داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سر گذشت من از بدبختی تا خوشبختی (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

وقتی که پدر عباس فوت کرد من انتظار نداشتم مراسمی برگزار بشه چون عملا پدر عباس فقط با من نخوابیده بود و رسماً ریده بود به زنش.
البته حال روحی عباس و سارا یعنی مادر عباس خیلی اوکی نبود و ما تصمیم گرفتیم بریم مسافرت
ما از ترکیه شروع کردیم و این مسافرت چند هفته ای طول کشید تو این مدت مادر عباس بی نهایت به من نزدیک شده بود و حتی جلوی من هم لباس عوض می کرد ولی من به هیچ عنوان دوست نداشتم به تنها دوستم و بهتره بگم خانوادم خیانت کنم.
برگشتیم ایران و سارا کلا تغییر کرد لباس های باز تر، آرایش بیشتر و خیلی کار های دیگه و این طرف ماجرا من و عباس بودیم که سخت مشغول توسعه کسب و کار هامون و بطور کلی بیزینسمون بودیم.
من کلا یادم رفته بود که کیر کاربرد دیگه ای هم بجز شاشیدن داره اما اینطرف عباس با دو تا خواهر دوست بود و یجورایی با هر دو اون ها سکس داشت.
یک روز ما قرار بود به جاهای زیادی بریم بخاطر همین من داشتم میرفتم خونه عباس که هم سارا رو ببینم و هم با عباس بریم و اینکه برای گپ و گفت با سارا حدود یک ساعت زودتر رفتم به خونه عباس.

وقتی وارد خونه شدم دیدم که سارا موهاش خیسه و انگار تازه دوش گرفته این چیزا بین ما عادی بود پس قرار نیست بگم با این صحنه راست کردم و فلان.
عباس حمام بود و خب من کرمم گرفت که این بشر رو اذیت کنم به سارا گفتم موضوع رو و ازش یه ظرف آب سرد خواستم.
سارا با اینکه یه زن میانسال بود اما بخاطر هم نشینی با من و عباس خیلی انرژیش بیشتر شده بود و با گوشیش پشت من بود تا از این صحنه فیلم بگیره.
آروم درب حمام رو زدم و عباس گفت چیه؟؟؟
جواب ندادم و دوباره درب رو زدم و عباس در جواب چیزی گفت که چند ثانیه ای مغزم قفل بود.
اون داد زد و گفت که:
مامان ما تازه سکس داشتیم و تو منو خسته کردی!!!
سارا سریع از اتاق رفت بیرون و خب منم فرار کردم که عباس نفهمه.
وقتی اومدم تو پذیرایی دیدم سارا با گریه التماس می‌کنه برم پیشش تو آشپزخونه.
+خاله چرا گریه می کنی؟؟؟چیشده؟؟؟؟
-تروخدا به کسی چیزی نگو، دیگه انجام نمی دیم.
+خاله این چه حرفیه؟؟فازت چیه؟؟؟اصلا چرا باید حرفی بزنم؟؟؟؟
بغلش کردم و اشک هاش رو هم پاک کردم و نشستم صندلی که باهاش حرف بزنم.
+ببین خاله، شما همچنان جوونی و نیاز داری به این موضوع.
می‌دونم کاری که عمو با شما کرد باعث شده که یک درصد هم به ازدواج فکر نکنی چون اصلا به ریسک نابودی دوباره شما نمی ارزه.
این موضوع همین الان برای من تموم شد و نه من خونه شما اومدم و نه چیزی می‌دونم.
من میرم و یه بیست دقیقه دیگه میام.

حقیقتش گیج بودم نه عباس آدم این داستان بود و با گریه های سارا هم آدم فکر میکرد این قربانی تجاوزه!!!
بی خیال شدم و کلا از ذهنم فراموش کردم این موضوع رو و بعد از بیست دقیقه دوباره برگشتم خونه عباس و دیدم که عباس داره آماده میشه.

من چند روز بعد سرما خوردم و انقدر شدید بود که حال بیرون رفتن هم نداشتم و همه کار ها رو سپرده بودم به عباس.
صبح روز یکشنبه بود که با صدای عباس از خواب بیدار شدم عباس کلید خونه من رو داشت و یه سری اقلام سوپر مارکتی و میوه خریده بود برام
بعد از تشکر با یه جدیت خاصی بهم گفت که میخواد باهام در مورد موضوع مهمی صحبت کنه من هر فکری کردم بجز فکر سارا.

نشستم و تصمیم گرفتیم تا قهوه آماده میشه صحبت کنیم.
+جانم عباس؟؟آشفته به نظر میای
-اونطور که فکر میکنی نیست حسن
+چی؟؟؟؟
-رابطه من و مادرم
+ای بابا بکشید بیرون دیگه!!!من دهنم قرصه آقا به هر چی که تو میگی من قسم بخورم که نه به کسی میگم نه حرفی میزنم.
-چرا عصبانی میشی حسن؟؟
+ببین داداش مادرتم بهم گفت من بهش کلی قول دادم که دهنم قرصه و اصلا دلیلی نداره انقدر نگران باشید.
-مرسی که درکم میکنی.

بعد از کلی صحبت عباس از خونه من رفت و منم خوب شدم و دوباره افتادم دنبال کار ها تا اینکه یک روز دیدم عباس با یه روی خندون داره منو به یه جشن دعوت می کنه.
هر چقدر دلیل جشن رو پرسیدم چیزی نگفت و منم دیگه خیلی اصرار نکردم.
روز جشن رسید و من هم به خودم خیلی رسیدم فکر میکردم مهمون های زیادی باشن به همین خاطر خیلی به خودم رسیدم و خیلی هم خوشحال که بعد از مدت یه جشن دعوت شدم.
وقتی رسیدم نه تو پارکینگ و نه تو خیابون خبری از ماشین یا شلوغی نبود و یکم عصبی شدم که چرا زود رسیدم اما وقتی ساعت رو دیدم، خیلی هم زود نبود.
به هر حال پیاده شدم و رفتم، وقتی در باز شد چی می دیدم!!!
سارا با یه لباس خواب فوق العاده سکسی و عباس هم شیک پوشیده بود ولی سارا حرف نداشت.
خودم رو جمع کردم و بعد از روبوسی از بقیه مهمون ها پرسیدم که عباس گفت تو تنها مهمون مایی
من فکر کردم سرکاریه و واقعا هیچ چیز به ذهنم نمی رسید ولی انگار واقعا تنها مهمون من بودم.

ما نشستیم و یک ساعتی رو گفتیم و خندیدیم و البته مشروب هم خوشی ما رو بیشتر کرده بود ولی یه تماس کافی بود تا فازمون بپره.
یهو گوشی عباس زنگ خورد و پروانه بود، چیزی که مشخص بود خبر یه اتفاق بد بود که باید عباس سریع خودش رو می رسوند.
عباس ماشینش تو تعمیرگاه بود و همین باعث شد که سوییچ ماشین من رو بگیره هر چند که ریسک بود چون همه به شدت مست بودیم اما خب انگار عباس یه لحظه بهش برق وصل شد و خیلی عجله داشت.
بعد از راهی شدن عباس منو سارا موندیم و بازم مشغول شدیم ولی سارا هی جاش رو عوض میکرد و چند باری هم خواست دراز بکشه که نتونست.
وقتی علتش رو پرسیدم اول پیچوند ولی بعد از کلی گیر دادن جواب داد.
اولش خندم گرفت اما بعدش واقعا به شور و اشتیاق اینا متعجب بودم‌.
سارا برای اولین بار قرار بود سکس آنال رو تجربه کنه یعنی حتی تو این سی سال زندگی یکبار هم سکس آنال نداشته.
یه لحظه به خودم اومدم که متوجه شدم عباس از بات پلاگ استفاده کرده و این بدبخت واقعا بگا رفته
بهش گفتم بره و در بیاره اما گفت نمی تونه نمیدونم‌ چی شد که بهش گفتم اگه میخوای من در بیارم بات پلاگ رو!! و اصلا چطور شد که سارا قبول کرد.
+حسن اگه عباس بیاد؟؟؟
-خاله سارا من که قصدی ندارم، بعدشم یجورایی یه قطعه پلاستیکیه که من سریع درش میارم.
+باشه پس بذار من این لباسم رو بدم بالا
-خاله اینجا نه که!!! بریم تو اتاق که اگر عباس هم اومد من بگم از سر بی حوصلگی داشتم با لپ تاپش کار میکردم و شما هم پیش من نشسته بودی.
+فکر خوبیه، همین کار رو می کنیم پس.

رفتیم تو اتاق و من سریع لپ تاپ رو باز کردم و چند تا فایل باز کردم بعلاوه اینکه یه فیلم از مسافرت هامون رو هم پخش کردم که طبیعتی تر باشه.
وقتی برگشتم دیدم سارا داگ استایل شده و سوراخ کونش عمق فاجعه رو نشون میده، قرمز قرمز بود.
البته شاید خنده دار باشه ولی اون موقع حتی به اینکه چرا گوسفند ها هم مثل مرغا تخم نمی‌ذارن فکر کردم تا حواسم پرت بشه و راست نکنم.
رفتم کنارش نشستم و بات پلاگ رو در آوردم بعد از اینکه در آوردم هی میگفت سوختم، میخاره و از طرفی جفتمون انواع فحش ها را به عباس می دادیم.
به سارا گفتم که می‌خوام یه مقدار کرم بزنم بهم گفت کجاست و رفتم و آوردم.
شروع کردم به کرم مالیدن و یجورایی داشتم سارا رو انگشت میکردم بعد از ده دقیقه با دو دست داشتم میمالیدم و سارا هم داشت آه و ناله میکرد و منم کیرم شده بود سنگ!!!
از طرفی دوست داشتم هر چه زودتر بگه بسه و از طرفی خدا خدا میکردم که تموم نشه و اصلا وضعیت خوبی نبود، تو همین فکر بودم که یهو سارا لرزید و خب اولش من ترسیدم چون برای اولین بار ارضا شدن یه زن رو از نزدیک می دیدم و از طرفی پشمام ریخته بود که این فقط با مالیدن ارضا شده.
بعد از یکی دو دقیقه به خودش اومد و ازم عذر خواهی کرد که ببخشید حواسم نبود.
+عیبی نداره خاله سارا، ولی واقعا شما عالی هستید
-عه، از چه نظر؟
+با یه مالش ساده ارضا شدید و این برای طرف مقابل هم خیلی خوبه
نمیدونم‌ چی شده بود که همچین حرف هایی میزدم و این بد بود برای من.
+خاله جون من با اجازت برم یکی از لباس راحتی هایی که اینجا دارم رو بپوشم
-واای ببخشید حسن ولی من هنوز سوزش دارم
+طبیعیه خب خاله، میدونی چند ساعت اون تو بدنت بود اصلا دیگه این کار رو نکن.
-حسن جان ببخشید خاله میشه یکم دیگه کرم بزنی، فکر میکنم اینطوری آروم تر میشه
+والا چی بگم خاله، باشه فقط بذارید من یه لحظه لباسم رو عوض کنم بیام
-خاله من روم اون وره لباست رو در بیار عرق کردی فکر میکنم لباسایی که اینجا داشتی رو هم شستم آخه خیلی وقته تو کمد بود.
یه باشه گفتم و خوشحال شدم.
وقتی داشتم لباس هام رو در می‌آورم سارا هم سریع لباس خوابش رو کلا در آورد و لخت شد و با خنده گفت لباس های منم کثیف شده و دوباره روشو کرد پشت به من
هر لحظه امکانش بود کیرم منفجر بشه
بازم یه مقدار کرم برداشتم و شروع کردم به مالیدن این دفعه خیلی واضح داشت ناله میکرد و منم دیگه توان تحمل نداشتم اما خب ترس هم داشتم.
وقتی داشت ناله میکرد آروم یکی از انگشت هام رو فرو کردم تو کونش
با جونی که گفت فهمیدم خواسته این زن فقط سکسه.
بعد از چند دقیقه دو تا انگشت دیگه فرو کردم اما دیدم این کون کاملا آماده شده و بلند شدم و کیرم رو با سوراخ کونش تنظیم کردم برای اطمینان چند باری کیرم رو به کونش زدم تا مطمئن بشم.
وقتی دیدم اوکیه کل کیرم رو یه دفعه ای فرو کردم تو کونش چنان دادی زد که ترسیدم و خواستم سریع درش بیارم اما با یه صدای خسته و سکسی گفت نگه دار جا باز کنه!!
حقیقتا ریده بودم و این بدبخت جر خورده بود تقصیری هم نداشتم چون زمان ما نهایتا لاپایی بود اونم با هزار تا خایمالی و این اولین سکس من بود.
بعد از چند دقیقه خودش یکم عقب اومد اما دید نمیتونه و خودم دست به کار شدم و آروم عقب جلو میکردم.
اون شب نبود عباس باعث شد که ما دو بار سکس کنیم و سارا سه بار ارضا شد!!
بعد از ارضا شدنم سارا رو بغل کردم و سارا خیلی تحویلم می گرفت ولی غصه اصلی من شروع شد.
من با مادر تنها رفیقم سکس کرده بودم و یجورایی عصبی بودم به سارا گفتم بره حموم و خودمم به عباس زنگ زدم
بعد از یکم صحبت فهمیدم عباس امشب خونه نیست ولی خب منم عذاب وجدان داشتم و تصمیم گرفتم با همون لباس راحتی اسنپ بگیرم و برم خونه
موقع خداحافظی از سارا در حموم رو زدم و سارا بدون هیچ صدایی در رو باز کرد و دیدم داگ استایل شده وسط حموم میخواستم حمله کنم بهش اما واقعا خسته بودم و کل دیوار رو صورت عباس می دیدم.
بهش توضیح دادم و ازش خداحافظی کردم و رفتم خونم.

ادامه داره…

نوشته: M

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها