داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

عشق و شهوت با خواهرم

سلام نوشته زیر تنها یک داستانه و اصلا واقعی نیست
خب . من سعید هستم و تو یه خانواده چهار نفری بدنیا اومدم یعنی منو خواهرم و پدر مادرم . فاصله سنی منو خواهرم یک سال هست و مثل دوقلو بنظر میائیم . نمیخام تعریف کنم ولی از هر نظر خانواده خوبی هستیم جوری که همیشه تو دوست و آشنا و فامیل سر زبونها بودیم . پدرم و مادرم هردو تحصیل کرده هستند و به همین خاطر خیلی مراقب درس و تحصیل منو خواهرم بودند ولی چیزی رو به زور تحمیل نمیکردند . چون از بچگی منو خواهرم با هم بزرگ میشدیم خیلی خیلی به هم وابسته بودیم خب در دروان طفولیت هم با هم کل و کشتی و جنگ و دعوای کودکانه هم داشتیم . من از خواهرم بزرگتر هستم و هردومون از نظر شکل ظاهری و صورت هردو از بچگی خوشگل بودیم و فقط دروان بلوغمون کمی جوش دراوردیم خلاصه بگم هردومون خوشگل بودیم و هستیم زیبائی صورتمون به مادرمون رفته و قد و انداممون به پدرمون البته مادرم هم قد و قامتش بد نیست و خیلی هم خوش هیکله که خواهرمم به مادرم رفته منکه قدم 185 شده بود و خواهرمم 175 شد . تا وقتی که خواهرم دختر خونه بود خیلی با هم شوخی و کل کشتی میگرفتیم و به بهونه های مختلف خواهرم کرم میریخت تا باهاش کشتی بگیرم و منم خیلی خواهرمو دوست دارم و دلم میخاست همیشه بهش خوش بگذره . اسم خواهرم سیمین هست . علی رقم اینکه پدرم خیلی رو درس و تحصیل من تاکید میکرد ولی من بازی گوش بودم و خیلی به درس اهمیت نمیدادم ولی هیچ وقت تجدیدی نداشتم ولی خواهرم خیلی درس خون بود . مامانم خیلی هوای منو پیش بابام داشت و نمیزاشت پدرم بابت بازی گوشیم تنبیه ام کنه
وقتای که با سیمین شوخی و کشتی میگرفتم همه تنشو بغل میکردم دستم به همه اندامش میخورد سینه هاش رونهاش کمر و بازوهاش و کونش ولی سعی میکردم دستم بین پاهاش و کسش نره سینه های نرمی داشت اون موقع نمیدونم سایزش چنده ولی الان میفهم که سایز اون موقع سینه هاش 75 بوده سیمین هم از کشتی گرفتن خیلی لذت میبرد دیگه وقتی به سن بلوغ میرسیدیم هردومن حس میکردیم که یه چیز دیگه درونمون داره قلقلک میده وقتی کشتی میگرفتم با سیمین ناخواسته کیرم نیم خیز میشد. و سیمین هم نمیدونم از قصد یا اتفاقی دستش به کیر و خایه هام میزد کیرمو لمس میکرد سینه مو چنگ میزد منم محکم فشارش میدادم گاهی زیرم میبردم و فشارش میدادم میزدم به رونهاش و برش میگردوندم میزدم به کونش و وشگونش میگرفتم اونم همش جیغ جیغ میکرد و منو وشگون میگرفت ولی معلوم بود داره حال میکنه همش منو میزد ولی من دلم نمیومد اونطور بزنم که دردش بگیره ولی سیلی به کونش میزدم کونش واقعا حرف نداشت گرد و نرم و معلوم بود سفیده چون همیشه تو خونه با تاپ و دامن یا شلوارک بود و همه تنش سفید سفید بود تقریبا میتونم بگم تا قبل از دروان بلوغ بیشتر جاهای بدن سیمینو دیده بودم چاک سینه هاش رونهاش حتی شکمش فقط کونش و کسشو ندیده بودم . مامان همش میگفت اینقدر جنگ و دعوا نکنید یه چیزیتون میشه ولی منو سیمین بازم کل کشتی میگرفتیم دیگه سیمین 18 سالش بودو من 19 سیمین دانشگاه قبول شد و من چون بازی گوش بودم قبول نشدم و باید میرفتم سربازی ولی به دلیل تک پسر بودن و سن پدرم معاف شدم تو دلم عروسی بود که بیهوده دوسال نمیرم اش خوری . سیمین هم رشته هنر در ضمینه نقاشی که بهش علاقه داشت قبول شد و برای همین تو تهران دانشکده هنر میرفت منم خوشحال بودم که ابجیم ازمون درو نمیشد . از وقتی که سیمین میرفت دانشگاه یکم انگار فهمیده بود دوست دختر و دوست پسر یعنی چی اخه چون منو سیمین با هم بزرگ میشدیم مثل دوتا دوست بودیم برای هم و احساس به دوست دختر دوست پسرداشتن نداشتیم ولی دیگه وضع فرق کرده بود .
بابام برای اینکه منم بیکار نگردم منو به یکی از دوستایی که تو بازار داشت معرفیم کرد تا کنار دستش یه چیزی یاد بگیرم . بخاطر همین دیگه روزها نمیتونستم با سیمین شوخی کنم نزدیک غروب میمومدم خونه و سیمین هم که دانشگاه میرفت هردومون خیلی خسته بودیم کمتر باهم شوخی و کل کل میکردیم و فقط پنجشنبه و جمعه ها با هم بودیم منم موقع برگشت به خونه میرفتم باشگاه و سه روز در هفته بدن سازی میکردم کار با وزنه و دمبل و هارتل و از این بند و بساطها البته فقط دوست داشتم یکمی رو فرم بیاد بدنم و از دارو و پودر و این چیزا استفاده نمیکردم . برای همین وقتائی که از باشگاه میومدم خونه دوش میگفتم و بعداز دوش به سیمین میگفتم بیاد با پاش کمرمو ماساژ بده اونم از خدا خواسته میومد و با پاش اروم اروم همه کمر و بالای کونمو ورز میداد واقعا خیلی لذت بخش بود کارش مامان و بابا هم کاری بهمون نداشتند . زمان به همین منوال میگذشت و منو سیمین هر روز بیشتر به هم اونس میگرفتیم سیمین از دوستاش میگفت که با دوست پسراشون چکارا میکنند و چه شیطونیهای میکنند ولی من مطمئن بودم سیمین دوست پسری نگرفته هنوز . گاهی وقتی سیمین میرفت حموم و اکثر مواقع که مامان خونه نبود عمدا حوله اش رو با خودش نمیبرد و هی منو صدا میکرد تا حوله بهش بدم وقتی حوله رو میخاستم بهش بدم عمدا در حموم رو لاشو باز میزاشت خودشو مشغول یه چیزی میکرد اوایل متوجه نبودم که کارش عمدی هست ولی چندبار که تکرار کرد متوجه شدم عمد میخاد انگار من بدنشو ببینم پشتشو به در میکردو لای در نزدیک ده سانتی باز میزاشت طوری پشت در وایمیستاد که یکی از لمبرهای کونش تقریبا دیده بشه وای از دیدن کونش حض میکردم مخصوصا که بدنشم خیس بود و قطرات اب دوش هنوز داشت از بدنش سر میخورد بد جنس با این کارهاش حسابی کیرمو سیخ میکرد برای کون خوشگلش یه بار هم منو صدام کرد حوله بهش بدم ولی دیگه در رو باز نزاشته بود منم صبر کردم تا بیادو ازم بگیره وقتی درو باز کرد این بار گزاشت تا سینه سمت راستشو از بین در ببینم منم برای چند ثانیه ای زول زده بودم به سینه ناز و قشنگش تا اینکه دستشو دراز کردو حوله رو ازم گرفت و گفت چته سعید منم تازه فهمیده بودم دارم خیره خیره به سینه لختش نگاه میکنم و زودی خودمو جمع و جور کردم فرار کردم تو اتاقم سیمینم تو حموم داشت برای خودش اواز میخوند این کارهارو فقط وقتی انجام میداد که کسی جز منو خودش تو خونه نباشه بیشتر وقتا هم حموم رفتنشو مینداخت وقتی مامان خونه نبود انگار دلش میخاست که خودشو به من راحت نشون بده راه رفتنش پیش من خیلی فرق کرده بود همیشه از نزدیکی من رد میشد خودشو میمالید بهم منم گاهی میزدم در کونش دیگه حسابی داشت منو تو مشتش میگرفت با ادا اطفاراش منم که با دختری جز سیمین نبودم هرکاری میکرد برام پر از هیجان و لذت بود .
یه بار مامان و بابا برای سر زدن به عموم که تو شهر دیگه بود باید سه چهار روزی میرفتند و چون سیمین دانشگاه داشت و منم سرکار بودم منو سیمین باهاشون نرفتیم موندیم خونه روز اول که تنها شدیم سیمین بجای شلوارک که تا سر زانوش بود یه شورتک پاش کرد که فقط تا کمی از رونشو میپوشوند و یه تاپ پوشید و مثلا مشغول غذا درست کردن بود منم اومدم خونه دیدم وای سیمین چی پوشیده بعد از سلام و احوال پرسی دوباره یکی زدم در کونش و گفتم این چی دختر پات کردی ؟اونم با یه لحن ناز و عشوه و کرشمه گفت عععه !!! سعید دلم میخاد اینطوری بگردم جلوی بابا که نمیشه منم گفتم جلوی بابا نمیشه جلوی من میشه ؟ اشکالی نداره ؟ گفت دیونه منو تو که با هم بزرگ شدیم چیز پنهانی بینمون نیست ولی جلوی بابا نمیتونم اینطوری بگردم خب منم دل دارم مگه چیه حالا چی شده اسمون که به زمین نیومده . اینارو با لوس بازی ادا دراوردن میگفت و بعدشم اومد و پرید بغلم و یه بوسم کرد که دیگه چیزی بهش نگم منم خیلی معمولی بغلش کردم بوسیدمش و وقتی تو بغلم بود از پشت زدم در کونش و گفتم ای شیطون . بعدم ولش کردم اونم انگار دنیارو بهش داده بودن . الحق که هیکلش حرف نداشت با اون لباسای نیمه سکسی کیر هر پسری رو برای خودش شق میکرد . دیگه سیمین هم خوشحال از اینکه من بهش گیر نمیدم داشت به کارهای خونه و غذا درست کردن و بعدش هم به کارهای دانشگاهش میرسید منم توی اتاق خودم مشغول بودم . چون فصل پائیز بود هوا از عصری شروع به طوفانی شدن کرده بود و هی با تند میوزید دیگه باروزن هم شروع شده بود با هم خیلی شدید تر شده بود و منو سیمین مشغول شام بودیم که برقها رفت و یهوی سیمن یه جیغ کوتاهی کشید و گفتم چیه بابا نترس موبایلم که کنار دستم بود روشن کردم رفتم روشنهائی گاز رو روشن کردم اومد نشستم سر میز و سیمنم هم معلوم بود از صدای با و بارون و رعد و برق و همچنین نبودن برق ترسیده بود و از چشمهاش و رنگ پریده صورتش کامل مشخص بود بهش گفتم چیه سیمین جون از چی میترسی اخه برق قطع شده دوباره وصل میشه بارونم بند میاد با حرفهای من یکمی لبخند زد و گفت وای اگر تو خونه نبودی سکته میکردم گفتم چرت نگو بابا دختر به این برزگی نباید اینقدر بترسه . سیمین از بچگی هم از صدای رعد و برق خیلی میترسید و این ترس همیشه باهاش بود . منم میدونستم واقعا میترسه ولی نمیخاستم به روش بیارم و دل گرمی بودم براش اون روز چهارشنبه بود که منو سیمین با هم تنها بودیم و شام میخوردیم فرداش سیمین دانشگاه نداشت . طوفان هم یکمی کمتر شد و شام رو هم با روشنائی گاز شهری خوردیم و یکمی شاعرانه شده بود و سیمین خیلی خوشحال بود که برادرش همه جوره مراقبش هست و خیلی قربون صدقه من میرفت منم گفتم سیمین جون فدات بشم اینقدر لوسم نکن عزیزم سیمین دستشو دراز کرد و دستمو گرفت گفت سعید میخام بدونی تو همیشه تو قلبم هستی منم دستشو فشار دادمو گفتم توهم همینطور عزیزم من همیشه ازت مراقبت میکنم نگران هیچی نباش تو همین لحظات هم برق وصل شد و همه جا روشن شد و هردو خندیدیم که دستامون تو دست هم هست و عاشقانه داریم به هم نگاه میکنیم . حقیقتشم این بود که من واقعا عاشق سیمین خواهرم بودم و نمیتونستم هیچ ناراحتی و سختی رو براش تحمل کنم و ببینم که داره اذیت میشه سیمین هم اینو به خوبی درک کرده بود برای همین خیلی وقتا سعی میکرد همه حواص منو معطوف خودش کنه بقول معروف فقط خودش تو چشم و قلبم باشه . دیگه ظرفهارو باهم جمع کردیم و ساعت 10 -11 شده بود و داشتیم با هم تی وی تماشا میکردیم که من داشت دیگه خوابم میبرد بهش گفتم سیمین جون من میرم بخوابم خیلی خوابم میاد و بلند شدم رفتم اتاقم و رو تختم دراز کشیدم و یکمی به صدای باد و بارون که به کولر میخورد و صدای شاخه های درختا که از وزش باد خشش میکردن و میخوردن به پنجره گوش کردم و سریع خوابم برد . خواب خواب بودم که یهوئی فهمیدم یکی داره منو محکم تکون تکون میده وقتی چشمو باز کردم دیدم سیمینه از ترس داشتم سکته میکردم قلبم تند تند میزد فکر کردم زلزله شده تو چشمهای سیمین نگاه کردم گفتم چیه چی شده ؟؟؟ سیمین هم با ترس شدید و چشمهای خیس گفت سعید میترسم دوباره برق رفته بود و سیمین با موبایلش اومده بود اتاقم بلند شدم نشستم سیمن هم نشست کنارم بغلش کردم گفتم برق رفته گفت اره یکمی گوش دادم دیدم اوه اوه عجب طوفانی شده خیلی خیلی شدیدتر از سر شب شده بود سیمین گفت سعید خیلی میترسم نمیتونم تنهائی تو اتاقم بخوابم تازه فهمیدم که سیمین با یه شلوارک و خواب یه پیرهن ست همون شلوارک کهلباس خوابش بود اومده بود وقتی بغلش کردم کمی اروم شد تند تند نفس میزد کمی محکمتر بغلش کردم و گفتم برم روشنهائی رو روشن کنم بیام که نزاشت برم گفت نه نمیخاد هی رعد و برق میزد سیمین از جاش میپرید منو محکمتر میگرفت منم مجبور بودم محکمتر بغلش کنم ببوسمش داشت مثل بید میلرزید گفتم سیمین جون نترس من پیشتم کنارتم از چی میترسی یه چند دقیقه که گذشت کم کم ترسش کمتر شد گفتم خوب میخاهی همینجا روی تخت من بخواب منم روی زمین میخابم سیمین و خوابوندمش روی تخت و وقتی میخاستم برم یه تشک بیارم تا پهن کنم منم بخوابم دیدم سیمین دستمو گرفت و کشید و گفت سعید بیاد همینجا بخواب میخام منو بغلم کنی گفتم سیمین چی میگی عزیزم جامون نمیشه روی یه تخت بعدشم توهم راحت نمیتونی بخوابی سیمین گفت سعید بیا دیگه هیچی نگو بیا بخواب پیشم . منم دیدم نمیشه باهاش کل کل کرد چون هم ترسیده بود هم به حمایت من نیاز داشت تختم کنار دیوار بود من رفتم کنار دیوار به پهلو پشت سیمین خوابیدم و سیمین هم خودشو توی بغلم جا کرده بود همه تنش توی بغلم حس عجیبی بود برام اولین باری بود با یه دختر اینطوری میخابیدم اونم کی سیمین خواهرم . هم دوسش داشتم و هم ازش خجالت میکشیدم هم نمیتونستم بهش بگم اینکار درستی نیست که منو تو اینطوری توی بغل هم بخوابیم ولی شرایط جوری بود که سیمین به این ارامش نیاز داشت . هر چند دقیقه بطور متناوب یه رعد و برق میزد . منم برای اینکه سیمین و زیاد بغل نکنم دست چپم رو برده بودم بالای سرم دست راستمم روی پای خودم بود هر دو زیر یه پتو خوابیده بودیم که متوجه شدم کیرم داره بلند میشه از خجالت سریع کمی جابجا شدم با دست کیرمو بردم لای پام تا به تن سیمین نخوره . سیمین هم که دید دست من بالا هست گفت سعید دستتو بیار پائین اینطوری دستت خواب میره درد میگیره گفتم خوب جا نیست عزیزم تو بخواب من راحتم که دیدم سیمین دستمو گرفت و اورد پائین و سرشو گذاشت روی دستم . سرش روی بازوم بود اون یکی دستمو هم گرفت و کشید طرف خودش و کونشو داد عقبتر و یه جورائی قشنگ خودشو توی بغلم جا کرد منم دیدم نمیتونم دستمو روی هوا نگه دارم دیگه قشنگ بغلش کردم دستم روی شکمش بود دست چپم هم روی سینه هاش افتاده بود . سیمین گفت سعید جون راحت باش عزیزم اینقدر معذب نباش دوست نداری ابجیتو بغلش کنی تا راحت توی بغلت بخوابم؟
گفتم نوکر ابجی خوشگلمم هستم عزیزم . دیگه راحت بغلش کردم سیمین بازم حسابی کونشو میمالید به بالای کیرم . از یه طرف کیرم داشت از شقی میترکید از یه طرف هم نمیشد به سیمین نزدیک شد . یه نیم ساعتی تو همون وضعیت بودیم و گاهی سیمین توی بغلم تکونی میخورد . نمیدونم ساعت چند بود . دیگه با کاری که سیمین کرده بود خواب از سرم پریده بود همه وجودم داغ شده بود کیرم نمیخابید همش مجبور بودم لای رونهام نگهش دارم داشتم از شق درد میمردم . وقتی حس کردم سیمین دیگه تکون نمیخورهفکر کردم خوابید و منم اروم پامو باز کردم تاکیرم ازاد بشه و از پشت کامل رفته بود لای چاک کون سیمین وای عجب حس دل انگیزی داشت . دیگهحالم دست خودم نبود و داشتم کیرمو به کون سیمین فشار میدادم از شهوت داشتم میمیردم تو حس خودم بودم و چشام بسته بود و داشتم سینه های سیمینو با دستم میمالیدم که فهمیدم سیمین هم اروم و تقریبا بی صدا داره نفس نفس میزنه اه میکشه و کونشو به کیرم فشار میده وقتی فهمیدم سیمین هم بیداره و داره لذت میبره جرات حرف زدن نداشتم با اینکه خیلی با هم کل کشتی میگرفتیم دستم همه تنشو لمس کرده بود ولی اون شب تنش برام یه حس خاص دیگه ای داشت دیگه سیمین حرکت کونشو روی کیرم بیشتر کرده بود و بیشتر به کیرم فشار میداد منم سینه هاشو محکمتر فشار میدادم سیمینو به خودم فشار میدادم که دیدم سیمین دست راستمو گرفت و برد لای پاهاش روی کسش گذاشت و تند تند نفس میکشید و اه و اوه و اخ اخ میکرد که وقتی من برای اولین بار کسشو توی دستم گرفتم یه اه بلندی کشید و گفت جووووووووووونننننننننن اخخخخخ کسسسسسمممممم دارم میمیرم سرشو گردنشو کشیده بود عقب و ناله میکرده تند تند به کیرم فشار میاورد جون جون میکرد منم کسشو گرفته بودم فشارش میدادم لای پاش انگار اتیش بود اینقدر که داغ کرده بود که دیگه منم حالیم نبودم دستمو بردم تو شورتش و همه کسشو گرفتم تو دستم وای چه کسی داشت داغ داغ و نرم بدون مو صاف صاف دوتا انگشت وسطیمو بردم لای چاک کسش دیدم وای چقدر خیسه باورم نمیشد کسش اینقدر خیس شده باشه و سرش که عقب بود لاله گوششو با لبم گرفتم مک میزدم گردنشو میبوسیدم منم کسشو میمالیدم و میگفتم جووووونننننن سیمین جون دیونتم عزیزم دیونتم سیمین هم بدتر از من شده بود حالش خیلی خیلی خراب شده بود دستشو اورد پشتش و کرد تو شورت من و کیرمو گرفت تو دستش گفت وای چه بزرگه چه داغه چه کلفته جوونننن جون جون جون داشت کیرمو تو شورتم جق میزد منم با نگشتم لای کسشو میمالیدم که دیگه یهوئی سیمین چندتا جیغ زدو و تنش لرزید منم محکم بعلش کردم کیرم هنوز تو دستش بود داشت محکم بالا و پائینش میکرد منم دیگه داشتم دیونه میشدم شورت سیمین گرفتم کشیدم پائین و کیرمو کردم لای رونهای سیمین . که سیمین دیگه دستشو از روی کیرم برداشت کیرم از لای چاک کونش رسیده بود دم کسش منم داشتم بین رونهای سیمین تلمبه میزدم سیمین هم دوباره صداش بلند شده بود جون جون جون میگفت منم محکمتر تلمبه میزدم تا اینکه یه اه بلندی کشیدم و کیرم تا جائی که میتونستم فشارش دادم لای رونهاش ابمو ریختم اونجا که نفمیدم کجاش ریخته بود دیگه هردومون داشتیم تند تند نفس نفس میزدیم تپو که افتاده بود پائین و شلوار سیمین تا زیر زانوش پائین بود شلوار منم روی رونهام بود کیرمم هنوز شق داشت لای کون و رونهای سیمین دل دل میزد سیمین با فشار دادن رونهاش و تکون دادن بدنش بازم داشت به کیرم حال میداد خودشو عقب جلو میکرد و اه میکشید منکه دیگه نای تکون خوردنو نداشتم همه حس تنم رفته بود تو کیرم و اون فقط پا برجا بود لای رونهای سفید و خوشگل سیمین . همه پای سیمین خیس خیس شده بود سیمین دوباره خودشو بهم فشار داد و دستمو برد دوبار روی کسش و با ناله و شهوت گفت سعید بمالش بماااالللششش منم از خدا خواسته دوباره همه کس نرم و خیسشو گرفتم ت دستم داشتم براش همه جاشو میمالیدم و چون قدم بلند بود خب به طبع انگشتهام هم بلند بود دیگه راحت با دو انگشتم داشتم لای چاک کس سیمین و همه جاشو نوازش میکردم که وقتی بالای کسشو میمالیدم بیشتر لذت میبرد حرکات رونهای سیمین هم همچنان رو کیرم ادامه داشت واقعا کیرم هنوز شق مونده بود سیمین هی میگفت وای وای وای اخخخخ جووونننن میخام میخام بمالم کیر بمال کیر بمال سعید جونم عاشقتم دیونتم حرفهاش دیونه کننده بود برای همین منم تحریک بودم همش گاهی کسشو محکم فشارش میدادم که دردش میگرفت جیغ میزد و کسشو رها میکردم لاشو میمالیدم و که میگفت جووووووووووووووننننننننننن دیونم میکنی لامصب کیرتو بکن تو کسم کیرتو بکن تو کسسسسمممم ولی من خیلی از عاقبتش میترسیدم درسته که یه همچین سکسی رو با هم انجام داده بودیم ولی کردن کسش کار خیلی خطرناکی بود ولی انگار شهوت سیمین تمومی نداشت صدای باد و بارون هم همچنان ادامه داشت و طوفان شهوت منو سیمین هم تازه داشت به اوجش میرسید سیمین اصلا اروم و قرار نداشت که دیدم شلوار و شورتشو با یه حرکت از پاش کند و پرتش کرد وسط اتاق و نمیدونم چطور ولی شلوار و شورت منو هم از پام کشید پائین پای راستشو داد بالا و با دستش کیر منو گذاشته بود لای کسش و هی سر کیرمو میکشید به کسش و مثل دیونه ها ناله میکرد و اهههه میکشید دیدم انگار داره از خود بیخود میشه بهش گفتم سیمین دیونه داری چکار میکنی خل شدی ؟ بسه دیگه بسه سیمین بسه ولی اون اصلا هیچی حالیش نبود و شهوت تمام تنشو گرفته بود هی میگفت جوووووووووننننننننننن فدات بشم سعید جون قربونت بشم عزیزم کیر منو میمیالید درز کسش سر کیرم کردم بود تو کسش کیر منم که انگار هلاک کسش بود انگار اونم تلاش میکرد زودتر بره توی این بهش دل انگیزش عقلم یه چیزی میگفت شهوتم یهچیز دیگه خودمم داشتم براش هلاک میشد وقتی دست به تنش میکشیدم تا ارومش کنم خودم بیشتر داغ میکردم نمیدونم چطور شد که پیرهنشو هم از تنش کندم سیمین لخت لخت توی بغلم بود کیرم لای کسش و داشت اه و ناله میکرد دیگه سرکیرم قشنگ تو کسش بود منم دیگه عقلم از کار افتاده بود کیرمو فشار دادم تو کسش و یه جووووووووووووووووونننننننننن بلندی گفتم تا کردم تو کسش سیمینم یه جیغ بلندی کشید همه تنش منقبض شده بود منم سفت بهش چسبیده بودم کسش داغ و خیس بود و خیلی هم تنگ جوریکه انگار یکی دو دستی کیرمو داره فشار میده یه چند ثانیه ای گذشت و دیگه کیرمو تو کسش تکون دادم سیمین تند تند نفس نفس میزد و تنش میلرزید وقتی حرکت کیرمو تو کسش حس کرد صداش دراومد و بلند گفت اخخخخ ججججوووووونننن کسسسسسممممم تند تند تند باش تند بزن تندتر بزن جرم بده لامصب کسسسموووو جرررشش بده دارم میمیرم برای کیرت دیونه دارم هلاک میشم برای کیر خوشگلت منم با حرفهاش دیگه امون ندادم تند تند تو کس تنگش تلمبه میزدم یه بارم که ابم اومده بود هی محکمتر میکردم ته کسش سیمین هی با هر حرکت من میپرید جلو با دست میکشیدمش عقب میکردم تو کسش اونم چنان اه ناله ای میکشید که مرده رو زنده میکرد نفهمیدم چقدر تو کسش تلمبه میزدم که سیمن که لنگش رو هوا بود من از پشت گذاشتم تو کسش خسته شده بود و بهم گفت سعید بکش بیرون بیا روم بخواب من اولش بازم از اینکه برم با سیمین روبرو بشم خجالت میکشیدم با اینکه کیرم تو کسش بود سکس کرده بودم باهاش ولی نمیتونستم باهاش چشم تو چشم بشم گفتم نه سیمین جون همینطوری خوبه مگه کیف نمیکنی ؟
گفت سعید پام خسته شده نمیتونم رو هوا نگهش دارم . بعد خود سیمین تکونی خورد و کیرم و از کسش دراورد یه اهای کشید و گفت جوووووووووووننننننننننن قربون کیرت بشم داداشی . برگشت و طاق باز کنارم دراز کشید وای چی میدیم صورت ناز و خوشگلش سرخ شده بود از حرارت بدنش سینه اش که مثل دوتا انار شیرین میدرخشید وقتی که ما داشتیم سکس میکردیم گویا برق هم اومده بود و از توی هال که چراغش روشن بود نور ملایمی اتاقمو روشن کرده بود بدن زیبا و ناز و خوردنی سیمینو نمایان کرده بود برام منم به پهلو کنارش خوابده بودم و یه تیشرت تنم بود که سیمین گفت ای بدجنس منو لختم کردی خودت لباس تنته که منو هل داد خوابوندم و نشست روی شکمم و کون داغش با انتهای کیرم مماس شده بود و داشت کسشو کونش میمالید به شکم و بالای کیرم و با دستاش داشت سینه هاشو میمالید و اه میکشید و هی محکم کسشو به شکم و کیرم میکشید منم از دیدنش مدهوش بودم منم سینه هاشو گرفتم تو دستم فشارشون میدادم اونم بیشتر ناله میکرد بعد افتاد روی من و لبشو گذاشت رو لبم و هی لبهامو میبوسید منم لبشم میبوسید و یاد فیلمهای عاشقانه افتادم که چطوری از هم لب میگرفتند و لبهای سیمینو بردم تو لبم و اروم لبشو مک میزدم که دیدم سیمین هم داره همین کارو میکنه با زبونش لبمو لیس میزنه دیگه گذاشتم زبونشو بفرسته تو دهنم و داشتیم از این حرکتمون هردو بینهایت لذت میبردیم هوممم هومم میکردیم محکم بغلش کرده بودم دستم رو کمر و کونش بود کونشو چنگ میزدم هی بیشتر لب و دهن همو میخوردیم سینه های گرم و نرم و نازش بین تنمون پرس شده بود سیمین شده بود یه پارچه اتیش که انگار هرلحظه بیشتر شعله ور میشد تا حالا دوبار ارضا شده بود ولی انگار بسش نبود با اینکه کسشم خوب جر خورده بود ولی ول کن نبود منم هنوز داغ داغ بودم و اصلا به هیچی نمیتونستم فکر کنم انگار زمان برای هردومون ایستاده بود و فقط منو سیمین توی اون شب طوفانی زنده هستیم روی کره زمین گاهی چشمامون بسته بودم و گاهی میدیدم که سیمین چطور داره با چشمهای پر از شهوت بهم نگاه میکنه انگار یه دنیا التماس تو چشمش موج میزد بعد از چند دقیقه لب خوردن از هم سیمین از روم بلند شد دوباره نشست و گفت یالا این تیشرت مسخره رو درش بیار تا من میخاستم تکونی بخورم خودش دست انداخت و تی شرتمو کشید بالا و منم کمک کردم درش بیاره دیگه جفتمون کامل لخت لخت بودیم که سیمین زد زیر خنده داشت از خنده غش و ریسه میرفت و من گرفتمش گفتم چی به چی میخندی ؟ گفت وای معذرت میخام سعید جون دست خودم نبود منو ببخش عزیزم گفتم به چی میخندیدی؟ گفت راستشو بخواهی به اینکه باهم چه دیونه بازی کردیم خنده ام گرفته دستاشو گرفتم گفتم این دیونه بازی تقصیر تو بود تو شروعش کردی منو هم خل و چلم کردی سیمین تو چشام نگاهی کرد و گفت سعید جون من عاشقتم من میمیرم برات من دیونتم عزیزم تورو خدا بهم نگو کار اشتباهی کردم میخاست اشکاش سرازیر بشه که گرفتم کشیدمش روی خودم و خوابوندمش روی سینه ام گفتم سمین جون منم خیلی خیلی دوستت دارم و میخامت ولی نباید اینکارو میکردیم من نگران تو هستم تا اینکه نگران خودم باشم سیمین داشت تو بغلم اشک میریخت روش اونطرف بود اروم در گوشم گفت سعید من واقعا دیونتم اینو درک کن من سالهاست که دیونت بودم و هر بار یه مدلی خودمو بهت نشون میدادم تا تورو بدست بیارم داشتم شاخ درمیاوردم از حرفهای سیمین گفتم سیمین چی میگی تو حالیت هست چی داری میگی ؟سیمین گفت اره عزیزم ولی تو حالیت نمیشه نمیدونم دیگه بعد از این شب به من چطور نگاه میکنی ولی فقط میخام بدونی من عاشق تو بودم و الانم با تو به آرزوم رسیدم دیگه بعدش برام مهم نیست هرچی میخاد بشه بشهاصلا شایدم خودمو گم و گور کردم تا این لکه ننگ از خونه مون پاک بشه داشت حق حق گریه میکرد با حرفهاش منو اتیشم میزد نمیتونستم اشکهاشو تحمل کنم خواهرم عاشقم شده بود و نمیدونستم باید چکار کنم از طرفی هم میترسیدم یه بلائی سر خودش بیاره و دیگه طاقت این یکی رو نداشتم حاضر بودم جونمو براش بدم گزندی بهش نرسه محکم بغلش گرفتم و نوازشش میکردم بهش گفتم عزیزم تو جون منی عمر منی نمیخام سر سوزنی اذیت بشی این چه حرفی میزنی میخاهی من بریم از غصه تو میخاهی دق کنم سیمین جونم ؟ سیمین هم سرشو بلند کرد با چشمهای خیسش گفت سیمینت برات بمیره نه سعید جونم این حرفهارو نزن گفتم پس دیگه نگو میرم گم گور میکنم خودمو میدونی که من تحمل غم تورو ندارم اشکهای خیس روی صورتشو پاک کردم گفتم سعیدت فدات بشه عزیزم هرچی تو دوست داری عزیزم همون کارو میکنیم فقط بهم قول بده هیچ وقت فکرای الکی نمیکنی از من دور نمیشی . سیمین هم که چشماش هنوز خیس از گریه بود لبخندی بهم زدو گفت الهی فدات بشم عشقم نه بخدا هیچ وقت ازت دور نمیشم عزیزم مرسی که منو درکم کردی عشقم دوباره توی بغلم ولو شد منم نوازشش میکردم وقتی داشتیم این حرفهارو به هم میزدیم کیرم از اون حالت شق بودنش تقریبا خوابیده بود و وقتی سیمین روم خوابید پاهاشو کمی از هم بازشون کرد دستشو برد و کیرمو گرفت لای کسش تا کیرم به درز کسش رسید انگار بیدار شده باشه و شروع کرد به بلند شدن و سیمین خندش گرفت و منم خندم گرفت لبشو بوسیدم و گفتم ولش کن دیگه اب از سر هردومون گذشت چه یک وجب چه صد وجب سیمین خندیدو گفت جووووووووووووووننننننننننن کاش زودتر حالیت میشد میزاشتی این اب زودتر از سرمون بگذره منم یه در کونی بهش زدم و گفتم تو چقدر داغی دختر گفت حالا کجاشو دیدی گفتم مگه میخاهی خونه رو اتیش بزنی دیونه؟ گفت نه میخام تورو روشنت کنم عشقم بعد از روم بلند شد و خودشو کشید پائین و کیرمو گرفت تو دستش و گفت ووووووویییییییی این کیر چه نازه همیشه میخاستم بگیرمش و بخورمش و بی معطلی کیرمو کرد تو دهنش و شروع کرد لیسیدن و مک زدن وای انگار دنیارو بهم داده بودن لذتی داشت که نگو سیمین با زبون داغش همه کیرمو لیس میزد و ملچ و ملوچ میکرد سر کیرمو محکم مک میزد و با دستش هم جق میزد برام صدای اه و ناله منم دراومده بود سیمین هم از اینکه من دارم لذت میبرم کیف میکرد کیرمم خب خیلی خوب بود سایزه فکر کنم 19-20 سانتی میشد و کلفتیش هم خیلی خوب بود هنوز نتونسته بودم کس ابجیه خوشگلمو ببینم با اینکه باهاش بازی کردم و انگشتش کرده بودم حتی تو کسش کیرمو فرو کرده بودم ولی هنوز نشده بود کسش ببینم سرمو بلند کردم به سیمین گفتم عشقم من هنوز کس خوشگلتو ندیدم میخام ببینمش عزیزم سیمینم که انگار دلش نمیخاست ساک زدنش تموم بشه کیرمو از دهنش دراورد و گفت دلت میخاد کسمو ببینیش گفتم اره عشقم میخام ببینمش سیمین گفت میخوریش برام منم که از شهوت داشتم میمردم گفتم اره عشقم میخورمش که سیمسن یه حرکتی زدو اومد سرته برعکس خوابید روی شکمم و کسشو اورد جلوی دهنم وای خدای من داشتم چه منظره ای رو میدیدم یه کون بینظیر با یه کس بینظیرتر گفتم وای خدای منم تو چی هستی دختر بی نظیری سیمین جونم سیمین هم یه اهی کشید و گفت کسمو دوست داری سعید جونم ؟منم کسشو یه لیسی زدم و زبونو توش حرکت دادم و گفتم دارم میمیرم برای همه جات مخصوصا این کس و کون بینهایت خوشگلت سیمنم هم کسشو گذاشت روی روی دهنم و فشارش داد منم با دو دستم کونشو گرفته بودم بیشتر کسشو فشار میدادم و زبونمو بیشتر فرو میکردم توش اینقدر تو حس و حال سکسمون بودیم که اصلا یادمون رفته بود که کس سیمین خونی نیست منکه داشتم مثل از قحطی برگشته ها کس میخوردم کون سیمینو بو میکشیدم سیمینم هی قربون صدقه کریم میشدو هی ساک میزد و لیس میزد و بوسش میکرد تخمهامو میکرد تو دهنش و مکشون میزد فکر کنم یه نیم ساعتی هم تو همون حال که 69 بود با هم حال کردیم سیمین بلند شد گفت سعید کیر میخام میخام بازم کسمو جز بدی عزیزم خودشو از روی من بلند کرد و گفت پاشو من بخوابم منم پاشدم سیمین خوابید زیرم و وای اینقدر خوردن کسش بهم چسبیده بود که انگار هیچ لذتی بالاتر از خوردن کسش نبود برام وقتی دراز کشید پاهاشو باز کردم خوابیدم بین پاهاش و دوباره شروع کردم خوردن و لیسیدن کسش که انگار تو بهترین نقطه بهشت بودم هرچی کسشو میخردم و میبوسیدم مک میزدم سیر نمیشدم کسش قرمز شده بود از بس مکش زده بودم سیمین هم هی سرمو به کسش فشار میداد میگفت جووووووووووونننننننننننن بخورش جرش بده مال توه مال توه مالتوهه جوووووووووونننننننننن فکر کنم اندازه یه لیوان بزرگ اب از کسش لیس زده بودم سیمین موهمامو چنگ میزد و ناله میکرد منم همه کسشو لیس میزدم بوی تنش و کونش مستم کرده بودم تصمیم گرفتم کونشو هم بلیسم و بخورم برای همین پاهاشو دادم بالاتر تا بتونم سوراخ کونشم بخورم وبلیسم منم مثل سیمین همه تنم شده بود شهوت خالص اندازه سر سوزنی عقلم کار نمیکرد فقط هرچی که به منو سیمین بیشتر لذت میداد انجامش میدادم وقتی زبونمو به سوراخ کون سیمین رسوندم و لیسش زدم چندتا که لیسیدم سیمین ارضا شده بود و از حس لیسیده شدن کونش بینهایت لذت برده بود و با زحمت خودشم کمک کرد و با دستاش دوتا لمبرای کونشو گرفته بود از هم باز کرده بود تا من بتونم بشتر کونشو بخورم و هی ناله میکرد جیغ جیغ میکرد میگفت کشتی منو دیونم کردی بخور سعید هرجارو دوست داری بخور منم وقتی دیدم سیمین از لیسیدن کونش چقدر خوشش اومده بیشتر کونشو خوردم زبونمو سعی میکردم فرو کنم تو کونش کونشم مثل کسش اکبند اکبند بود خیلی تنگ بود فقط میتونستم نوک زبونمو کمی بهش فرو کنم دیگه سیمین دستاش خسته شده بود چندباری هم ارضا شده بود همه تنش خیس عرق بود منم دست کمی از اون نداشتم منم خیس عرق بودم از لذت خوردن کس و کون خوشگلش نفس نفس میزدم سیمین دیگه نمیتونست پاهاشو بالا نگه داره و بی حال و سست شده بود منم دیدم سیمین دیگه جونی نداره گذاشتم استراحت کنه کس و کونشو بوسیدم تنشو نوازش کردم براش کنارش دراز کشیدم و سینه هاشو میبوسیدم سیمین هم چشماش بسته بود و استراحت میکرد منم با دست راستم همه تنشو تا جائی که دستم بهش میرسید نوازش میکردم گاهی سینه اش گاهی شکم گاهی روی کسش و گاهی لای کسش و براش میمالیدم سیمینم هم کمی پاشو از همباز میزاشت تا من راحتتر دستمو به همه کسش برسونم لبهاشو میبوسیدم کیرم وقتی داشتم کس وو کونش میخوردم نیمه شق بود ولی وقتی داشتم با تن زیباش بازی میکردم دوباره حسابی شق و سفت شده بود و اینبار من دلم میخاست بپرم روشو حسابی بازم کیرمو تا ته بکنم تو کسش اروم در گوشش گفتم سیمین ؟سیمینم گفت هوم گفتم من میخام عزیزم . سیمین گفت چی میخاهی عشقم ؟گفتم کستو میخام اونم گفت کسم دیگه مال توه عشقم هر وقت بخواهی کیر نازتو بکن توش که تشنه کیرته عشقم منم بلند شدم پاهاشو گرفتم از زیر زانوشو گرفتم دادم بالا و کیرمو گذاشتم تو سوراخ تنگ کسش و گفتم اخ جونننننننننن و فشارش دادم تو کس داغش سیمینم که کیر کلفتمو تو کسش حس کرد چشماش دوباره باز شدو داشت بهم زل میزد منم داشتم تو کسش تلمبه میزدم سیمین هم اهش دراومد دوباره انگار جون گرفته باشه منو کشید رو خودشو پاهاشو دورم حلقه کردهبود منم محکم تو کسش میکوبیدم صدای شلپ شلپ از کوسش میومد و هردو میگفتیم جون جون هی از هم لب میگرفتیم شاید نیم ساعتی دوباره تو کسش تلمبه میزدم که دیگه داشت ابم میومد اه و ناله هردومون بلند شده بود با نفس نفس زدن به سیمین گفتم سیمین ابم داره میاد ابم داره میاد سیمنم پاهاشو از دورم باز کرد منم کشیدم بیرون و ابم با جهش ریخت روی شکم تا سینه های سیمین و سه چهار بار ابم پاشید بهش چند قطره ای هم پاشید روی لبهاش که سیمین هی میگفت جون با زبونش اب دور لبشو لیسید با دستش اب منی های روی تنشو میمالید به همه جای شکم سینه هاش اصلا باورم نمیشد چنین سکسی بتونم داشته باشم شاید اینقدر انرژی که داشتم بخاطر ورزشی بود که میکردم هرچی بود که اون شب برای منو سیمین بهترین شب کل عمرمون بود شبی که هردومون به عشقمون رسیده بودیم سیمین که سالها تو کف من بود منم تو کف سیمین . وقتی من ارضا شدم سیمین با دستش بازم کیرمو برام میمالید و جق میزد تا ابم بازم بیاد ولی من دیگه نائی نداشتم ابی هم دیگه برام نمونده بود کنار سیمین دراز کشیدم سیمین با یه دستش کیرمو میمالید با دست دیگه اش با اب منیهای من روی تنش بازی بازی میکرد منم چشامو بسته بودم و داشتم به همه لحظه هایی که با سیمین داشتم فکر میکردم یه چند دقیقه ای سیمین با کیرم بازی کرد بلند شد پتورو کشید روی هردومون و اومد سرشو گذاشت روی سینه من و گفت بینهایت دوستت دارم سعید جونم بخواب عزیزم میدونم خیلی خسته ات کردم عشقم منم دیگه همون لحظه خوابم برده بود .
ساعت 10 بود که با صدای گنجشکها بیدار شدم و دیدم افتاب دراومده و یاد دیشب افتادم و تو دلم گفتم دیشب چه طوفانی بود دیدم سیمین هنوز روی سینهام سرشو گذاشته و خوابیده دستم از پشت روی کمرش بود بردم روی کونش ، کونشو نوازش میکردم تواین فکر بودم که باید چکار کنم با این ماجرا یاد حرفهای سیمین افتاده بودم کهمیگفت میزارم میرم نمیتونستم چنین تصوری کنم که سیمین که مثل پاره تنم بود از خونه بزاره بره باید هرطوری بود مراقبش میبودم از طرفی هم سیمین هم چنان عاشقم شده بود که اگر منم میزاشتم میرفتم معلوم نبود بازم بلائی سر خودش نیاره . داشتم با کمر و کون نازش بازی میکردم و همش فکر میکردم ولی هیچ نتیجه ای نمیتونستم بدست بیارم تا اینکه فهمیدم سیمین داره بیدار میشه تکونی خورد دوباره ولو شد منم با موهای فر فریش بازی میکردم انگار زن وشوهری بودیم توی آغوش هم نه خواهر و برادر بعد از دیشب دیگه نمیشد بگیم خواهر برادر هستیم اونطور که من سیمینو دوست داشتم سیمین من و دوست داشت همه مرزهارو در نوردیده بودیم یه شبه ره صد ساله رو رفته بودیم شده بودیم لیلی و مجنون . دیگه نیم ساعتی دوباره سیمین توی بغلم خوابیده بود که بیدارش کردم اونم میگفت هوم بزار بخوابم همه تنم درد میکنه خسته ام نمیتونم بلند بشم . منم خودمو از زیرش کشیدم بیرون و بلند شدم پتورو کشیدم روی تن ناز و سفید و خوردنیش و یه بوس به لپ کونش زدم گفتم بخوابم عزیزم رفتم دستشوئی خودمو کمی تر تمیز کردم اومدم لباسهامو که پخش زمین بود برداشتم تنم کردم لباسهای سیمینو هم جمع کردم شورت شلوارش یه طرف بود و پیرهنش طرف دیگه اتاق پرت شده بود خنده ام گرفته بود که وحشی بازی داشتیم دیشب لباسهای سیمینو مرتب کردم گذاشتم کنار تخت و اومدم بیرون و رفتم آشپزخونه که دلم داشت قار و قور میکرد ضعف کرده بودم ساعت دیگه داشت دوازده میشد که یادم افتاد باید میرفتم سرکار ولی حس و حالشو نداشتم زنگ زدم به محل کارم که دوست بابام بود و گفتم امروز حالم خوش نیست و نمیتونم بیام اونم گفت باشه بعد دوتا تخم مرغ نیمرو کردمو چائی هم گذاشتم که دیدم سیمین هم از اتاق اومد بیرون و لباسش تنشه تا منو دید لبخند ملیحی زد و یه بوس برام فرستاد منم همینکارو براش کردم و رفت دستشوئی و خودشو مرتب کرده بود و اومد منم تا اون بیاد دوتا تخم مرغ دیگه نیمرو کردم براش سیمین اومدو کنارم منم از کمر بغلش کردم شکمشو بوسیدم سیمن گفت سلام عشقم صبحت بخیر سعیدجونم منمگفتم صبح توام بخیر عشقم خوب خوابیدی گفت وای مثل یه جنازه افتاده بودم اصلا نفهمیدم کی خوابم برد گفتم منم مثل تو بودم عزیزم بعد اومدو نشست روی یکی از پاهام و گفت بهب به چه صبحونه ای بزنیم نمیدونی چقدر گشنمه بخدا سیمین نون میکند و من با دست چپ با قاشق نیمرو میزاشتم روش اون لقمه میکرد میزاشت دهن منو خودش و منم محکم سیمینو بغلش کرده بودم همه نیمروهارو نوش جان کردیمو چائی هم روش زدیم . سیمین دوباره اومد نشست تو بغلم بهم یه لب جانانه ای داد که از لبهای دیشبش هم بهتر و خوشمزه تر بود منم همه تنشو محکم گرفته بودم مثل دوتا عاشق و معشوق از هم لذت میبردیم با لب دادن و لب گرفتن . وقتی لبهامو جدا شد سیمین ازم پرسید سعید تورو خدا بهم بگو که پشیمون نیستی و ازم متنفر نیستی . میخاست مطمئن بشه که من از ته دلم دوسش دارم و عاشقشم . گفتم عشقم تو همه زندگی منی نازنینم اینو بدون که من جونم به پای توه عزیزدلم سمین هم بینهایت خوشحال راضی شده بود انگار دوباره متولد شده باشه . بهم گفت سعید یه چیزی بگم گفتم بگو عزیزم گفت سعید با اینکه اون کیر تو اینقدر کلفت بود ولی چرا هیج جا خونی نشده بود ؟بخدا من هیچ وقت خطائی نکرده بودم قسم میخورم گفتم نمیدونم عزیزم شاید بخاطر اناتومی کس نازت باشه شایدم اصلا هیچ وقت پرده ای نداشتی عزیزم گفت نمیدونم عزیزم ولی بخدا قسم میخروم من کاری نکرده بودم گفتم عزیزم من بهت اعتماد دارم سیمین جونم . گفت پس چکار کنیم ؟گفتم هیچی تا ببینیم در اینده چی میشه . سیمین گفت سعید من عاشق توام نمیخام ازدواج کنم من تورو دارم من با تو خوشم گفتم سیمین جون الان این فکرارو نکن عزیزم الان باید به این فکر کنیم که جلوی مامان و بابا سوتی ندیم . سیمین خندیدو گفت اره والا اینطوری که منو تو الان توی بغل هم هستیم وقتی اونا بیان دیگه کارمون سخت میشه . بعد گفت بریم با هم یه دوش بگیریم بریم بیرون جشن بگیریم ازدواجمونو خندیدم گفتم ازدواج؟
گفت اره دیگه من از دیشب زنت شدم . گفتم باشه عزیزم ولی تورو خدا سوتی نده جلوی مامان گفت باشه حواسمو جمع میکنم . باهم رفتیم حموم و داشتم زیر دوش نگاش میکردم سیمین دید که من دارم بهش نگاه میکنم گفت چیه عزیزم مگه دیشب همه جامو ندیدی و نخوردیش خندیدم و گفتم چرا عشقم ولی یاد خاطراتم افتادم گفت چه خاطره ای عشقم گفتم وقتایی که تنها بودیم تو خونه و تو میومدی حموم و لای در را باز میزاشتی و من از لای در دیدت میزدم . سیمینم خنده ای کرد و خودشو انداخت توی بغلم گفت ای دیونه من از قصد همه اون کارهارو میکردم تا حس شهوتتو نسبت خودم برانگیزم و بیائی سمت من بعد پرسید خب بعدش چکار میکردی؟گفتم بعدش میرفتم از دیدن بدن خوشگلت شق میکردمو جق میزدم برات کیرمو که دیگه شق شده بود گرفت توی دستش گفت حیف نبود نمیومدی باهام سکس نمیکردی ومیرفتی جق میزدی ؟گفتم خب چکار کنم نمیدونستم توهم از قصد اینکارهارو میکردی ؟ سیمین دستاش دور گردنم بود و یه دفعه ای خودشو انداخت بالا و پاهشو دورم حلقه کرد منم برای اینکه نیوفته از زیر کونش بغلش کرده بودم ازش لب میگرفتم کیرمم که سیخ سیخ شده بود سیمین گفت سعید بازم میخام گفتم باشه بریم توی اتاق گفت نه همین جا میخام گفتم اخه اینجا ؟ گفت اره عشقم بعد دوباره لبمو به لش گرفت و حسابی داشت لبمو مک میزد هوم هوم میکرد بعد پاهاشو از دور کمرم باز کرد و اومد پائین و جلوم زانو زد و کیرمو گرفت گفت جون قربونش بشم هی میبوسیدش و سر کیرمو لیس میزد بعد یهوئی همشو کرد تو دهنش و کیرم داشت میخورد ته گلوش و خرخر میکرد ولی ول کن نبود هی میخاست عق بزنه کیرمو کشید بیرون و گفت جوووووووووووونننننننننننننن و دوباره فرستاد ته گلوش و خرخر و عق زدن و دوسه بار اینکارو کرد و گفتم دیونه چه کار میکنی خفه میشی گفت وای نه عشقم من میمیرم برای این نانازیت براش جون میدم عشقم ن

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها