داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سریال من و خواهرم

سلام امیر هستم 24 سالمه.این داستان از شروع رابطم با خواهرمه.فقط یک خواهر دارم که 6 سال ازم بزرگتره و الان 30 سالشه.از اندامش هم بد نیست بگم که قدش 180،وزنشم حدود 75-76 کیلوهه با یک باسن که از کمرش بزرگتره و گردیش کاملا وقتی شلوار یا دامن تنگ میپوشه تو چشمه،سایز سینشم هشتاده با رنگ پوستی که تقریبا سفیده.از وقتی رفتم ابتدایی تا سال اول دبیرستان واسه اینکه شبا از تاریکی میترسیدم پیش خواهرم تو اتاقش میخوابیدم.اونم پیش من راحت بود و با تاب و شلوارک میخوابید.منم از فرصت استفاده میکردمو دیدش میزدم.بعضی شبا هم وقتی میخوابیدم و( اون زمانها هر دوتامون پیش هم رو زمین میخوابیدیم) چون عادت دارم زانوهامو جمع میکنم اون کسشو میمالید به زانوهامو اینطوری با خودش حال میکرد و از این کارش با اینکه بیدار میشدم اما خودمو به خواب میزدمو از این کارش لذت میبردم.تا اینکه وقتی دبیرستانی شدم به ناچار اتاقمو عوض کردمو رفتم اتاق خودم،اما همیشه خواهرمو دید میزدم و چون لباسای بازی میپوشید همیشه موقعی که خم میشد کلی از سینش معلوم میشد.
بعضی روزا که خواهرم دانشگاه داشتو کلاساش سر ظهر تموم میشد میرفتم تو اتاقشو خودمو به خواب میزدم تا وقتی میاد خونه لباساشو عوض کنه یواشکی و زیر چشمی ببینمش.یکبارم که تو اتاق خودم بودم خواهرم رفت تو اتاقش تا لباساشو عوض کنه همون موقع من هم خواستم از اتاق خودم برم بیرون که اتفاقی چشمم خورد به تابلویی که بین اتاق خواهرمو من نصب شده بود،از تو شیشه ی اون تابلو اتاق خواهرمو معلوم بود و میشد راحت وقتی داره لباس عوض میکنه دیدش زد.دیگه از اون موقع کارم شده بود دید زدن خواهرم از اتاق خودم.کاملا وقتی لباس عوض میکرد میتونستم ببینمش و همیشه میدونستم چه سوتینی پوشیده و با اون سوتین تصورش میکردم اما موفق نشده بودم کاملا سینهاشو ببینم تا اینکه بدلیل ترکیدگی لوله های خونه که توکار بود مجبور شدیم لوله ها رو روکار ببندیم.با این کار یه حفره تو دیوار حموم منتهی به حیاط خلوت خونه ایجاد شد که داخل حموم راحت دید داشت.از اون روز به بعد منتظر بودم آیدا بره حمومو منم برم حتی شده یک لحظه دیدش بزنم.اما شروع جدیه رابطمون هم از همینجا شروع شد.
یه بار آیدا رفت حمومو منم فوراٌ رفتم حیات خلوتمون تا از اونجا ببینمش اما نمیتونستم ببینمش بعد چند لحظه یه صدای پا شنیدم و واسه همین ترسیدم و اومدم که بیام سمت پارکینگ خونه،دیدم آیدا اونجاست.چون شامپو تموم شده بود اومده بود از قفسه ی تو پارکینگ که واسه مواد شوینده و … گذاشته بودیم شامپو برداره،وقتی منو دید که از حیاط خلوت(حیاط پشت خونمون) تو تاریکی اومدم بیرون تعجب کرد چون از تاریکی میترسیدم واسه همین چند بار ازم سوال کرد که اون پشت چیکار داشتم منم که ترسیده بودم فقط گفتم هیچیو رفتم تو خونه.(البته اینم بگم که وقتی مطمئن شدم خواهرم رفت حموم دوباره رفتمو از اون سوراخه دید زدمش).
شب موقع خواب خواهرم اومد تو اتاقو دوباره ازم پرسید که اونجا چیکار داشتمو منم بهش گفتم که واسه کتابام یه قفسه میخواستم رفته بودم ببینم اونجا اگه قفسه هست بردارم که خواهرم خندیدو یدونه آروم زد تو سرمو گفت:خوبه دیگه واست دیدنم تو حموم مرد شدی ترست ریخته.منم که قلبم مث راکتور هسته ای داشت میزد گفتم چی ؟
که اون هم برگشت گفت که میدونه که من همیشه وقتی تو حمومه و یا تو اتاقش داره لباس عوض میکنه از توی شیشه تابلو، دیدش میزنم.سرآخر که داشت میرفت از تو اتاقم بیرون نزدیک در پیراهنشو داد بالا و سینه هاش که سوتینم نبسته بود معلوم شد و گفت از این به بعد نمیخواد خودتو غذاب بدی واسه دیدنم،هروقت خواستی خودت بیا پیشم داداشیه من.از اون روز به بعد یکم روم باز شد و هر وقت دلم میخواست میرفتم تو اتاقشو و موقع عوض کردن لباس میدیدمش.اونم واسش عادی بود اما رابطمون مدتها همین بود و اصلا نمیذاشت به سینه هاش یا جاهای دیگش دست بزنم.
این موضوع باعث شده بود که رومون تو هم باز شه و دیگه واسش مهم نبود که من بدونم دوست پسر داره یا نه و پیش من با دوست پسراش که میدونم از 2-3 نفر هم بیشتر بودن صحبت میکرد تا اینکه حتی از صحبتاش فهمیدم که خونشون هم رفته اما اینکه از جلو باهاشون رابطه داشته رو نمیدونستم.واسه همین باهاش بحث کردمو اونم بهم گفت که واسه نیازش اینکارو کرده ولی هنوز دختره.همون روز بهم گفت که ممکنه دختر بودنشو ازدست بده چون دوست پسراش فقط اونو واسه سکس میخوانو اونم ممکنه که تو این روابط پردشو از دست بده واسه همین اونروز ازم خواست نقش یه دوست پسرو واسش بازی کنم چون میگفت هرچی باشه منو میتونه کنترل کنه،منم که تا اونروز منتظر چنین فرصتی بودم قبول کردمو رابطه ی من و خواهرم جدی تر شد…

ادامه …

نوشته: امیر

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها