مغازه هم پر از چیزای ریز و درشتی بود که م خوشم میومد .
کارم شده بود یه روز در میون رفتن به اونجا و خریدن چیزای کوچیک. اول اسمشو گذاشته بودم دلخوشی های کوچیک. جوراب ساق کوتاه رنگ پا . پس فرداش جوراب ساق کوتاه طرحدار . یا یه تل رنگی که البته هیچکدومشون هیچوقت مورد توجه مهرداد قرار نمیگرفت . یادمه یه بار که میخواستیم بریم بیرون جوراب ساق کوتاه طرحدارم رو پوشیدم و روش داشتم کتونی پام میکردم که برگشت بهم گفت : چیه خودتو مثل دختر فراریا درست کردی ؟؟
شوکه شده بودم . انقدر بی ذوق و بی احساس ؟؟؟؟
حالا دیگه مطمئن شده بودم که من به مغازه هدیه کیش معتاد نشدم ، به اون فروشنده مو مشکی با اون نگاه نافذ معتاد شده بودم . حالا بیشتر از هر زمانی احساس میکردم که نیاز به وارد شدن به یه رابطه احساسی دارم . گناه و بقیه تابوهای ذهنی هم تو ذهنم شکسته شده بود . برام اهمیتی نداشت . زندگیم خیلی نفرت انگیز شده بود از دید خودم . از همه بدتر راهنمایی هم نداشتم که بهم بگه چی کار کنم . اصلا شاید ایراد از من بود که نمیتونستم به اون لذتی که میخوام برسم . باید یه تغییری ایجاد میشد . باید یه کاری میکردم …
روزها گذشت و من داشتم نقشه میکشیدم که چطور میشه تو اون فروشنده مو مشکی نفوذ کرد. ظاهرا باهام صمیمی شده بود . مشتری ثابت مغازش بودم . دیگه تقریبا هر روز میرفتم و یه چیز کوچیک میخریدم ازش . خیلی هم صمیمانه باهام رفتار میکرد . اسمش میثم بود . یه بار که یکی از دوستاش تو مغازه بود و صداش میکرد فهمیدم اسمشو .
حالا دیگه همه فکر و خیالم میثم بود و دلم میخواست باهاش وارد یه رابطه جدی بشم . نه برای تجربه کردن خیانت . کنجکاو بودم که بفهمم چرا لذت نمیرم از رابطه ام با مهرداد . میخواستم خودمو امتحان کنم . حالا دیگه برخلاف قبل منم باهاش صمیمی تر رفتار میکردم . مانتوی تنگ میپوشیدم . سعی میکردم وقتی میرم مغازش همه بدنم پوشیده نباشه . سوتین هم نمیبستم تا نوک سینه هام از روی مانتو معلوم باشه . داشتم تحریکش میکردم ولی هنوز علامتی نمیدیدم تو چهره اش که تحریک شده باشه . باید یه نقشه میکشیدم برای تحریک کردن و در نهایت تجربه کردن آغوشش .
انقدر حشری بودم که گاهی وقتا با فکر کردن به نقشه هام خیس میشدم و خودمو ارضاع میکردم . نهایتا تصمیم گرفتم یه روز یه تغییر بزرگ ایجاد کنم . یه مانتوی بلند که زیرش هیچی نپوشیده باشم . برهنه برهنه . نه سوتین و نه حتی شورت . شالمو انداختم روی سرم و رفتم مغازه . ساعت حدود 10:30 صبح بود . تازه باز کرده بود . قبلش با حوصله بدنم شیو کردم و یه لاک قرمز زدم . روفرشی مجلسی پاشنه بلند رو بازم رو پوشیدم و رفتم از خونه بیرون . برای تک تک لحظه ها برنامه ریزی کرده بودم .

سلام آقا میثم خوبین ؟
سلااام خانوم … بفرمایین در خدمتم.
میشه شال هاتون رو ببینم ؟
بله بفرمایین .
اولین بخش نقشه درست از آب درومده بود . حالا مجبور بودم شال خودمو وردارم تا مثلا شالای دیگه رو امتحان کنم . دکمه بالای مانتو رو هم باز گذاشته بودم تا چاک سینه ام معلوم بشه . نگاهش ناخواسته با سفیدی سینه ام افتاد . برق رو تو چشاش میشد دید . رفتم جلوی آینه و با شیطنت خودمو ورانداز کردم . برگشتم تا باسنم رو هم از روی مانتو ببینه .
یه نگاه خریدارانه به سر تا پام کردد .
جوراب شلواری مشکی هم دارین ؟؟
بله … دو مدل داریم … چینی هست که دوامش کمتره … یه مدل هم مسافر آورده … کار ترکه …
میشه پرو کرد ؟؟؟؟ چون من پایین تنه ام خیلی کشیده ست معمولا با جوراب و و ساپوسرت مشکل دارم .
نه خانم اینا قابل پرو کردن نیستن چون ممکنه پاره شن بعد پوشیدن …
نذاشتم جملش کامل شه .
اگه پاره شد مال من !
آخه فرم میگیرن تو پا
آقاا میثممممممم
کش دار و باعشوه و لوس اسمشو گفتم . التماسم بیشتر بابت این بود که بتونم بقیه نقشمو پیاده کنم نه بخاطر جوراب شلواری .
شما یه زحمتی بکشین … من اینجا اتاق پرو ندارم … مغازه رو ساعت 2 میبندم ولی خودم داخل هستم . شما یه ربع به دو تشریف بیارین من کرکره رو نیم بند میکنم میرم بیرون تا شما پرو کنین .
نیاز نیست بری بیرون . شما باشی بهتره … میتونم نظرتون رو هم بدونم که کدم بیشتر بهم میاد .
موقع گفتن این جمله قلبم داشت از دهنم بیرون میومد . علنا داشتم خودمو بهش تعارف میکردم .
حالا شما 2 بیاین ببینیم چی میشه …

ادامه…

نوشته: بهناز

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها