داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

شیر پستون مامان

سلام خوبید داستانی که میخوام تعریف کنم کاملا واقعیه و بیشتر شبیه به یک فانتزی سکسیه واقعا هم یکی از فانتزیای خودمه و میخوام که یروزی بهش برسم
.خب بریم سر داستان بزارید اینجوری بگم که علاقم به شیر ممه از جایی شروع شد که ما یک خانواده سه نفره بودیم و بقیه همسنای فامیل یا دختر بودن و یا خیلی کوچیکتر از خودم بودن
و اما یک روز که مامانم مهمونی فامیلی میگیره تو خونه (از این مهمونی های زنونه) و کل فامیل جمع میشن از جمله زنداییم که اونموقع یه بچه کوچیک داشت و دختر داییم درواقع یکسالش بود اونموقع و خودم هم۱۳ بودم و خیلی هم خجالتی
خلاصه سرتونو درد نیارم وقتی که همه مهمونا میانو جمع میشن بعد از کلی حرف و سخن من هم مشغول بازی با دخترای همسنه خودم که یکیش همین دختر دایی یکسالم بود
نزدیکای ظهر بود که مادرم داشت وسایلای ناهارو اماده میکرد که زنداییم بهش گفت که بزار من اول ناهار یلدارو بدم (دختر داییم) بعد میام کمکت و از مامانم پرسید که کدوم اتاق میتونه بره که به یلدا شیر بده و اون هم اشاره کرد به همون اتاقی که من و بقیه داشتیم توش بازی میکردیمو میزدیم تو سر هم
خلاصه زنداییم یهو در اتاقو وا کردو و مارو دید که تو اتاق هستیم و داریم بازی میکنیم نتونست بهمون چیزی بگه چون هم خیلی مهربون بود و هم اینکه کلا خونمون اونموقع کوچیک بود و ما همون یه اتاقو بیشتر نداشتیم
خلاصه اومدو نشست جلومون و یلدا هم بغلش بود اونو خوابوند رو پاش داشت دکمه های مانتوشو وا میکرد که پستونشو در بیاره
و اینم بگم که پستونای گنده ای هم داشت فکر کنم ۸۵ یا ۹۰ بودن
و نوکشون هم قهوه ای خوشرنگ بود که من واقعا دوسشون داشتم
خلاصه بقیه بچه ها وقتی دیدن زنداییم میخواد به بچش شیر بده رفتن بیرون از اتاق اما من چون نمیتونسم برم چون هم خجالتی بودم و هم دوس داشتم که سینه هاشو دید بزنم با کلی پررو بازی خودمو مشغول تمیز کردن کمد کردمو موندم تو اتاق و اول فکر کردم که زنداییم دعوام میکنه اما دیدم هیچ واکنشی نشون نداد
خلاصه همینجوری که روبروش نشسته بودم یهو دیدم که زنداییمم یکی از ممه هاشو انداخته بیرونو یه لیوان کوچیک هم بقلدستش بود و دستش هم دور سینش بودو داشت نوکشو میزاشت تو دهنه یلدا
اونم شروع کرده بود به شیر خوردن و منم کمو بیش وقتی حواسش نبود دید میزدمش و دو بار اخرو البته فهمید . خلاصه یلدا شیرشو خوردو زنداییم اونو خوابوند رو زمین ولی همچنان پستونش بیرون بود
و بعد اون لیوانو ورداشت و شروع کرد به دوشیدنه شیرش
من هم داشتم از ترس اینکه نفهمه هی زیر چشی نگاه میکردم که یهو صدام زدو گفت امیر میشه یکم کمکم کنی گفتم جان ؟ گفت بیا این لیوانو بگیر زیر سینم که من بدوشمش گفتم چشم
خلاصه لیوانو ورداشتم و گرفتم زیر سینش ولی هی سینشو نیگا میکردمو دیگه انقد که نگاه کردم خودش فهمید و بهم گفت تو هم خیلی شیطونیا فکر میکردم خیلی مظلومی چون خجالتی هستی تا اینو گفت سرمو انداختم پایینو یه لبخند زدمو گفتم چطور مگه
اونم خندیدو گفت اصن حواست به لیوان نیست اخه همش به میمیا نگاه میکنی 😅
اینو که گفت دیگه هیچی نتونسم بگمو سرم همچنان پایین بود که یهو خودش با خنده گفت بیا ممشی بدم بهت دوسداری ؟ (چون به دختر داییم موقع شیر دادن همیشه میگف بیا ممشی 😅)
من هم که همینجوری مات مونده بودم نمیدونسم چی بگم
سرمو انداختم پایین به نشانه تایید سر تکون دادم
و اونموقع بود که با خنده بیشتری گفت فقط بپا یلدا عصبانی نشه
و بعدش لیوانو ازم گرفت و با دست بهم گفت که بخوابم زیر سینش
و بعد پستونشو کرد تو دهنم و من هم شروع کردم به خوردن اما در حد ۶ ۷ دقیقه شد و تو اون تایمم کیرم داشت میترکید از سیخ شدن و دوس داشتم کیرمو دربیارمو اون بماله برام و بعدش بخوره و بعد بقیه داستانا😬. و خلاصه بعد ۶ ۷ دقیقه چون مامانم برای ناهار هی صدا میزد سینشو جمعو جور کرده بود که بریم ناهار و بهم اخرش گفت که افرین پسر خوب فقط به کسی نگی که میمی خوردیا
منم گفتم باشه قول میدم
و این داستان یکی از داستانای سکسیم بود و واقعا دوست دارم که یه بار دیگه هم امتحان کنم شیر سینرو
ولی خب متاسفانه کسی تو دورو بریا نیست که بچه کوچک داشته باشه
اگر کسی هست و خانمیو اگر میشناسید که بچه شیر میده حتما بهم پیام بدید و معرفیش کنید بهم
مرسی که وقت گزاشتید و خوندید
مرسی از سایت خوب انجمن کیر تو کس

نوشته: امیر شیررممه

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها