داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دختر مطلقه خراسانی

سلام اول خودمو معرفی کنم اسم من بابک وسی سالمه وچندسالی بعد فوت مادرم تنها توخونه پدری زندگی میکنم وبه همراه برادرم یه مغازه عمده فروشی شال و روسری تو بازار داریم داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به فروردین ماه سال ۱۴۰۱بعد تعطیلات بود تازه شروع به کار کرده بودیم یه شب بعد باشگاه رفتنو دور دور با رفقای نزدیک ساعت ده شب داشتم میرفتم سمت خونه که بغل یه دکه که کنارش فضای سبز داشت وایسادم تا هم چایی بخورم هم سیگار بخرم که چنددقیقه بعد یه خانوم سبزه تقریبا سی ساله نزدیکم شد وبایه اضطراب شدید گفت آقا چند نفر مزاحمم شدن میتونم چند دقیقه داخل ماشین شما بشینم تا برن اولش ترسیدم خفت گیر باشن ولی دل وزدم به دریا ودر ماشین وباز کردم ویه چایی هم برای اون خریدم تو ماشین نشستم یکم رفتم جلوتر وپارک کردم که داستان وبفهمم چیه ودلیل این همه استرسش یکم از زندگیش برام گفت اسمش زینت اهل یکی از شهرای خراسان شمالی وتوی بیست سالگی ازدواج میکنه ولی چون بچه دار نمیشده شوهرش طلاقش داده وچندسالی خونه پدر بوده وتوی تعطیلات عید یه مرد شصت ساله که همشهریشون بوده وتوی تهران اوضاع مالی خوبی داره زینب واز باباش خواستگاری میکنه که اونا بدون توجه به نظر این جواب مثبت میدن وبه همراه برادرو پدرش ومادرش اومده بودن تهران برای کارای عقد که بدون پول وفقط با یه شناسنامه از دستشون تو رستورانی که رفته بودن فرار میکنه وبا گریه از من تفاضای کمک کرد بهش گفتم من تنها زندگی میکنم میتونه بیاد خونه من که یهو ترسید گفت منو پیاده کن وبعدش گفتم یه کار دیگه هم میتونم برات بکنم اندازه پنج شب برات توی مسافرخونه اتاق بگیرم خوشحال شد شبونه بردمش سمت سهروردی وتو یه سفره خونه مطمئن اندازه پنج روز براش اتاق گرفتم ویه میلیون هم نقدی بهش دادم برای خوردو خوراک خدا شاهده اون موقع اصلا فکر سکس ونمیکردم شمارمم بهش دادم که اگه مشکلی داشت زنگ بزنه چند روزی ازش خبری نبود منم پیگیر نشدم از شر بعدش میترسیدم که چند شب بعدش زنگ زد که مهلت مسافرخونه فردا تموم منم جایی ندارم وگریه کرد که بهش گفتم من دیگه پول ندارم وفقط میتونه بیاد خونم ویکم کس وشعر گفتم که توهم جای خواهر منی قبول کرد صبح رفتم دنبالش آوردمش خونه ورفتم مغازه چون میترسیدم دزدی کنه همش با گوشی دوربین جلوی آپارتمان وچک میکردم نزدیکا ساعت هشت رفتم خونه دیدم یه شلوار مشکی گشاد با پیرن مردونه پرویزی تو خونه نشسته وسرش پایین ویه غذای خوشمزه هم درست کرده باحالت خجالت گفت ببخشید گفتم شاید گشنه باشی رفتم سر فریزر تا غذا درست کنم اون شب زیاد نگاهش نکردم تا معذب نشه وموقع خواب کلید اتاق مادر خدا بیامرزم وبهش دادم وگفتم میتونی اینجا بخوابی یکم لباس راحتی از دوست دختر قبلیم تو خونه بود اونارم بهش دادم گفتم میتونی موقعی که من نیستم اینارو بپوشی وراحت باشی چند روزی گذشت تا رسید به پنج شنبه یکم زودتر اومدم خونه ولی دیدم دیگه روسری سرش نیست ولوازم آرایشی که از دوست دخترم مونده بودو ورداشته کمی آرایش کرده وناخنای دست وپاش ولاک زده اون شب بود که هوس سکس با زینب به سرم زد بعد شام بهش گفتم فردا جمعه مغازه ما تعطیله معذب نمیشه که من باشم گفت نه بابا خونه تو شما ببخشید شب که داشتم آشغالا رو میبردم بیرون دیدم ژیلت تو مشما زباله هستش در حالی که من فقط با موبر پشمامو میزنم دوزاری افتاد که تمیز کرده صب جمعه بلند شدم دوش گرفتم رفتم بیرون حلیم خریدم بعد صبحانه بهش پیشنهاد دادم بریم بیرون بگردیم حال وهواش عوض بشه اول رفتیم بوتیک یه مانتو وشلوار براش خریدم بعدش رفتیم واسه ناهار فرحزاد نزدیکای غروب بود که رفتیم سینما ماندانا تو تهران نو فیلم ببینیم وسطای فیلم دیدم دستمو گرفته سفت داره فشار میده به خودم اومدم دیدم تا آخر فیلم تو بغلمه دوتا پیتزا گرفتیم رفتیم خونه واسه شام ولی وقتی رفت تو اتاق لباس عوض کنه یه مدل دیگه اومد با شلوارک وتیشرت بعد شام نشستیم جلوی تلویزیون واز فرصت استفاده کردم وبغلش کردم واول پیشونیشو ماچ کردم اومدم سمت لبش نیم ساعت با ولع تموم لباشو خوردم همزمان سینه هاشو مالوندم که کیرم راست شده بود سریع رفتم تو آشپزخونه یه سیدنا با نصفه ترا خوردم توی تحت انداختمش از لبش شروع کرد اومد روی سینه هاش وبا دستم کسشو مالوندم به خودش اومد دید شلوارک وشرتشو باهم درآوردم یه کس تازه شیو شده یه کوچولو تیره ولی من حالیم نبود افتادم روی کسش شروع کردم به خوردن یکمم طولش میداد تا قرصا اثر کنه فکر کنم حین خوردن دوباری ارضا شد که شرتو در آوردم واشاره کردم سالارو بخوره بلد نبود فقط با زبون با کلاهکش ور میرفت دیدم اینکاره نیست لنگارو باز کردم پاهای کوچیکشو گذاشتم روی سینم وکیرو گذاشتم دم سوراخ کسش خیلی تنگ بود ولی با یکم تف رفت توش شروع کردم وحشیانه تلمبه زدن وماچ کردن ساق وانگشتای پاش جفتمون داشتیم دیوونه میشدیم چندبار پوزیشن وعوض کردیم وبالاخره آب من اومد جفتمون عرق کرده بودیم چند دقیقه‌ای دراز کشیدو منم یه سیگار کشیدم بعد رفتیم حموم واونجا شروع کردم نوازش کردن وماچ کردنش دیگه جون نداشتم صبح زود بلند شم زنگ زدم داداشم گفتم من صبح کار دارم تو مغازه رو باز کن تا ده خواب بودم رفتم بیرون نون بگیرم بیام که دیدم روی تخت داره گریه میکنه گفتم چی شده گفت شهوت من باعث شد هم تو به گناه بیفتی هم خودم نباید تو سینما بهت نزدیک میشدم آخه توهم مردی دل داری معلومه میخوای باهام رابطه جنسی داشته باشی یکم آرومش کردم یه هفته همینجوری گذشت ودوبار دیگه سکس داشتیم که بهم گفت میخواد کار بکنه با دختر خالم که تونارمک آرایشگاه داره صحبت کردم که بره اونجا فرار بود هم کار یاد بگیره هم کارای خدماتی رو اونجا بکنه تقریبا یه ماهی خونه من بود که گفت باید صیغه کنیم تا گناه کمتر بشه منم قبول کردم ویه پنج ماهه خوندیم تقریبا توی اون پنج ماه هفته ای دوبار سکس داشتیم تا اینکه بعد تموم شدن مدت صیغه گفتش با یه دختر که مثل خودش اهل شهرستان (لادن) آشنا شده ومیخواد مثل اون بره پانسیون زنانه زندگی کنه منم قبول کردم تا آخر سال ۱۴۰۱صیغه داشتیم تا اینکه عید امسال بهش گفتم بریم کیش با یه سری از دوستای من قبول نکرد و گفت میخواد با لادن وچندتا دختر دیگه برن شمال تو تعطیلات گوشیش کلا خاموش بود که خطش هم به اسم خودم بود بعد تعطیلات رفتم دم آرایشگاه دختر خالم که گفت آخر سال تسویه کردن ورفتن بعدش رفتم دم پانسیون اونا هم گفتن آخر سال اتاق رو تحویل دادن منم ترسیدم وسیمکارت خودم که دستش بودو سوزوندم دوماهی ازش خبری نبود که توی خرداد ماه دیدم گوشیم داره زنگ خودشو معرفی کرد گفت لادن واینکه زینب دیگه نمیخواد من وببینه ودرسته تو در حقش لطف کردی ولی اونم با رابطه جنسی که باهات برقرار کرده جواب لطفتو داده…دیگه ندیدمش وفکر کنم تجربه یه ساله خوبی بود

نوشته: Babak

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها