داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس، ماشین و سیگار

خیلی دلم میخاد پیشونیتو ببوسم
بیا تا ببوسمش …
رفتم پیشونیشو ببوسم لباش رو اورد جلو و قفل کرد تو لبم …
و بعد از سه ماه دوستی اولین بوسه ما رقم خورد اونم کجا ؟؟؟
تو ماشین تو شب سیاه پاییزی و سرد ساعت ۸ شب کنار پارک
به بهونه خرید اومده بود سرکوچه خونشون‌ تو ماشین من کنار پارک محل …

لبام رو با ولع میخورد و تو عمرم همچین شهوتی از هیچ زنی ندیده بودم …
پرده های ماشین رو از جعبه در اوردم انداختم رو شیشه ها …
-دختر : دیوووونه
+من دیوونه گفتنت آمپرمو چسپونده …
-دختر:کارمون اشتباهه
+من:میدونی اشتباه چیه ؟؟؟ اینکه شوهرت اصلا تو رو نمیکنه و همیشه تو رو پس میزنه و بهت میگه همش فکرت سکسه تو زندگی
-دختر: حرفشو نزن اصلا دست خودم نیست عذاب وجدان میگیرم …
+من :قول دادم هیچ وقت نکنمت سر قولم هستم …نمیکنمت ولی ارضات میکنم
-دختر :دیوونه
لبهامون دوباره قفل شد تو هم و با شدت لب های هم دیگه رو میخوردیم
انگار چند روزه گرسنه ایم و بعد از چند روز غذا دیدیم …
دستشو گذاشت رو کیرم …
و یه آه از سر لذت کشید و سفتیو راست بودنشو دید و گفت : دلم میخاد تا ته بره تو کوسم ‌.
+من : خب بذار بره
دختر: عمرا من شوهر دارم نمیخام غیر اون کیر کسی بره داخلم …
من : باشه
دستمو بردم زیر پیراهنش و سینه های نازشو مالیدم .
و تاپشو دادم بالا شروع کردم ب خوردنشون …
و اونم از شدت شهوت چشمهاش چپ شدند …و هی از حال میرفت …
بیچاره داشت اذیت میشد
شلوارشو تا زانو دادم پایین و خوشگلترین کوس دنیا افتاد جلوم …
با شدت تما دهنمو گذاشتم روش و شروع کردم ب خوردن …
و خوردم و خوردم …
و پنج دقیقه ارضا شد …
و تمام …
تو بغل هم لم دادیم …
من:حیف تو نیست دست اون یارو بی بخاری
دختر: بابام اینکار رو کرد و من رو بزور داد به اون‌…
و اونم خیلی منو دوست داره ‌…
برام هرکاری میکنه جونشو برام میده تنها مشکلش اینه که فقط سکس نمیتونه بکنه
من :طلاق بگیر
دختر : دلم نمیاد دلم براش میسوزه عاشق منه …بدون من میمیره …
ضمن اینکه بچه ۱ ساله هم ازش دارم ‌.
دختر: تو ارضا نمیشی؟؟
من:تو ماشین ؟؟؟ عمرا
دختر: اولین مردی رو دیدم که خودش ارضا نشد .
من: من نیازی ندارم …
خودمو تو خونه خالی میکنم …خوب میام پیشت …
میدونی من و تو هرزه نیستیم …
من و تو فقط با آدم اشتباهی شراکت زندگی رو شروع کردیم …
ساعن ۹ بود .
گوشیش زنگ خورد
الو …
مادرش بود که شب خونه اینها بود …
بیا بچت خودشو کشت …
یکساعته رفتی ماکارونی بخری …
دختر: الان میام با دوستم تو ماشینش سر کوچه ایم …
از صندلی عقب از کنارش اومدم پیاده بشم برم جلو …
یقه ام رو گرفت کشید سمت خودش و لبامو محکم میک زد و رفت …
دختر احساس میکنم خالی شدم.
سبک شدم …
احساس پرواز میکنم…
برو که الان که جرررت میدن تو خونه …
خدافظ …

نوشته: یک شخص خائن

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها