داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سر گذشت من از بدبختی تا خوشبختی (۱)

سلام من حسنم و صد البته که اسم واقعیم حسن نیست
سال 95 بود که پدرم فوت کرد و هر چند که انتظار این رو داشتم که سختی ها زیاد بشن اما نه اینقدر
بعد از فوت پدر فقط تا یک هفته بعد از مراسم همه چی خوب بود و بعدش دوباره من شدم خار چشم بقیه
شاید فکر کنید من مقصر بودم اما باید بگم نه!!
من تا یکسال قبل از فوت پدرم پیش برادرم کار میکردم و بخوام بهتر بگم کارگرش بودم اون موقع هم دانشجو بودم و هم پدرم مریض بود و بخشی از هزینه های خونه با من بود و باید صبوری میکردم اما خب مگه صبر آدم چقدره…
من بالاخره صبرم لبریز شد و دیگه پیش برادرم کار نکردم ،برادرم برای تلافی با دستکاری فیلم دوربین مداربسته به من اتهام دزدی زد و من چند ماه تو دادگاه آواره بودم البته خوشبختانه فقط یکبار بازداشت شدم اما سؤپیشینه برام درست نشد.

دلیل ضد بودن بقیه با من هم همین بود، اون ها میگفتن که چرا مقابل برادرت ایستادگی کردی و باعث شدی پدرت فوت کنه.
همین فشار ها باعث شده بود که مادرم بشه آلت دست بقیه یعنی خواهرام و برادرم و اون ها به مادرم اصرار میکردن که به من فشار بیاره.

اولین ضربه رو انقدر محکم و کاری خوردم که حتی الان که سال ها از این ماجرا میگذره همچنان غصه و ناراحتی تمام وجود من رو گرفته؛ مادرم اصرار کرد که باید از دانشگاه انصراف بدم و برم سربازی چند روزی دعوا داشتیم اما خب وقتی دیدم چاره ای ندارم مجبور به انصراف شدم.
من از یکی از بهترین دانشگاه های تهران و با معدل الف انصراف دادم و خب مادرم عین خیالش نبود که چه بلایی سر من میاد.

من رفتم سربازی و بعد از پنج ماه دوباره فشار ها شروع شد و اینبار خیلی خیلی شدید تر بود
با اینکه من تو دادگاه برادرم رو محکوم کردم اما مادرم کلی بهم فشار آورد که هیچ شکایتی نکنم و از همه مهمتر همچنان به لطف مادرم برادرم حق زورگویی داشت.
بالاخره مادرم ترجیح داد بجای یک فرزند به پنج فرزند دسترسی داشته باشه و خیلی شیک و مجلسی من رو از خونه انداخت بیرون.

چند باری خواستم برای گرفتن ارث پدری اقدام کنم اما خب وقتش رو نداشتم و از همه مهمتر بخاطر مادرم کاری نمی کردم.

چون تو تهران سرباز بودم دوره سخت و افتضاحی رو گذروندم و هیچوقت یادم نمیره که یک شام و یک جای خواب برام شده بود حسرت
چند باری تو پادگان موضوع خودم رو مطرح کردم اما اون ها هم میگفتن ما جایی نداریم و همین الانش هم کمبود داریم.

همون وقت ها بود که دوست و شاید بهتره بگم برادرم به دادم رسید، عباس دوست من از دوران مدرسه بود و خب تو چند سال قبل کلی بهش کمک کرده بودم
عباس هر چند روز یکبار من رو شام دعوت می‌کرد خونشون و از همه مهمتر شب رو هم همونجا میموندم.

همون‌طور که گفتم برادرم شکایت ازم کرده بود و اگر محکوم میشدم حداقل چند صد میلیونی می‌رفت تو پاچم شاید خنده دار باشه اما واقعیه البته با تورم الان و ارزش پول همون موقع میگم چند صد میلیون تومن
همین موضوع باعث شد که من بیفتم دنبال راه چاره که اگه بگا رفتم چیکار کنم و خب وارد کار هایی خلاف شدم و همون موقع ها یک درخت سرمایه گذاری توی این کار کاشتم.
درست وقتی که تو پارک نشسته بودم و خدا خدا میکردم عباس زودتر منو دعوت کنه خونشون با تماس همکار سابق زندگیم فرق کرد.

داستان شکایت تموم شده بود ولی من پولی که به دستم رسیده بود حداقل چند صد برابر اون خسارتی بود که در صورت بگایی باید میدادم.
به نظر من اون لحظه عین این میموند که کل مخلوقات روی زمین رو گاییده باشی و اصلا لذتش غیر قابل توصیفه.

اهل خلاف نبودم بخاطر همین پولی که به دست آورده بودم رو تو جاهای دیگه سرمایه گذاری کردم و عباس شد دست راست من.
من برای خودم خونه خریده بودم و دیگه مزاحم خانواده عباس نبودم ولی همچنان با عباس و مادرش رابطم خیلی خیلی صمیمی بود ولی خب همچنان پدرش باهام حال نمی‌کرد ولی خب من مدیون اونا بودم.

روز ها می گذشت و فاش شدن یک موضوع باعث شد پدر عباس فوت کنه؛ وقتی که مادر عباس فهمید که بابای عباس بهش خیانت کرده یک دعوای خیلی بزرگ شکل گرفت دعوایی که باعث شد پدر عباس سکته کنه و بعد از چند روز فوت کنه.

این قسمت یجورایی پایه و ستون قسمت های دیگست.

ادامه…

نوشته: M

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها