داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

من و خواهرم مارال

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه .من ناصرم 25 سالمه از تبریز و میخوام داستان خودم با خواهرمو براتون بنویسم.که مال چند هفته پیشه.هرکسی احساس میکنه که دروغه لطفا نخونه.هیچ اصراری نیست.من تا قبل از این اتفاق سکس نکرده بودم. اسم خواهرم ماراله 22 سالشه.من و مارال زیاد صمیمی نیستیم .اون سرش تو کار خودشه منم تو کار خودم.ولی این اواخر خیلی عجیب رفتار میکرد.طرز لباس پوشیدنش و حرف زدنش و آرایش کردنش…ولی هیچوقت با من صمیمی نمیشد که من فکر بد بکنم…پدر مادرم تصمیم گرفتن که بریم ارومیه خونه ی عموم.قرار شد عمه اینا هم با ما بیان بریم ارومیه.خلاصه فردا شد و آماده رفتن به ارومیه شدیم.خانواده عمه 4 نفر بودن .عمم و شوهرعمم و دو تا دختر عمه هام که تقریبا همسن خواهرم بودن.

صبح زود راهی شدیم با دو تا ماشین.من و خواهرم که عقب نشسته بودیم و خواهرم خوابیده بود.طوری که روشو کاملن سمت شیشه سمت خودش بود و کونش سمت من.ساپورت پوشیده بود و مانتوشم خیلی کوتاه بود و حسابی حشرم بالا زده بود.عمه اینا هم پشت سر ما میومدن.تقریبا وسطای راه ارومیه بودیم که دیدیم ماشین شوهر عمم خراب شدو وایسادن.ما هم وایسادیم دیدیم تسمه تایم ماشینش خراب شده و دیگه نمیتونن ادامه راهو بیان.شوهر عمم و عمم موندن تا ماشین تعمیر بشه ولی دختر عمه هام اومدن تا با ماشین ما بریم.دو تا دختر عمه هام اومدن نشستن عقب پیش ما و خواهرم مجبور شد تقریبا بغل من بشینه و فک میکرد که چون من برادرشم اصلا اشکالی نداره.منم اون روز چون خواهرم ساپورت پوشیده بود خیلی حشری شده بودم.ولی کاملن توبغلم نبود . تقریبا نصف کونش رو بغلم بود.ولی بازم غنیمت بود.اون مشغول حرف زدن و بگو بخند بادخترعمه هام بود و اصلا حواسش نبود که کونش کجاست و من چیکار میکنم…شایدم میدونست و خودشو زده بود به اون راه…وقتی بابام ترمز میکرد مارال میرفت جلو و میومد عقب و کونش روی کیرم رژه میرفت. کیرم کامل سیخ نشده بود ولی میترسیدم مارال بو ببره و آبروم بره پیشش.کونش خیلی نرم و گوشتی بود.حدود نیم ساعت میشد که نشسته بود رو بغلم و خیلی حس خوبی داشتم.مادرم به مارال گفت اگه اونجا ناراحتی بیا جلو دوتایی بشینیم ولی بابام نذاشت گفت جریمه میکنن.منم از خدا خواسته داشتم حال میکردم.با همین وضع رسیدیم ارومیه خونه عموم اینا.درسته این همه مدت بغلم نشسته بود ولی کونش خیلی نرم و گوشتی بود و میخواستم واقعا بکنمش.وقتی پیاده شد انگار نه انگار نشسته بود روی کیرم.منم به زور کیرمو که سیخ بود توشلوارم قایم کردم تا ابروریزی نشه.رفتیم خونه عمو و ناهارو خوردیم .خواستم سر بحثو با مارال باز کنم .فکر کردم که با اس ام اس شزوع کنم.اس ام اسو اینجوری نوشتم مارال من امروز صبح بهترین حس زندگیمو داشتم. ) و بهش فرستادم.قلبم تند تند میزد.مارال با دختر عموهام و دختر عمه هام تو اتاق دیگه بودن و من و بابام و عموم توی حال استراحت میکردیم.بعد نیم ساعت اس ام اس اومد که نوشته بود : (چطور مگه؟ چه حسی داشتی؟) منم مونده بودم چی جوابشو بدم.نوشتم هیچی.همینجوری گفتم.تا حالا بغلم ننشسته بودی واسه همین) باز دوباره جواب داد همین ؟ امیدوارم حس دیگه نداشته باشی بهم) اس ام اسش خیلی مبهم بود نمیدونستم معنیشون چیه.با خودم میگفتم حتی به زور هم که شده باید بکنمش.چند روز بعد که برگشیم تبریز من مدام بهش اس میدادم که خیلی بزرگ شدی ناز شدی خوشالم که همچین خواهری دارم و از این حرفا.ولی اون اصلا توجهی به این پیامها نداشت و پا نمیداد بهم.یه شب که دوست مارال عروسی دعوتش کرده بود بابام سر کار بود و من باید میبردمش تالار عروسی. اون شب خیلی ناز شده بود رفته بود ارایشگاه. رفتم ارایشگاه و زنگ زدم گفتم ناز خانوم نمیای ؟ گفت 5 دقیقه دیگه میام داداش.بعد 5 دقیقه و با کلی ارایش اومد.منم از فرصت استفاده کردم . تو مسیر ارایشگاه تا تالار خواستم مخشو بزنم شاید امشب بکنمش.همش نگاش میکردم و میگفتم چقد خوشگل شدی امشب مواظب باش کسی ندزده تورو که من بیچاره میشم.اونم از رفتار من ترسیده بود و هیچی نمیگفت.پاک زده بود به سرم و کیرم سیخه سیخ بود.مارالو رسوندم تالار گفت شب وقتی اس دادم بیا دنبالم برگردیم خونه.من گفتم مگه حتما باید برگردیم خونه ؟ مارال گفت دیونه شدی چرا چرت میگی پس کجا باید بریم ؟ گفتم فعلا برو عروسی شب میگم.گفت دیوونه و در ماشینم کوبید و رفت تالار.منم رفتم خونه شامو خوردم و لحظه شماری میکردم تا اس بده برم بیارمش.

ساعت نزدیکای 1 بود که اس داد: بیا عروسی تموم شده. زود گاز ماشینو گرفتم و خودمو رسوندم جلو تالار.وقتی نشست تو ماشین بعد یک دقیقه تعریف از عروسی دستمو گذاشتم رو دستش.جا خورده بود.میخواست دستشو از زیر دستم در بیاره که نذاشتم.دلو زدم به دریا و گفتم : ببین مارال از وقتی اون روز نشستی رو بغلم حالم خوش نیست.میدونی که چی میگم؟ گفت معنی حرفتو نمیفهمم.گفتم : درسته من برادرتم ولی من چند روزیه که بهت نظر دارم و میخوام چند دقیقه باهم باشیم.میخواست گریه کنه که یه جای خلوت پیدا کردم و ماشینو زدم کنار.گفتم بیا مثل اون روز که بغلم بودی بازم بشین رو بغلم.میخواست منو با سیلی بزنه که دستشو گرفتم و پیاده شدم اومدم درشو باز کردم و به زور نشستم کنارش.وقتی خواست جیغ بزنه دهنشو با دستم گرفتم و گفتم خفه شو.کاریت ندارم.اینجا کسی نیست که صداتو بشنوه.چند دقیقه بیشتر طول نمیکشه.بلندش کردم رو بغلم نشوندمش و نرمی کونشو روی کیرم حس میکردم.دیگه به ارزوم رسیده بودم.فقط خدا خدا میکردم کسی مارو نبینه.هرچند که ساعت از 1 گذشته بود و اونجا هم جای خانجمن سکسی کیر تو کس بود …با صدای اروم داشت جیغ میزد.منم دستام رو سینه هاش بود و کونشو به کیرم فشار میدادم.مانتوشو دادم بالا و از رو ساپورتش کیرم و لای کونش میکشیدم.خیلی حال میداد.شلوارمو دادم پایین و ساپورت مارالو کشیدم پایین.ماشین تاریک بود و نمیدونستم دقیقا چیکار دارم میکنم. کیرمو میمالیدم به کونش.در گوشش گفتم میخوام بکنمت اجازه هست ؟ هیچی نمیگفت و اروم گریه میکرد و جیغ میزد.گفتم ببخش مجبورم دیگه …با کلی مکافات سوراخشو پیدا کردم بعد سر کیرمو تنظیم کردم رو سوراخش اروم اروم کونشو فشار دادم رو کیرم.گریه هاش بیشتر شده بود.خیلی دلم براش میسوخت.سر کیرم که رفت تو کونش گفت الاغ داری خواهرتو میکنی؟ بدبخت ؟ کثافت ؟!اینبار من ساکت موندم و بازم کونشو فشار دادم تا بقیه کیرم بره تو کونش.خیلی تنگ بود.سر کیرم داغ داغ بود.یه کون نرم و تنگ و گوشتی.با دوتا دستام کونشو گرفته بودم و بالا و پایینش میکردم.خیلی خیلی حال میداد.وقتی همه ی کیرم وارد کونش میشد تو اوج لذت بودم خداییش.سه چهار ثانیه مکث میکردم و بازم کیرم و تا ته میکردم تو کونش.درسته کونشو نمیدیدم ولی انصافا میتونستم تصویر کونو سوراخشو تجسم کنم.بعد از 5 دقیقه کردن آبم با فشار خیلی زیاد اومد و ریختم توکون مارال و نصفشم ریخت رو شلوارم و صندلی ماشین.مارالم داشت اروم جیغ میزد و بهم فش میداد.بدنم خیلی سست شده بود.همش میترسیدم بره به مامان بابا بگه. خودمو جم و جور کردم و رفتیم سمت خونه.تو ماشین بهم گفت نتیجه این کارتو میبینی ومنم هی ازش معذرت میخواستم و به غلط کردن افتاده بودم.التماسش میکردم که به کسی چیزی نگه.وقتی رسیدیم مامان گفت چرا دیر کردین مارال گفت عروسی دیر تموم شد.کاملن از سر و وضعمون پیدا بود که چه گندی زدم.چند روز بعدش خیلی پشیمون شده بودم و میخواستم باهاش اشتی کنم و از دلش در بیارم و یه عطر واسش خریدم ولی کوبید زمین و خوردش کرد.از اون موقع تا حالا دیگه حتی نگامم نمیکنه.مثل سگ پشیمونم که چرا با خواهر خودم این کارو کردم.اصلا ارزششو نداشت.یه سکس چند دقیقه ای و لذت کوتاه و این همه پشیمونی و عذاب وجدان.این سکس باعث شد من کلن از سکس زده بشم و افسرده بشم و دیگه نتونم یه داداش خوب واسه خواهرم باشم.

نوشته:‌ ناصر

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها