داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس خواهرم با مرد یک وجبی

اولین خاطرات سکسی من اگرچه رویایی شروع شد ولی در نهایت با یک فاجعه به اتمام رسید
اون زمان ۱۵  سالم بود و بدلیل بلوغ زودرسی که ارثی بود و کل پسر و دخترای خانواده پدری من مشکل بلوغ زودرس داشتیم و براحتی تو دخترا از سینه های دخترا و اندامشون که نسبت به همسن های خوشون بزرگتر و به زنای بالغ شبیه تر بود و پسرا از تغییر صداشون تو سن پایین و مو دراوردن صورتشون و منم تو سن 13سالگی فهمیدم وارد سن بلوغ شدم و دو سال بود با موجی از شهوت که با دیدن چیزایی که شاید برای همسن های من یه چیز عادی بود ولی برای من صحنه ای سکسی بحساب میومد منو چنان تحریک میکرد که حتی از زور شهوت خود ارضایی میکردم

اوایل فقط با زنهای غریبه این حس رو داشتم ولی آروم اروم دیدن خواهر و مامانم هم منو به اوج شهوت میرسوند اون زمان من ۱۵ سالم بود و اروم اروم رو به 16 سالگی بودم و  خواهر کوچکترم وارد 14  سالگی شده بود

خواهرم تو زمان کودکی دختر بسیار زشتی بود بطوریکه چالش مامانم شده بود این دختر بزرگ بشه چطور براش شوهر پیدا میشه
ولی مثل داستان جوجه اردک زشت خواهر منم از سن 8  و 9 سالگی به بعد هر چقدر سنش بالاتر میرفت قد بلند و زیباتر میشد و حالا تو 14 سالگی همه به زیباییش اقرار میکردند و چون تو فامیل ما ازدواج دختر تو سن پایین رسم بود اکثر اقواممون که پسر ۱۶ سال به بالا داشتن چشمشون دنبال خواهرم بود بدبختانه حالا من بالعکس خواهرم هرچی سنم بالاتر میرفت چهره ام زشت تر میشد و اصلا ظاهر دختر پسندی نداشتم
پدرم چون خواهرم درس خون بود اعلام کرده بود از شوهر خبری نیست تا جاییکه درس بخونه ولی اگر هر کجا درس رو بذاره کنار باید شوهر کنه و در واقع یجورایی خیال خواهرم راحت بود هرجا شهوت بهش فشار میاورد کافی بود درس رو بذاره کنار سه سوت میرفت زیر خوشگل ترین پسر فامیل به انتخاب خودش ، ولی هیچکس چنین پیشنهاد اغوا کننده ای بمن نداد البته من ادم سو استفاده گری بودم و‌اگر بمن چنین مجوزی داده بودن همون روز کتابامو آویزون میکردم و امادگی خودمو برای ازدواج اعلام میکردم

شب ها خیلی تحت فشار بودم و شبی نبود که دستم به کیرم خوابم نبره تا اینکه یه بچه محل داشتیم پدرش و مادرش اختلاف سنی زیادی داشتن و پدرش با اینکه یک چاه کن ساده بود سالها بچه دار نشده بود و مادر این زن سومش بود که برای بچه میکرفت و نهایتا با نذر و نیاز و‌دوا درمون خدا اینو بهشون داده بود ولی چه دادنی که اگر نداشتن بهتر بود خداوند هرچی نماد زشتی بود یکجا به این داده بود قد کوتوله که به یک متر نمیرسید و یه سر گنده داشت و پاهای کوتاه و تنه ای که به پاهاش نمیخورد طفلک بچه هم که بود پدرش تو چاه بود که دیواره چاه لایه میندازه و این میمیره و دیگه مادرش با کارگری خونه مردم اینو بزرگ میکنه و اون زمان حدود سی و چند سالش بود ولی علیرغم ظاهر زشتش یک نابغه بود و اونقدر نمراتش عالی بود که توی دانشگاه شهرمون که درس میخوند همون جا هم جذب شده بود و کار میکرد و پاره وقت از مدیرای شهرداری هم بود

از طرفی تمام پسر دخترای محله ما از زیر دست این رد شده بودن منجمله من و خواهرم که هر موقع مشکل درسی داشتیم مامانم بزور میبردمون پیش ایشون تا درسمون بده و این مادر جنده هم‌ به خواهرم که میرسید حداقل کلاسش ۳ ساعت بود ولی قیافه منو که میدید خیر پدر محترمشون انگار میکروب وبا رو میدید و حالش خراب میشد و حداکثر تایم درس دادن من 11‌دقیقه و سی ثانیه بود که یک رکورد بحساب میومد در نتیجه کس لیس بودن اقا خواهر من جزو شاگردای ممتاز مدرسه بود و اجازه داشت روزانه یک کلاس پیش این داشته باشه ولی من نمراتم اسباب خجالت خانواده بود
این اقای خوشتیپ یک شیوه درس دادن داشت که در این شیوه شگرد داشت و مثل این بود که هیپنوتیزمت میکرد و درس رو به مغزت تزریق میکرد ولی من مونده بودم چرا تنها به خواهرم من چنین تاکتیکی را بکار میبره ، البته اگر مامانم اونجا نبود احساس میکردم با خواهر من جور دیگه ای حساب میکنه ولی اولا چون استاد دانشگاه بود اکثر وقتها تو خونه هم شاگرد داشت و خواهرمنم پیش شاگردای دانشجوش درس میخوند و بعید میدونستم اونقدر انسان دریده ای باشه که بتونه برای بیست دقیقه ای خواهرمو به یک جای خلوت بکشه و دستمزدش رو نقد کنه هر ساعتی که تدریس میکرد اونزمان به اندازه مزد یک روز بابای من هرکدوم از شاگرداش میگرفت ولی خواهر من رایگان بود
 دوما این عرضه مخ زنی نداشت اونم دختری مثل خواهرمن که دوست پسراش ساعتی بودن
و سوما خواهر من هم ادم دریده ای بود و از زمانیکه به حساب به سن بلوغ رسیده بودمدام پنجاه تا پسر دور و برش موس موس میکردن که هر کدوم برای خودشون دون ژوانی بحساب میومدن و من بعید میدونستم دماغ این بگیره که بخواد به این گوژپشت نوتردام پا بده که کاری باهاش کنه
و چهارما مامانم اونجا پیش مامان این میشست تا درسشون تموم بشه و کلا یه سرخر بود براشون خلاصه این آقای خوشتیپ یه کت و شلوارم میپوشید یک وجب از قد رشیدش کوتاه تر نشون میداد
اونروز وسطای تابستون بود و مدارس تعطیل بود و من مدام روی درختا بودم چون مهارت خیلی خوبی از درخت بالا رفتن داشتم و یک درخت بلند بود میرفتم بالای اون وبه دلیل برگهای انبوه درخت من به حیاط همه همسایه ها دید داشتم ولی بالای درخت کسی منو نمیدید
خلاصه هر روز من بدبخت مثل یک صیاد بی نوا بالای درخت کمین میکردم بلکه یکی از دخترا یا زنهای محل بیاد تو حیاط بر حسب تصادف خم بشه کمی از بدنش رو بتونم ببینم که دیگه  این سکسی ترین صحنه هایی بود که من دیده بودم اونروز ما میهمان بودیم و در واقع قرار شد من تو محل باشم تا خواهرم کلاسش تمام بشه و بیاد و باهاش بریم که تنها نباشه همونطور که بالای درخت در پست دیده بانیم بودم تو راه یهو صحنه ای دیدم که نباید میدیدم چون خواهرم با گوژپشت نوتوردام یعنی آقا مصطفی داشتن میومدن جالب اینجا بود تا سر کمر خواهر من هم قدش نمیرسید خوب این خیلی مشکوک نبود چون خواهر من کلاس داشت و ممکن بود تو راه اینو دیده بود و دیگه بقیه مسیر رو باهم اومده باشن و چون خواهر من جای دخترش حساب میشد مشکلی نداشت ولی من کمی به رفتارشون مشکوک شدم چون داشتند بگو وبخندمیکردن و خیلی رسمی نبودن تا ظهر یکی دو ساعت مونده بود و خواهرم قرار بود ساعت ۱۲ کلاسش تموم بشه خلاصه اومدن و قاعدتا این شروع به باز کردن در حیاطشون شد و خواهرمنم باید میرفت خونه ولی دیدم در رو باز کرد و هر دو رفتن تو خوشبختانه کاملا در دید من بودن یه کت چوبی تو حیاطشون بود و خواهرمن رفت چادرش رو کناری گذاشت و نشست روی کت این اول رفت در رو باز کنه نمیدونم کلید رو مادرش فراموش کرده بود یا در رو باز نتونست بکنه چند دقیقه دیگه اومد نشست کنار خواهرم و آبجیم دفتر و کتابش رو دراورد بیست دقیقه ای مشغول درس خوندن بودن و بعدش خواهرم که عادت داشت زمان درس خوندن دراز میشد رو شکمش وهمونطور دراز کشیده بود در حینی که داشت باهاش کارمیکرد چن دقیقه ای به بهاته تکیه دادن دستش رو گذاشت رو کمر خواهرم و بعدش دستشو کرد تو لباس خواهرمو و پشت خواهرم رو شروع کرد به ماساژ دادن و جالب اینکه خواهرم انگارکه شوهرش داره باهاش اینکار رو میکنه و اتفاقی نیوفتاده خیلی عادی داشت درسهاش رو مرور میکرد واونم داشت با بدن خواهرم بازی میکرد و چند دقیقه بعد همینطوری که خواهرم روی شکم دراز شده بود مصطفی رفت رو پشت خواهرم وروشکم پشت خواهرم دراز شدو از رو شلوار کیرش رو کون خواهرم بود و خنده دار این بود که پاهاش حتی به زانوی خواهرم نرسیده بود و دستش رو از زیر پیراهن برد و سینه های خواهرمو گرفت و مشخص بود که خواهرم هم دیگه حالش خرابه چون مصطفی یه دستشو کرده بود تو شلوار خواهرمو و داشت با کسش بازی میکرد و یه دستش رو پستون خواهرم بود بعد چند دقیقه خواهرمو برگردوند و شلوار و شرت ابجیمو در اورد و پیراهنش رو هم دراورد شاید الان بخوام از بدن خواهرم تعریف کنم میگین چطور تشخیص دادی ولی فاصله من از اونا خیای نبود و تقریبا بالای سرشون بودم خواهرم بدنش مثل مانکن ها بود ولی سینه هاش کمی بچشم من بزرگتر از اونی بود که استاندارد یک دختر ۱۵ ، ۱۶ ساله باشه و خودش هم لخت شد چه بدن سیاهی داشت بخوبی پیدا نبود بدنش بخاطر پشمالو بودن اونقدر سیاه نشون میده یا پوستش اونجوری هست  کیرم داشت میترکیدولی دوست نداشتم الان جلق بزنم چون حالش زمانی بود که داره میکنه هر دو کنار هم نشسته بودن و  اون دستش رو کس آبجیم بود و خواهرمم کیراون تو دستش بود و اروم پایین و بالا میکرد و جلق میزد براش یهو دیدم دو طرف سینه خواهرمو گرفت و هلش داد عقب خواهرم میدونست چی میخواد چون دراز کشید و پاهاشو گذاشت باز هرگز فکر نمیکردم خواهرم تا اینجا پیش رفته باشن چون مصطفی رفت لای پای خواهرم و کیرش دو با دست گرفت و تنظیم کرد و خوابید رو خواهرم و خواهرم کمر اوند محکم با دستاش که از دو طرف چفت شده بود بهم به خودش فشار میداد ظاهرا زحمت باز کردن کس خواهرمو قبلا کشیده بود و بعید نبود بچه ای هم تو راه داشته باشن البته ممکن هم بود کیرشو تو کس خواهرم نکرده باشه و تنها روی کس خواهرم گذاشته باشه در این لحظه دیگه طاقت نیوردم و بدون اینکه دست به کیرم بزنم ارضا شدم چند دقیقه دیگه هم مصطفی زهرای ما رو زیر خودش داشت و بعد ش محکم همدیگر رو بغل کردن و چند لحظه دیگه تکه پارچه ای رو که خواهرم کنار بود برداشت تا مصطفی کیرش رو کشید بیرون خواهرم پارچه رو گذاشت رو کسش نزدیک یک ربع تا بیست دقیقه کیرش تو کس خواهرم بود و چنان بلایی به سرش آورد که احتمالا تت چن روز خواهرم اسم کیر که به گوشش میخورد ویار میشد و حالش بهم میخورد گرفت و جلو عقب میکرد زمانی که آبش میخواست بیاد یه مدت بی حرکت میموند و دوباره شروع میکرد اگر کیرش رو خودم ندیده بودم هرگز باورم نمیشد یک انسان یک وجبی چنان کیر بزرگی داشته باشه و حقیقت این بود که یک کیر بزرگ بود که دو تا پای کوتاه زیرش بود و خدا میدونه که اولین بار چطور چنین کیری رو تو کس زهرا جا داده بود و چه زجری زهرا کشیده بود تا این شهوتش فروکش کرده بود و شاید زهرا از ترس اینکه کونش بزاره پرده رو داده بود به فنا
خلاصه بعد لباسهاش رو پوشید و سریع رفت خونه خودمون
و فقط اقا مصطفی میدونه کردن کس یه دختر ۱۵ ساله زیبا و با بدنی مانکنی و ریختن ابت تو کسش چقدر لذت داره

من رفتم وخواهرمو بردم خونه فامیلمون ولی از اونروز تنفرم ازش بیشتر شد
در نهایت زهرای ما استخدام اموزش و پرورش شد و الان دبیر دبیرستانه  علیرغم خواستگارای زیادی که داشت شوهر کرد به این گوژپشت نوتردام شوهرش مدتی شهردار یکی از شهرها بود که دیگه از بردنش اسمش معذورم الان ۲ تا دختر دارن و یه پسر هر دو دخترش فوق العاده زیبا قد بلند و طبیعی هستن ولی پسرش هم تقریبا به باباش شبیه هست ولی نه به اون شدت مثلا کوتاه قد هست ولی نه خیلی زیاد مثل باباش و زیاد هم چهره جالبی نداره ولی دو تا دخترش واقعا زیبا هستن
الان گوژپشت نوتردام در شهرما نفر شما ره ۲ هست و من هم صدقه سر اون و البته از برکات سکس خواهرم باهاش در یک ارگان دولتی بعنوان راننده استخدام شدم ولی هنوز ازدواج نکردم گه گداری هنوز با به خاطر اوردن اونروز سکس خواهرم خود ارضایی میکنم

خواهرم هیچوقت این زندگی ایده الش نبود دختری که تا سن ۱۴ سالگی ۵۰ تا دوست پسر عوض کرده بود یکی از یکی خوشگلتر نمیتونست مصطفی اون ایده الی باشه که بدنبالش بود ولی یک لحظه افتادن در دام شهوت و باز شدن جلوش توسط اقا مصطفی اونو رام و کفتر سخت آقا مصطفی کرد و چاره ای براش باقی نگذاشت هرکس زیبایی خواهرمو میبینه مبهوت میشه چطور رضایت داده زن این یک وجب ادم بشه زنی که قدش از اکثر مردا بلندتره و انگار بدنش رو تراش دادن هنوز هم بعضی از خواستگارای خواهرم تو سوز و گداز از دستشون پریدن اون هستن

نوشته: برادر کم شانس

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها