داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

ندای عشق 55


معلوم نبود با چه بد بختی خودمو رسوندم سر جاده . واقعا این دانشگاهها هم مستن به خدا . تحقیقات اقتصادی و پژوهش در مرغداری . من نمی دونم این چه بر نامه هایی بود که اونا داشتن . این سیمین نزدیک بود گندشو در بیاره . زنگ زدم واسه پلیس تا اگه اون دو تا لاتو دسنگیرش نکردن حداقل ماشینو از اونجا گم و گورش کنن که مزاحم بقیه نشه و اون دو نفر هم وقت بر گشت تو کمین نشینن . خودم یه گوشه ای پنهون شدم و وقتی هم که فهمیدم  ماشینه و مزاحمین  از محل کنده شده آسوده خاطر شدم . دلم می خواست باشم ولی  ترسیدم که اگه این بار سیمین واسم شر شه رنوی منو با پرشیای خودشون شکار می کنن . دیوونه ندا بودم . مگر این که از جنازه ام رد شن بخوان کوچکترین آزاری بهش برسونن . می دونستم دوستم داره ولی نمی دونم چرا از بعضی از رفتار های خودمم خوشم نمیومد و با این که از خودم انتقاد می کردم دوست داشتم که ندا همش بهم وفادار بمونه . یعنی ته دلم این جوری می خواستم . بگذریم گاهگداری می گفتم خوشبختی اونو میخوام و از این حرفا . یه چشمه اشو اون دفعه اومده بودم که هنوز هیچی نشده زرد کرده بودم .. تازه حسودیم هم می شد اگه کلاسهای دانشگاه  ندا مختلط بوده باشه . یعنی اون با بقیه میگه و می خنده ;/; من که به ندا اعتماد دارم ولی اگه بقیه پسرا از سادگیش بخوان سوءاستفاده بکنن ;/; اگه فکر کنن که ندا هم مث بقیه هست . اگه فکر کنن که راحت می تونن دریچه قلبشو به روی خودشون باز کنن . نه نه .. ندا عاشق منه ولی من که اونو از خودم روندمش . دور خودم می گشتم و نمی دونستم که هدفم چیه . به همون اندازه که قدر دون ناصر خان بودم فحشش می دادم و لعنتش می کردم . هرروز بیشتر از روز قبل می فهمیدم که چقدر دوستش دارم و بدون اون نمی تونم ادامه بدم . روزی چند بار وارد ندا نامه یا همون سایت ندای عشق می شدم . بعضی وقتا هم با این که می دونستم اون خونه نیست ولی انتظار داشتم که در ورود مجددم به بر نامه هاش یه مطلب و نوشته جدیدی از اون ببینم و آروم بگیرم . دوباره بخونم که چقدر دوستم داره . لذت ببرم . چه لذتی داره وقتی که بدونی یکی دوستت داره و منتظرته ولی می دونستم که این کارایی که دارم انجام میدم یواش یواش یه حالت فر سایشی به خودش می گیره و ممکنه مرغ از قفس بپره . بازم باید به این خدیجه خانوم تو ضیح می دادم که چرا سر کار نرفتم . اکثراراست و دروغو قاطی می کردم . چشم انتظاری من تا نصفه شب طول کشید . بازم یه بیرحمی دیگه ازم سر زده بود . ندا از خاطره امروزش گفته بود ………… تا می تونستم سر سیمین داد زدم . نمی دونم چرا این طوری شده بودم از کوره در رفته بودم . از خود بیخود شده بودم . بهش اعتراض کرده بودم که چرا وقتی که نوید ازم دور شده تازه فهمیده که اون کیه -ندا من اگه بهت نمی گفتم خوب بود ;/; تازه تو که خودتم چهره اشو نتونستی ببینی و اگه هم می دیدیش نمی شناختیش . اون خیلی وقته که میاد دم در دانشگاه و بپاته . ماشینشو می شناسم چون رنوی عهد بوقی اونم این رنگی خیلی کمه .-به ماشین نویدم تو هین نکن -اوووووووهههههههه کی میره این همه راه رو خسته نشدی از بس خیطت کرد -چرا سیمین ولی از این که بازم به دادم رسیده بازم ازم حمایت کرده خوشحالم ولی من خسته شدم سیمین می خوام اونو واسه خودم داشته باشم اگه نتونم نمی خوام تو این دنیا باشم -دختر دیوونه شدی مگه مرد توی این دنیا قحطه ;/; -مرد قحط نیست نوید قحطه .-آره توی مردم آزاری و دل شکنی و خنگ بازی تکه -خنگ خودتی سیمین حرف دهنتو بفهم -آخه ندا چند بار خودتو بهش گفتی خنگ -من اگه میگم از سهمیه خودم میگم اون با خنگی خودش از همه بهتر می فهمه -از حال و روزت معلومه . هر چه می خواستم یه چهره از نویدو تو خاطرم مجسم کنم که اگه دفعه دیگه دیدمش بشناسمش نمی تونستم . یه آدمی که لبه کلاهشو تا پایین گوشاش آورده بود و سرش پایین بود . اگه حرف می زد که می شناختمش -سیمین کاش زوروی قهرمان منو زود تر می شناختیش -همون کتک خوره رو میگی ;/; -دیدی که چطور حال اون دو نفرو گرفت و روشونوکم کرد . اونا دو نفر بودند . بمیرم براش خیلی هم مشت و لگد خورد -ناراحت نباش ندا به اونجاش لگد نزدن -خفه شو بی تر بیت من با تو این جوری حرف می زنم ;/; سیمین یه ماه دیگه باید بیای سر خاکم باهام حرف بزنی -بازم که قاطی کردی . اینقدر از این چرندیات به خودت تلقین نکن .-نه سیمین من جدی میگم فقط به این طریقه که می تونم نویدو ببینم . اون میاد سر خاکم یا اگرم نیاد می تونم ببینمش . میدونم متوجه اشتباهش میشه .-دختره احمق آخه واسه چی یه اشتباه رو می خوای با یه اشتباه دیگه تلافی کنی -جونم به لبم رسیده . من بالاخره این کارو انجام میدم . علاقه این نیست که آدم یه بچه درست کنه وبه خاطر این که سکه اش نشکنه ویه خاطره ای ازش به جا بمونه به بچه اش علاقمند باشه . من حس می کنم که پدر و مادرم خواسته یا ناخواسته بزرگترین دشمنان منند نه به خودشون رحم می کنند نه به من . سیمین صورتمو بوسید وگفت تو هیچوقت این کارو نمی کنی . من می دونم همه چی درست میشه و تو به عشقت می رسی . من نمیدونم اون چی داره که تو عاشقش شدی -بگو که چی نداره -مگه تو چیزاشو دیدی ;/; -دختره پررو بی ادب چند بار بهت بگم که عفت کلام داشته باشی … ادامه دارد . .نویسنده .. ایرانی 
language=javascript> function noRightClick() { if (event.button==) { alert(“! حق کپي کردن نداري “) } } document.onmousedown=noRightClick

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها