داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

مارال و کیر شوهرخاله (۱)

اسمم مارال هست و بعد آزمون ارشد ،
با مخالفت خانواده تصمیم گرفتم از تهران برم اصفهان درس بخونم کلی واسطه کردم تا بالاخره قبول کردن برم پیش خاله سهیلا ، خاله ای که دو سال پیش تصادف کرده بود و ویلچرنشین شده بود و کلا نازا شده بود زندگی کنم .
کلی ذوق داشتم دیگه قایمکی لز می کردم شاید از کون به دوست پسر جدیدم می دادم و…کلا دختر حشری هستم و می دونستم شوهرخاله ام مردی روشنفکره و یه جورایی بو برده بودم با این وضع خالم واسه خودش راحت دخترای بیوه و خوشگل تور می کنه .
شوهر خالم اسمش امیررضا ست و اصلا مخالفتی با اومدن من نکرد تازه کلی اصرار کرد برم باهاشون زندگی کنم تا دل خالم باز بشه و از تنهایی دربیاد .

خیلی خوش می گذشت و تا ساعت 9 شب بیرون بودم با پسرا لاس می زدم البته یه بار برای سوار شدن فراری خوشگل و دور دور کردن یه ساک پر تف زدم . شوهر خالم هم فهمید من دیگه دختر خجالتی نیستم یه پا برا خودم جنده ای شدم .
همون شب ساعت یازده رسیدم خونه و به خاطر لخت شدن تو فراری و سکس هول هولکی سر و وضعم جالب نبود بو آب کیر و آب دهن می دادم وسط پام خیس بود . پریدم تو حموم و داشتم خودم رو میشستم که احساس کردم یکی از پشت بغلم کرد و شروع به مالیدنم کرد.
جلو دهنم رو گرفت و فشارم داد به دیوار ، با یه دست دیگه اش هم شروع کرد به چرخوندن چوچولم و اینقدر مست بودم که اگه کوسم رو می کرد عین خیالم نبود . یهو در گوشم گفت نترس امیر رضام عشقم یادته اون موقع ها می شستی رو پاهام و می لرزیدی و من ممه ها کوچولوتو هام هام میکردم ؟ یادته میگفتی عمو منو ببر حموم ؟ از بچگی یه استعداد جندگی داری ، دیدم با اون ماشین مدل بالا با چه سر و وضعی اومدی سکس داشتی نه؟ اوف حسودیم شد یه غریبه کیرش رو مالیده چاک کوس ت ، اوفف چه کوس گوشتی داری جووون …
دستش رو از دهنم برداشت و سریع گفتم پرده دارم و امیر گفت حیف همین کون کافی هست و امشب هم کار کرده …
حشرم زده بود بالا امیررضا مرد خوش تیپی بود و همه زنا تو فامیل تو کف این مرد بودن فک کنم خالم رو چشم زده بودن . شروع کردیم به لب بازی زیر دوش و کیرش رو میمالیدم و زانو زدم و براش ساک زدم اونم بلند آه می کشید و می گفت جون جوجه جنده چقدر بزرگ شده و من حین ساک زدن به کونش چنگ می زدم . شروع کرد به تلمبه زدن تو دهنم و یکم نگهش داشت و داشتم خفه می شدم و یهو کیرش رو از دهنم بیرون کشید و گفت کافیه خودتو خشک کن برو رو تخت تا از کون بکنمت و من برم به کیرم تاخیری بزنم و کرم بیارم .
عین یه جنده پولی اطاعت کردم و لخت رو تخت نشستم تا بیاد و کونم رو بگاد ، انصافا کیر خوبی داشت و فکر کردن بهش سیل آب از کونم جاری کرده بود . روم خیمه زد و شروع کرد عشق بازی و بوسیدن لب و ممه هام ، با زبونش تو نافم می کرد و بعدش سر کیرش رو بهش فشار می داد . قلقلکم گرفته بود کیرش رو گذاشت بین ممه هام و منم بهم فشارشون دادم تا راحت تلمبه بزنه . گرمی کیرش و قلبم حس می کرد و من که مست مست بودم گفتم منو بکن تو رو جرم بده …خندید و گفت جون بذار کیرم تو دریای آب کوس تنگت غسل کنه بعد .
شروع کرد به لاپایی من کامل سست شده بودم مثل بره ای بی دفاع که آماده بود شام گرگ درنده بشه . حتی قدرت آه و ناله نداشتم تو گلوم خفه می شد . امیر رضا گفت جون چه کوس دخترونه البته گوشتی داری حیف که نمیشه جرش داد یه فکری باید براش بکنم فعلا برگرد .
یه بالش بزرگ گذاشت زیر شکم خودم که ولو رو تخت آماده جر خوردن . داشت کیرش و سوراخ کونم رو با کرم چرب می کرد . چند تا اسپنک زد تا به خودم بیام آروم کیرش رو فرو کرد . دردم گرفت آروم آروم تا ته رفت از این همه ملاحضه حظ کردم یکم نگه داشت و شروع کرد تو گوشم به حرف های سکسی زدن که همیشه به کون گنده مامانم چشم داشته و خوشحاله دخترش مثل خودش هست و کون تازه و جوون می کنه . بلند شد از روم دردم کم شده بود آروم تلمبه میزد اسپنک می زد و حرفای سکسی می زد کم کم تند تند می کرد و حرفاش کمتر میشد تا بالاخره ارضا شد و آبش رو تو کونم خالی کرد و ولو شد روم و نفس نفس می زد . کمی که آروم شد بغلم کرد و شروع کرد به نوازش کردم و سوزش کونم کمتر میشد و داشت خوابم می برد که بلند شد بره ، حس بدی بود گفتم چرا می ری ؟
گفت پرستار خالت فردا ساعت هشت میاد و فردا باید ببرمش دکتر تا تمرینات شو انجام بده مثل اینکه می تونه چند وقت دیگه با عصا راه بره …
ناراحت شدم گفتم پس من چی ؟ جنده مفت یه شب بودم ؟ خندید و گفت مگه پولم می خوای ؟؟ گفتم نه ولی اینجوری نمیشه که …
گفت نگران نباش فردا عصر می برمت آپارتمان خالیم به خالت هم می گی زشته تو حریم خصوصی شما باشم با پول پس اندازم خونه رهن کردم امیررضا هم حواسش بهم هست فقط ریختت رو عوض کن کم مثل جنده ها بپوش و آرایش کن ،چادر سرت کن تا کسی بهت شک نکنه حالا برو خودتو تمیز کن تا فردا … منو برد آپارتمانش و کلا ظاهرم رو عوض کردم و دوستای جدیدم که جنده آقازاده ها بودن بلاک کردم وقتی بیرون می رفتم کمتر آرایش می کردم و چادر سر کردم و با کسی زیاد گرم نمی گرفتم کلا شدم جنده ریاکار امیر رضا …
چندماهی از رابطه مون می گذشت یه روز عصر بردم کافه و دوستش حسام رو بهم معرفی کرد . خوش تیپ بود و مودب ، مهندس و بساز بفروش بود و کلی باهامون خوش و بش کرد و گفت دفتر کافه چندتا حساب کتاب داره انجامش بده و زود بیاد .
همینجوری که ساکت بودیم گفتم امیر چرا خاله قبل از تصادف برات بچه نیورد ؟؟ گفت من عاشق خاله ات نبودم ازدواج مون به دستور پدر بزرگامون بود من فقط بیست و دو سالم بود قبلش هم مثل برده پدر بزرگم بودم و شدیم شوهر سهیلا خانوم و بحث و جدل بینمون زیاد بود و ارثیه پدربزرگم از من مردی ثرروتمند ساخته بود و کلی زن بهم جذب می کرد واسه خودم پنهانی عقده های جنسی مو رفع می کردم تا اینکه سهیلا بهونه بچه کرد رفتیم دکتر و گفت اپی دیدیم بیضه‌هام طولشون من هستم و اسپرم ناقص میاد لوله اسپرم بر … سهیلا هم بهونه می کرد و میگفت زندگیش تباه شده بردمش شمال اما سر راه کلی دعوا کرد و شب خودش تنهایی با کلی گریه از ویلا زد بیرون و سوار ماشین شد و با اون حال تو جاده تصادف کرد وقتی ویلچر نشین و عقیم شد بهم گفت چوب دل شکسته من بوده برام زن صیغه کرد …
بغضم گرفت و بین ما سکوت شد …
گفت دوست داری شوهر کنی ؟ گفتم می دونی من عاشقت شدم به خاطر تو ظاهرم عوض شد حتی دوستام می دونم عشق ما گناهه اما شوهر نه … بگم شوهر بابام منو میده به اون پسر حاجی های کونی که فقط دوست دارن زن صیغه کنن و منو بفرستن پای سفره نذری و مراسم حج …نه…تو از من خیانت دیدی ؟ من پای تعهدم بهت هستم .
گفت حسام تنها گزینه برای وصل پنهانی من و خودش هست …
تعریف کرد حسام گی هست و خود امیر کونش رو می کنه این اواخر خانواده اش گیر دادن زن بگیره …اگه من زن حسام شم راحت با من سکس می کنه و به نفع هر سه تایی مون هست …
چند روز به حرف هاش فکر کردم و جواب بله رو دادم راضی کردن خانواده ظاهراً سخت بود وضع مالی حسام و حجاب من و سر و سامون گرفتن تو شهر دیگه راضی شون کرد و تو بهار سال بعد عقد و عروسی گرفتیم …شب عروسی رفتیم خونه خودمون راستش می ترسیدم از زن شدن زیر یه مرد گی تو اتاق منتظر موندم و تو فکر بودم ، حسام کلا زیاد باهام حرف نمی زد فقط قول داده بود تو خونه مرد نیاره و جلو من کون نده بهداشت جنسی براش مهمترین باشه .
تو همین فکر ها بودم دیدم امیررضا تو چارچوب در ظاهر شد و دهنم وا موند … گفت خاله چی شد ؟؟ گفت با چندتا قرص خواب تا ظهر فردا خوابه تو سریع آماده شو نمی خوای دستمال خونی به خانواده شوهرت بدی ؟
گفتم حالا آقای فاتح کوس ما کجاست ؟؟؟ گفت جلو روت ! خیلی هیجان انگیز بود …شروع کرد معاشقه باهام و کمک کرد لخت شم مجبورم کردرو تخت دراز بکشم عکس از کوس آکبندم بگیره … خودش هم لخت شد …گفت چقدر زن کردن دختری که دوستش داری قشنگه چه شب قشنگی …
اومد رو تخت و گفت بزار امشب سنتی باشه تو هیچ کاری نکن مثل دخترای آفتاب مهتاب ندیده باشه بزار صدای ناله هات از درد تنگی کوست رو بشنوم … یکم استرس گرفتم می دونستم پر غم نازایی و نوجوانی از دست رفته هست …اومد روم خوابید و سنگینش باعث شده بود نفس نفس بزنم لبام و گردنم خیس از بوسه هاش بود کمی هم گاز می گرفت و سینه هامو تو دستاش می گرفت و فشار میداد و می مکید . پاهامو از هم باز کرد کیرش رو می کشید وسط کوسم و دید دریایی ازم جاری شده کیرش رو خیس کرد دوباره روم خوابید و در حین بوسیدن کیرش رو فرو کرد تو کوسم …از درد ، سرم کنار کشیدم و آه خش دار می کشیدم و با دستام سعی کردم از روی خودم بلندش کنم و اون حالت آپرکاتی روم استاد شروع کرد تلمبه های سنگین که که با هر ضربه احساس می کردم چاقو می کنن تو کوسم تا فرق سرم میشکافن … التماس میکردم و جیغ می زدم که یواش اما دستام رو سفت گرفته بود فقط تلمبه میزد و ممه هام با هر ضربه محکم عقب جلو میشدن …کمی از تلمبه زدم تو کوسم ایستاد و شروع کرد با سریع مالوندن چوچولم …حس مچاله شدن و کیر داغ تو کوسم باعث شد ارضا بشم و پاهام لرزید اونم شروع کرد به سریع تلمبه زدن و با یه آه قوی آبش رو خالی کرد تو کوسم ، داغیش انگار ریختن آب جوش رو زخم بود …سرش رو گذاشت رو سینه ام و گفتم فقط لگد بهم نزدی و گریم گرفت … گفت امشب رو هیچوقت یادت نمیره دیگه واقعنی جنده منی ، بخوای دورم بزنی از بی غیرتی حسام سواستفاده کنی پارت می کنم … ملحفه خونی زیرم جمع کرد فرستادم حموم حالم متناقض بود هم از سکس خشن خالص امشبم خوشم میومد هم از خشک بودن امیررضا کمی غصه گرفتم … کمی شیرینی برام گذاشته بود روی تخت و به گوشیم پیام داده بود فردا بعد مراسم پاتختی میام گشادت ترت می کنم زندگی گرم و سکسی مون تازه شروع شده و کلی ایموجی خنده … شیرینی خوردم و دراز کشیدم تا بخوابم و حسام لخت اومد رو تخت و از پشت بغلم کرد گفت نترس کاری با سوراخات ندارم فقط میخوام بخوابم …واقعا نیاز داشتم یه نفر بغلم کنه و خوابم برد …

اگه دوست داشتید ادامه داستان رو بنویسم …

نوشته: هاکای

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها