داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

کیر کلفت بابام و کون خاله منیژه

مادرم دیسک کمر عمل کرده بود و نیاز به مراقبت داشت . من که ۱۰ سالم بود و خیلی نمی‌تونستم کمک حال باشم ، پس قرار شد خاله منیژه بیاد هم از مادرم مراقبت کنه هم تو کارهای خونه به من و بابا کمک کنه .
کمی از خالم بگم ، ۲۳ ساله با بدن سفید و سکسی ، کون خوش فرم ، سینه های دخترونه و چهره ای زیبا خلاصه دختری که کیر همه رو میتونست با لوند بازیهاش راست کنه .
بریم سر اصل ماجرا ، روزهای اول که مامان از بیمارستان مرخص شد بروبیا زیاد داشتیم ، همه برای دیدن مامان میامدن خونه و خلاصه خیلی شلوغ پلوغ بود و شب که میشد همه خسته و کوفته می‌خوابیدم . خونه ما دو خوابه بود و مامان رو تخت خودشون می‌خوابید و بابام برای اینکه مامان راحت باشه روی کاناپه پذیرایی می‌خوابید و خاله منیژه هم تو اتاق من .
بعد از چند روز که عیادتها تموم شده بود تو اتاقم مشغول درس بودم و تصمیم گرفتم برم برای خودم شیرینی و شیر بیارم که با صحنه عجیبی روبرو شدم ، توی آشپزخونه بابام از پشت چسبیده بود به خالم و در حالی که سینه هاشو میمالید کیرشو رو کون خالم بالا پایین میکرد و می‌گفت امشب از خجالت کون خوشگلت درمیام ، البته هردو لباس تنشون بود ولی حسابی مشغول بودن .
از اونجایی که من بیصدا اومده بودم بیرون متوجه من نشدن و منم سریع برگشتم تو اتاقم . حال عجیبی داشتم ، چطور بابام داشت با خالم ور میرفت ؟ خالم چرا راضی به این کار بود ؟ اگه مامان میفهمید ؟ خلاصه تو همین افکار و حس بد غرق بودم که تصمیم گرفتم دوباره برم بیرون اما این دفعه با سرو صدا . در حین بیرون رفتن از اتاق داد زدم خاله شیر داریم ؟ صدای خاله منیژه اومد که گفت بله عزیزم الان برات میارم که من از اتاق رفتم بیرون . هر دو هنوز تو آشپزخونه بودن ولی با کمی فاصله ، بابام از شهوت قرمز شده بود و اومد بیاد بیرون دیدم کیرش زیر پیژامه نازکش راست شده و سعی می‌کنه از من مخفی کنه ، خاله منیژه هم حال عادی نداشت و رفت سر یخچال که برای من شیر بیاره .
معلوم بود ضد حال بدی بهشون زدم . تا شب دیگه اتفاقی نیفتاد و هر دو عادی رفتار میکردن ولی من منتظر وعده نصف شب بابام بودم .
بعد از شام من و بابام سریال دیدیم و خاله منیژه هم به مامانم رسیدگی کرد و داروهاشو داد و رفت حمام و دیگه وقت خواب بود ‌‌. من زودتر شب بخیر گفتم و رفتم تو اتاقم . چراغ خواب رو روشن کردم و دراز کشیدم رو تخت ، رختخواب خاله منیژه هم رو زمین نزدیک تخت من بود . با خودم فکر میکردم بابام چطور میخواد کون خاله رو بگاد ؟ اگه من خوابم ببره نبینم چی ؟ تصمیم گرفتم زیر پتو خودمو بزنم به خواب و از یه روزنه کوچیک شاهد ماجرا باشم .
یکم بعد برقها خاموش شد و خاله اومد تو اتاق ، صدا زد بابک جان بابک … من بیصدا موندم و مطمئن شد خوابم ولی من از همون روزنه لای پتو میدیدمش ، لباسو شورت و سوتین شو درآورد و یه تیشرت و دامن راحتی پوشید و رفت تو رختخواب .
تا مدت زیادی تو گوشی چرخید و چت میکرد که دوباره منو صدا کرد ، بابک جان چیزی لازم نداری ؟ بابک بابک …
منم که خودمو زده بودم به خواب و الکی آروم خروپف میکردم که مطمئن بشه خوابم . دیدم دوباره گوشیو برداشت و چت کرد ، فکر کنم به بابام پیام داد که بیا بابک خوابه چون چند دقیقه بعد بابام خیلی آروم وارد اتاق من شد و درو بست.
دل تو دلم نبود ، تا سرم زیر پتو بود و از سوراخی که با پتو درست کرده بودم دیدم بابام اومد کنار خاله منیژه دراز کشید آروم گفت همه چی اوکی هست ؟ خالم گفت آره نگران نباش به مریم قرص خواب دادم و بابک هم کاملا خوابه . و بابام بدون مقدمه شروع کرد لب گرفتن ، حین لب گرفتن سینه های خالمو از رو تیشرت میمالید . با هیجان لب میگرفت و همه جای بدن خالمو مالش میداد . زبونشو میک میزد و دستش از زیر دامن رو کس خالم بود .
به لطف نور چراغ خواب همه چی قابل رویت بود .
بابام آروم گفت جوجوی خوشگل من خوب همه جارو صاف و صوف کردی حیف نمیتونم پرده تو بزنم ولی از کون یه حالی مشتی بهت میدم .
خالم در حالیکه انگشتشو به اشاره هیس گذاشته رو لباش گفت من در اختیارم عزیزم فقط آروم که بابک بیدار نشه . بابام سرشو به علامت چشم تکون داد و تیشرت و دامن خالمو درآورد خودشم لخت شد خوابید کنار خالم . از جسارتش تعجب کرده بودم ، البته خیالش راحت بود که مامانم نمیتونه از تخت بیاد پایین منم که مثلاً تو خواب عمیقم .
باز شروع کرد لب گرفتن ، گردن و گوش خالمو لیس میزد و رفت رو سینه هاش ، بقول خودش دخترونه بود و بیشترشو تو دهنش جا میداد ، هردو سینه رو حسابی میک زد و لیسید ، نوک سینه هاشو گاز میگرفت و خالم آروم آخ می‌گفت .
بعد به همون حالت لیسیدن رفت تا ناف و رسید به کس خاله منیژه . اول حسابی همه جای کسشو بوسید و لیسید بعد زبونشو انداخت لای چاک کس و شروع کرد لیسیدن و مکیدن ، حین کار سینه های خالمو میمالید .
آروم یکم روزنه پتو رو بازتر کردم که بهتر ببینم ، بابام خوابیده بود لای پای خالم و همچنان با ولع کسشو میخورد و قربون صدقه کس خالم می‌رفت .
خاله منیژه هم یه دستشو گذاشته بود رو دهنش که صداش درنیاد با یه دستشم سر بابامو فشار میداد روی کسش ‌‌. اما آنقدر حشری شده بود که بازم آروم ناله میکرد و می‌گفت بیشتر بخور عزیزم دارم ارضا میشم .
کمی بعد بابام بلند شد و اومد بالاتر و نشست رو سینه خالم . حالا دیگه کیرش حسابی راست شده بود ، کلفت و بزرگ و پشمالو . سر کیرشو مالید به نوک سینه های خالم و بعد آروم کرد تو دهنش .
یکم عقب جلو کرد و بعد تا جاییکه جا داشت فرو کرد تو دهنش. سر خالمو گرفته بود تو دستش و کیرشو تو دهنش فرو میکرد و درمی‌آورد انگار داره کس می‌کنه .
خاله منیژه هم خوب همراهی میکرد و حسابی براش ساک زد . یکم بعد بابا بلند شد و به خالم اشاره کرد برگرد . خالم دمر خوابید و بابام شروع کرد از پشت گردن تا چاک کونش لیسیدن و بوسیدن و مکیدن . بابام زبونشو لای چاک کون خالم بالا پایین میکرد و معلوم بود زبری ته ریش و سیبیلش داره خالمو دیوونه می‌کنه .
بعد از اینکه حسابی کون و سوراخشو لیسید بلند شد نشست و یه تف انداخت رو کیرشو و بعد گذاشت لای کون خالم ، یکم لای چاک کونش بالا پایین کرد و ظاهراً فرو کرد تو کونش که خالم دهنشو چسبوند به بالشت و آروم ناله میکرد .
بابام خوابید و رو خالم و یواش یواش تو کونش تلمبه میزد ، خالم از درد و تحمل کیر کلفت بابام تو کونش ، داشت بالشتو چنگ میزد و گاز میگرفت .
بابام سرعت کردنش بیشتر شد و دست برده بود زیر خالم و سینه هاشو میمالید و پشت گردن و گوشهای خالمو میلیسید و تو کونش تلمبه میزد .
منم از هیجان و کمبود اکسیژن زیر پتو داشتم خفه میشدم ‌.
یکم بعد بابام کیرشو کشید بیرون و خالمو سریع برگردوند و نشست لای پای خاله منیژه و کیرشو گرفت تو دستشو و آبشو پاشید رو کس خالم ، البته اینقدر آبش زیاد بود که تا رو سینه خالم میپاشید . یکم گذشت و بابام با دستش آب کیرشو میمالید به همه بدن خالم آروم با لبخند میگفت برای پوستت خوبه .
بعدش از خالم لب گرفت و تشکر کرد و لباسشو پوشید و رفت تو پذیرایی ، خاله منیژه هم خودشو با دستمال تمیز کرد و لباس پوشید و خوابید ، البته برای اطمینان دوباره گفت بابک جان بابک بابک …
و منم که الکی همچنان خواب بودم ولی داشتم از هیجان میمردم.

نوشته: بابک

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها