داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

طعم تلخ خوشبختی (2)

لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه…

بخش دوم
وای خدا جون چه اتفاقی افتاده سرم داره میترکه چرا چشمام درست نمیبینه … کی منو به صندلی بسته؟ حامد تو خوبی؟ حامد؟
تو رو خدا یه چیزی بگو. کی ما رو به این روز انداخته ؟ حامد حالت خوبه ؟ دیگه نمیتونم جلو اشکامو بگیرم و التماس میکنم حامد یه چیزی بگو . یه کم که حالم بهتر میشه تازه یادم میاد که چیزی از شروع سکس من و حامد نگذشته بود که خیلی سریع بدون اینکه متوجه بشم کی بوده با یه چیز سنگین اول حامد رو زد و بیهوش کرد بعد با احساس درد شدیدی از حال رفتم . حالا هم که این وضعیتمه.
حامد ؟ حامد ؟ داد میزنم حاااامد که یه تکونی میخوره و متوجه میشم که زنده ست . یه نفس راحت میکشم . هرچی تلاش میکنم خودمو آزاد کنم موفق نمیشم . درست مقابلم حامد رو میبینم که از من بدتر به صندلی بسته شده ولی بیهوش بود و نمیتونست کاری کنه. با تمام توانم فریاد میزنم کمک . یکی ما رو نجات بده تازه میفهمم که هیچکی صدای منو تو این خونه که وسط باغ به این بزرگیه نمیشنوه . پس ساکت میشم و صبر میکنم ببینم کی مارو به این روز انداخته و ازمون چی میخواد ؟
ترس همه وجودمو فرا گرفته و به مرز ایست قلبی رسونده . سعی میکنم حدس بزنم کار کی بوده که به نتیجه نمیرسم .
نا خود آگاه تموم اتفاقات گذشته جلو چشام میان و منو به مرور اون لحظه ها وادار میکنن…
_شهره ذلیل مرده کجا با این پسره آشنا شدی؟ خیلی جذابه!
_مریم خانم چشاتو درویش کن حالا زود باش بریم که زنگ اولو از دست دادیم . آمارمون داره خراب میشه ها
_خدا بگم چکارت نکنه , به خاطر شما زنگ اول غیبت خوردم
_به من چه !خودت اصرار داشتی که با من بیای تا حامد رو بهت معرفی کنم . پس غر نزن دیگه
_از بس ازش تعریف میکردی دلم میخواست ببینمش. خودمونیم ها ولی از تو سر تره .حالا دنبال یه بهونه باش که به ناظم بگیم ببخشمون
_بی نمک, باشه حلش میکنم خیالت راحت.
دو ماه بود که با حامد دوست شده بودم .من سال اخر دبیرستان بودم و حامد از من دو سال بزرگتر بود که میگفت همون دیپلم برام کافیه درس رو گذاشتم در کوزه دارم آبشو میخورم . اوایل هفته ای دوبار همو میدیدیم و تو خیابونا با هم میگشتیم. بیشتر موقع ها قید زنگ اولو میزدم تا با حامد باشم . عاشقش شده بودم و با گذشت زمان اگه یه روز نمیدیدمش کلافه بودم حتی با اینکه باهش تلفنی حرف میزدم ولی هنوز تشنه دیدارش بودم…
یه سال از دوستیمون گذشت که فهمیدم بدون حامد نمیتونم زندگی کنم . همه نگرانیم داداشم بود که اگه میفهمید هم منو بیچاره میکرد هم حامدو روانه بیمارستان.
خیلی محتاط عمل میکردم تا کسی بویی نبره . به جز مریم که دوستم بود هیچکی نمیدونست.
با حامد راحت بودم و زیاد پایبند محرم و نامحرم نبودم. همیشه دست همدیگرو میگرفتیم و جاهای خلوت لبامون بهم گره میخورد. خیلی قشنگ حرف میزد و واسه من شده بود همون شاهزاده معروف که قرار بود سوار بر اسب سفید بیاد و منو با خودش ببره.
_شهره واست یه سورپرایز دارم
_چیه حامد جان ؟ میخوای غافلگیزم کنی؟
_تقریبا
_بگو دیگه
_حدس بزن؟
_اه خودتو لوس نکن ,بگو
_یه کوچولو نمیتونی حدس بزنی
_قهر میکنم ها
_ببخشیذ ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید …
_سوزنت گیر کرده
_ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید
_باشه
_دیگه قهر نیستی؟
_من که قهر نکردم , گفتم اگه نگی قهر میکنم. حالا بگو
_راستش خونوادم فردا خونه نیستن میخوان برن مسافرت. من نمیرم .
_خب؟
_خب دیگه! خونمون هیچکی نیست
_من چکار کنم
_شهره ! منو دست انداختی؟
_چه دستی ؟ این کجاش واسه من سورپرایز بود؟
_آهان . دوشیزه شهره از شما دعوت میکنم که فردا درس و مشقو بپیچونید و به خونه ما بیاید تا …
_تا چی؟
_ تا … تا … تا خونمونو بهتون نشون بدم؟
_مگه کاخه که میخوای نشونم بدی؟
_خب یه چیز دیگه هم نشونت میدم
_چی؟
_تو حالا بیا . اگه الان بگم مزش میپره.
_بگو دیگه . جون من بگو .
_فردا نشونت میدم
_اصلا نمیام
_عزیزم میخوام عشق رو نشونت بدم.
_عشق که دیدنی نیست
_چرا دیدنیه . من الان دارم میبینمش
_کو کجاست ؟ چه شکلیه ؟ به منم نشونش بده
_روبروم نشسته .خیلی خوشگله انگار خدا با دستای خودش اونو ساخته. یه نگا به آینه تو کیفت بندازی میبینیش.
کم آوردم . اگه ایران نبود اول صبحی تو همون پارک بغلش میکردم و میبوسیدمش. بیشتر عاشقش شدم و خیره شدم تو چشماش . اگه خودمو کنترل نمیکردم اشک شوق میریخت رو گونه هام.
_من باید برم دیگه دیرم شد
_فردا صبح منتظرتم . با ماشینم میام دنبالت
_بهش فکر میکنم
_لوس نشو دیگه
_باشه . بهت زنگ میزنم. فعلا خداحافظ.
_یعنی قبوله دیگه .
_گفتم بهت زنگ میزنم
_الان جواب بده. من تحمل ندارم
_یه کاریش میکنم.
_این یعنی قبول دیگه . خدا حافظ عشقم. فردا همین ساعت با ماشین میام سراغت
نمیتونستم بهش نه بگم . خودمم دلم میخواست, اشتیاق همه وجودمو فرا گرفته بود. اون روز تموم شد و فردا با حامد به خونشون رفتم. خونه بزرگی داشتند و با وسایلی که تو خونه بود میشد حدس زد وضع مالیشون توپه.
_حامد عزیزم …من
_تو چی عشقم
_من خیلی دوستت دارم. بدون تو میمیرم
_یعنی نصف اینی که من دوستت دارم دوستم داری؟
_مگه تو چقدر دوستم داری؟
_دو برابر تو
_تو مگه اندازه دوست داشتن منو میدونی؟
_نه ولی اینو میدونم که تو دنیای منی شهره . اگه تو نباشی من میمیرم تو همه وجودمی.
_ اگه راست میگی نشونم بده ببینم
_چیو؟
_این که چقدر دوستم داری. این حرفایی که میزنی منو دیوونه میکنه حامدم. عشقم .زندگیم
حامد به سمتم اومد و با سرعت لبامون به هم چفت شد , پلکهام رو هم افتادند و لبهام رو لبهای حامد . تا حالا اینجوری لب نگرفته بودیم . متوجه شده بودم چیزی فرا تر از لب میخوام ولی روم نمیشد طلب کنم . دستامو محکم دور گردن حامد انداخته بودم و خودمو تو بغلش شل کردم. زبونش کاملا زبونم رو لمس میکرد و نفسای من تند تر شده بود . مقنعم رو درآورد و مو هامو نوازش میکرد و در حال لب گرفتن به اتاقش رفتیم . بغلم کرد و خوابوندم رو تخت یه نفرش . شروع به خوردن گردنم کرد و لاله های گوشمم می مکید . دکمه های مانتومو یکی یکی باز میکرد . میخواستم جلوشو بگیرم ولی دستام ازم تبعیت نمیکردند . وقتی سینمو تو دستش گرفت لذت بردم و وقتی از زیر تیشرتم دستشو رسوند بهشون و گرمای خونی که تودستاش جریان داشت به وسیله سینه هام لمس شد یه آه کشیدم و منتظر ادامه کار شدم.مانتو رو کامل از تنم در آورد و تیشرتمو تا رو سینه هام کشید بالا و با ولع داشت میلیسیدشون . از نوک پام تا کف سرم مور مور میشد ولی خیلی لذت داشت. تند تند نفس میکشیدم و صدای آه و ناله سر میدادم. دستش که رفت سمت کسم ترسیدم و گفتم حامد چیکار میکنی؟
_حواسم هست عشقم
_تو رو خدا بس کن من طاقت ندارم
_عزیزم این بهترین حسیه که تا حالا تجربه کردم , نترس حواسم هست
میخواستم جلوشو بگیرم ولی باز دستام از مغزم پیروی نمیکرد. حس شهوت و خجالت با هم آمیخته شده بود دلم میخواست بگم حامد بیشتر ادامه بده , دیگه طاقت نداشتم ولی اون حیای دخترونم اجازه همچین کاری رو نمیداد . تا به خودم اومدم دیدم کاملا لختم کرده و داره با دستاش کسمو میماله و خیلی با دقت نگاه میکنه. شرمم اومد و پاهامو جمع کردم که با زور بازشون کرد و با زبون مشغول لیس زدن کسم شد . دستمو بردم رو سرش که نزارم این کارو انجام بده اما از روی لذت سرشو محکم فشار دادم به سمت کسم. موهاشو میکشیدم و فریاد های خفیفم فضای اتاق رو انجمن کیر تو کس کرده بود. حامد دیگه طاقت نیاورد و بی درنگ لخت شد . وای چه قدر مرد لخت بد حیبته . اما کیرش باحال بود .فقط تو فیلمهای پورنو دیده بودم. از روی کنجکاوی کیرشو گرفتم تو دستم و باهاش ور رفتم که دیدم به سمت صورتم اومد و ازم خواست بخورمش. با اکراه این کارو کردم .به خاطر بی تجربگیم لذت نبرد و بی خیال شد. مشغول خوردن کسم شد. اما این دفعه با انگشتش رو سوراخ کونم بازی میکرد و کمو بیش میکردش تو .من که دیگه اختیارم دست خودم نبود و داشتم کسمو میمالیدم دیدم که حامد بعد از تف زدن به کیرش پاهامو تا جایی که ممکن بود داد بالا و کیرشوگذاشت رو سوراخ عقبم و با دست کسمو میمالید. درد زیادی متحمل شده بودم ولی به خاطر اینکه حامد لذت ببره چیزی نمیگفتم. یه مدت که گذشت دیدم لذتی که دارم میبرم به دردش می ارزه .اما زاویه کردن که عوض میشد دردم زیاد میشد.
آبشو خالی کرد رو سینه های من و بی حال کنارم افتاد . به اوج لذت نرسیدم ولی راضی بودم ,بیشتر عاشق حامد شدم…
_حامد من الان دیگه پیشدانشگاهیمم تموم شده ,دوست ندارم برم دانشگاه .چرا تکلیفمونو روشن نمیکنی؟
_عزیزم به زمان احتیاج دارم؟
_الان دو سال از دوستیمون گذشته و تنها چیزی که گذاشتی سالم بمونه بکارتمه !
_خب ؟
_خب دیگه ترتیب اونم باید داده بشه یا نه؟
_تو که گفتی بکارتت فقط شب زفاف برداشته میشه!
_الانم همینو میگم.
_آهان تازه دوزاریم افتاد. ببین شهره من الان شرایط ازدواجو ندارم
_تو که همه چی داری . بابات چیزی برات کم نمیزاره. من بدون تو میمیرم
_منم بدون تو میمیرم , ولی درکم کن
_حامد من خواستگار دارم . مادرم نمیزاره الکی ردشون کنم.
_تو ردشون کن . چکار به مادرت داری
_من نمیدونم . تکلیفمو همین الان روشن کن
_با مادرم صحبت میکنم .
واقعا عاشق حامد بودم و نمیتونستم زندگی آیندمو بدون اون تصور کنم.حاضر بودم همه چیزمو فدا کنم تا با حامد باشم.
چند روزی بود که از حامد خبر نداشتم و گوشی خاموشش کلافم کرده بود .تصمیم گرفتم برم خونشون , از نگرانی داشتم دیوونه میشدم. رسیدم سر کوچشون که ترسیدم برم و زنگ خونه رو بزنم. برگشتم خونه . دیدم پستچی اومده و داره با مادرم حرف میزنه . نزدیکتر که رفتم مادرم گفت ایناهاش اومد . پست چی رو به من گفت خانم شهره صفایی ؟
_بله خودم هستم
_لطفا کارت شناساییتون رو بدید؟
مادرم رفت خونه و شناسناممو آورد
_بفرمایید اینم کارت شناسایی. حالا این چی هست؟
_نامه . فرستنده درخواست کرده فقط تحویل شهره صفایی داده بشه. اینجارو امضا کنید.
با رفتن پست چی مادرم میگه کی فرستاده که میگم هیچی نیست از طرف کلاس های کنکوره.
مادرمم ساده باور کرد و رفت تو
_وقتی نامه رو باز کردم و خط حامد رو که نوشته بود شهره ی من , منو ببخش شناختم. ادامشو نتونستم بخونم .خودمو به خونه رسوندم و سریع رفتم تو اتاقم .
نامه رو با ترس و لرز باز کردم
شهره ی من , منو ببخش
الان که داری این نامه رو میخونی من ایران نیستم. خیلی وقت پیش میخواستم بهت بگم ولی نتونستم.
ازت خواهش میکنم منو فراموش کن و دنبالم نگرد . اگه منو دوست داری به زندگیت برس. و به من فکر نکن .منم سعی میکنم فراموشت کنم. ازم نخواه که دلیل کارمو بهت بگم . فقط بدون مجبور بودم. منو ببخش.
از فرط ناراحتی داشتم دیوونه میشدم و با اینکه گوشی حامد خاموش بود ولی باز هم پشت سر هم شمارشو میگرفتم.چند روز گذشت و من از درون داشتم داغون میشدم ولی سعی میکردم ظاهرم رو حفظ کنم.
دو ماه گذشت و من یه کمی با موضوع کنار اومده بودم و خدا رو شکر میکردم دست به خودکشی نزدموچون خیلی بهش فکر میکردم.
تو آشپزخونه داشتم ظرفهای ظهر رو میشستم که مادرم با خوشحالی بهم گفت دخترم ایشالا خوشبخت بشی عزیزم
_چی شده مامان؟
_حدس بزن کی الان پشت تلفن بود؟
_یه خواستگار
_ماشالا به هوشت؟
_ندید ردش کن
_نمیخوای بدونی کی بود؟
_نه
_مطمئنی
_خوب حالا بگو کی بود؟ بعد ردش کن
_خالت بود؟ خاله فاطمت
_کسی رو معرفی کرده؟
_نه خنگ خدا ,واسه یکی یه دونش زنگ زد .
_آرش
_آره عزیزم. حالا چی میگی ؟ ردش کنم؟
آرش . . .یعنی آرش از من خوشش اومده بود . کسی که کل فامیل واسش نقشه داشتند . ولی من آمادگیشو نداشتم . هنوز از حامد دل نکنده بودم.
شبی که آرش اومد خواستگاریم و رفتیم که با هم صحبت کنیم اولین حرفی که بهم زد این بود
_ببین شهره من میخوام یه زندگی مشترک شروع کنم و تصمیم گرفتم تو شریکم باشی . با گذشته تو هم کاری ندارم. از این به بعدت برام مهمه زندگی ما از یه نقطه صفر که این اتاقه شروع میشه . با من زندگیتو شریک میشی؟
_والا چی بگم . حتما خودت یه گذشته داری که ازم میخوای گذشته رو فراموش کنم.
_چون میخوام با صداقت باشم بهت میگم. راستشو بخوای یه نفر تو زندگی من بوده که الان دیگه نیست. یه عشق زود گذر بچگونه بود. همین . تو چی؟
_مگه نگفتی با گذشته من کاری نداری
_درسته . با گذشتت کاری ندارم . پس دیگه حرفه گذشته رو نزنیم . آینده مهمتره
ازینکه اینقدر رک بود یکم بدم اومد . ولی جذبه ای که داشت منو به خودش وابسته کرد.
وقتی که خطبه عقد رو خوندند و بله رو گفتم .تصمم گرفتم واسه همیشه حامد رو فراموش کنم و آرش رو دوست داشته باشم. که همین طور هم شد. یه زندگی رویای داشتم. خیلی زود به خاطر بی احتیاطی من صاحب یه دختر شدیم . من واقعا عاشق آرش بودم و در کنار همدیگه از بزرگ شدن الیا لذت میبردیم…
شهره بیدار شو .شهره شهره . چشامو که باز میکنم حامدو میبینم که به هوش اومده و ازم داره میپرسه
_توخوبی عزیزم .و دیدی کی زد تو سر من
_ اره من خوبم . تو خوبی؟ نه نمیدونم
متوجه میشم که هرکی منو بسته لباسامو پوشیده و حامد رو لخت بسته. متوجه یه بو میشم که واسم آشناست.
آره این بوی همون پیپیه که آرش میکشه.
_حامد بدبخت شدیم. شوهرمه . زنده نمیزارمون
_نترس باهاش صحبت میکنیم
من که دیگه فقط در حال گریه کردنم و حامد منو دلداری میده که میبینم یهو در باز میشه و آرش با لباسای خاکی میاد تو
زبونم بند میاد و اشکام بیشتر میشه.
با خشمی که تو چشمای آرش میبینم, بهم میگه عزیزم یه قبر جا دار کندم. تا ابد میتونی با این … میخواد حامد رو مخاطب قرار بده که عصبانی میشه و بهش حمله میکنه در حال زدن حامد میگه تا ابد میتونی با این پست فطرت تو قبری که براتون کندم بخوابی. صدای شکستن دماغ حامد تو گوشم میپیچه و تحمل ندارم که نگاه کنم. آرش خسته میشه و می افته گوشه اتاق و از سیگارای حامد روشن میکنه و باچشم بسته دودشو میفرسته هوا. به باباش قول داده بود سیگار نکشه اما قولشو شکست. نگاهم که به حامد می افته جز خون رو صورت و سینش چیزی نمیبینم. میخوام ازش طرفداری کنم جراتشو ندارم.
_آرش تو رو خدا منو ببخش
_شهره نمیخوام صدات رو بشنوم
_آرش میخوای چیکار کنی؟
_میفهمی. البته اون دنیا میفهمی باهاتون چیکار کردم
فقط گریه و التماس میکنم . حامد از هوش رفته و آرش به حرفام گوش نمیکنه.
ادامه دارد…
پایان بخش دوم

قبل از همه چیز تشکر میکنم از همه شما بزرگواران بخصوص شاهین سیلور فاک عزیز به خاطر کمک هاش به من که برام حکم یه استاد رو داره.
جناب عبدل تا به تای عزیز ممنونم ازت دوست من. من به هیچ وجه مغرور نشدم و اگه نتونستم جواب کامنت هارو بدم به دلیل کمبود وقته. من از تمامی عزیزان عذر میخوام. همه تلاش من اینه که بتونم یه داستان خوب به شما هدیه کنم. بازم از همه شما خواننده های عزیز تشکر مشکنم و اگه از داستان خوشتون نیومد منو ببخشید.
شاد باشید و سالم بمانید.

ادامه…

نوشته: آرش . sex and love

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها