داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

زن پسردایی را گاییدم (۵ و پایانی)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

سلام دوستان انجمن کیر تو کس
لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه بهتون گفتم که من ونازنین مجبور بودیم یواشکی اونهم داخل خونه رضا ،هر یک ماه یا دوماهی که من میرفتم تهران او هم اگر موقعیتش پیش میومد باهم سکس داشته باشیم
تا دو سالی من مرتب تهران میرفتم هم واسه کارام هم برای سکس با نازنین ، نازنین بدجوری منو به خودش وابسته کرده بود من هم دیگه داشتم یه جورایی میترسیدم که شاید یه موقع رضا بفهمه و اونوقت دردسر بشه اونهم زن شوهردار، راستش خودم داخل دفتر خودم یه دختر بود که منشی ام بود و خوب بهم حال میداد ولی نمیدونم این چه کرمی بود که عاشق زن شوهردار بودم و اونهم نازنین و اونهم یه شهر دیگه ،یه مواقعی به خودم میگفتم بابا بسه دیگه ،بی خیال شو ولی کردن نازنین چیز دیگه ای بود وقتی میکردمش یه حس دیگه ای داشتم عشقم شده بود اوهم کارهای تو سکس می‌کرد که نه منشی ام و نه خانمم هیچکدوم مثل او بلد نبودند اندامی هم که او داشت نه منشی ام داشت نه خانمم ،کون نازنین هم که جای خود داشت ،
بگذریم همه چی خوب پیش می‌رفت البته گاهی وقتها سکس من و نازنین سه ماه یک دفعه هم می‌شد ولی خب چاره ای نبود یه وقتایی من تهران بودم خونه نازنین خالی نبود و کلا اوضاع مناسب نبود تا پارسال تابستان ،خانمم و بچه ها گفتند بریم شمال ،گفتم باشه میریم تهران بعد هم میریم شمال ویلای عموم که لاهیجان بود ،
اوایل مرداد بود که رفتیم تهران ،پیش خودم گفتم یه دو یا سه روزی تهران میمونیم خانمم با بچه ها میرن خونه خاله شون بعد من هم به بهانه رفتن کارهای شرکت میرم پیش نازنین
نزدیکای ظهر بود که رسیدیم تهران ،ناهار را رفتیم خونه خاله خانمم، همون روز زنگ نازنین زدم و گفتم تهرانم ،فکر کنم سه شنبه بود روزی که رسیدیم تهران ،نازنین گفت پنج شنبه صبح بیا خونه ما ،من تنها هستم ،مامان با خواهرم میرن شاعبدالعظیم ،امیرمحمد هم باهاشون میره من به بهانه کمر درد باهاشون نمیرم ، قرار شد صبح مثل همیشه ساعت ۹ بود رفتم نزدیکای خونه نازنین و دو کوچه پایین تر منتظر شدم تا با ماشینش اومد دنبالم ،تا دیدمش همون داخل ماشین یه لب ازش گرفتم نازنین گفت خب چقدر عجولی، صبر کن به وقتش، گفتم رضا کجاست گفت صبح زود با دوستاش رفتن شمال ،رفتن چالوس ویلای یکی از دوستاش و تا فردا شب هم نمیان ،امیر محمد هم تا غروب با مامان هست بیا بریم با خیال راحت هر کاری دوست داریم بکنیم کلی ذوق زده شدم گفتم خب پس بریم بالا دیگه گفت آره امروز خونه خالی داریم با خنده گفتم و تو شوهر مردم را دزدیدی با خنده گفت تو هم که زن مردم را دزدی ،گفت مثل اینکه تو منو داری با ماشین خودت میبری خونه خودت ،رفتم صندلی عقب خوابیدم ،نازنین ماشین را برد داخل پارکینگ،اومدم بیرون ،با نازنین رفتیم طبقه بالا ،نشستم روی مبل ،نازنین رفت داخل آشپزخونه، گفت بهزاد چی میخوری واست بیارم گفتم کص تو را با خنده گفت خب اون هم به موقعش، لوس نشو بهزاد چی میخای ، ویسکی داریما گفتم ویسکی ،گفت آره، گفتم مگه تو ویسکی میخوری گفت این کچل خپل ،منظورش رضا بود ، همیشه بساط مشروبش روبه راه هست من هم گاهی وقتا آره گفتم نه من اهلش نیستم من گفتم که فقط کص و ممه میخورم ،رفتم داخل آشپزخونه گرفتمش بغل ،یه دامن مشکی گلدار با یه تاپ لیمویی تنش بود ،از پشت کیرم را گذاشتم روی کونش و سینه هاش را شروع کردم مالیدن ، آروم آروم آوردمش داخل اتاق خواب ،بهش گفتم نازی جونم امروز میخام هر چی میتونم بکنمت طاقتشو داری گفت آره بهزاد جان انداختمش روی تخت و لختش کردم شروع کردن مکیدن سینه هاش ،تقریبا از آخرین سکس با خانم یه ۵ روزی گذشته بود حسابی آب کیرم جمع شده بود و حشری بودم داشتیم لباشو میخوردم یه دفعه صدای باز شدن و بسته شدن در حیاط اومد نازنین سریع از روی تخت بلند شد رفت پشت پنجره هال در حالی که داشت لباساش را تنش می‌کرد و گفت بهزاد برو یه جایی قایم شو رضا هستش من هم دستپاچه شدم سریع خودم را زیر تخت قایم کردم لخت بودم فقط وقت کردم لباسام را بردارم و با خودم ببرم زیر تخت ، در حین رفتن زیر تخت به نازی گفتم کفشام بردار از جا کفشی ، نازی هم با یه دامن و همون تاپش البته با موهای ژولیده رفت داخل آشپزخونه،اینو از صدای آب داخل سینک فهمیدم ،من هم با ترس و لرز زیر تخت بودم ،صدای باز شدن در اومد ،من فقط صدای رضا را شنیدم که گفت نازنین خونه ا ی ،با مامانت نرفتی شاعبدالعظیم ،گفت نه کمر درد شدم گفتم من نمیام ،رضا گفت تو که چیزیت نبود ،صبح که رفتم حالت خوب بود ، نازنین گفت نمیدونم چی شد یه دفعه حین بلند شدن از روی مبل اینجوری شدم تو چرا برگشتی ،گفت هیچی بابا داخل بزرگراه چمران دوستم با ماشینش با یه ماشین دیگه تصادف کرد و رادیاتور ماشینش سوراخ شد اونا ماشین را بردن مکانیکی من هم اومدم ماشین خودم را بردارم و برم دنبال اونها و با ماشین من بریم نازی گفت خب مواظب خودت باش ،رضا گفت سوئیچ کجاست نگو سوئیچ داخل اتاق خواب بود نازنین وقتی با من میاد داخل خونه اول رفت داخل اتاق مانتوش را درآورد و بعدش هم مثل اینکه سوئیچ و موبایلش را میزاره پاتختی کنار تخت ، رضا دوباره گفت خانم سوئیچ کجاست نازنین گفت نمیدونم بزار پیادش کنم واست
نازنین اومد داخل اتاق خواب ،همین که اومد داخل ،صدای پای رضا هم اومد و گفت چیه چرا تختخواب به هم ریخته ،نگو از بس هول بودیم تختخواب نامرتب بود ،رضا گفت خانم سوئیچ بده به من چیه چرا دستپاچه ای اینقدر میگم سوئیچ را بده ،من بدبختم داشتم این زیر تخت میمردم گفت اگر عطسه یا سرفه ای بکنم دیگه کارم تمومه،نازی سریع سوئیچ را برداشت و داد به رضا و گفت بگیر چرا اینقدر داد میزنی ،تختخواب را صبح یادم رفت مرتب کنم چشم الان کمر دردم مرتبش میکنم ،رضا مگه میرفت یک دفعه با اون هیکل چاقش نشست روی تخت ،از زیر تخت پاهاش را میدیدم که از روی تخت آویزون بود ، نازی سوتی نداد سوئیچ را بهش داد و رفت بیرون ، مرتیکه خپل کچل تازه شروع کرد زنگ زدن ،زنگ یکی از دوستاش زد و داشت بهش میگفت چکار کردید ماشین را رسوندید تعمیرگاه ، و به دوستش گفت یادتون نره لوازم عقب ماشین را بردارید منتظر من باشید تا بیام من تا چند دقیقه دیگه راه میفتم ، نازی بیرون بود و هیچ صدای ازش نمیومد، داشتم زیر تخت از ترس میمردم مگه پا میشد بره ، خیس عرق شده بودم ، خب شد یادم بود که گوشیم را سایلنت کنم تا زیر تخت بودم یه بار خانمم زنگ زد یه بار هم پیام داد که کجایی و چرا گوشی بر نمیداری، بالاخره رضا از روی تخت بلند شد و رفت داخل هال و صداش اومد که داشت به نازی میگفت اگر خیلی کمرت درد میکنه بیا واست ماساژ بدم خانمی،با خودم گفتم وای اگر بخاد الان نازی را ماساژ بده میره تا آخر، نازی هم گفت نمیدونم الان بهترم رضا با خنده گفت اگر شکم داغ خوبش میکنه بیا بخاب بزارم روش واست نازی گفت رضا لوس نشو ،رضا هم گفت خود دانی دوای دردت پیش منه
با خودم گفتم خب من جای نازنین بودم لخت میشدم و میگفتم بیا شکمت را بزار تا زود بره پی کارش ،بالاخره با هر بدبختی بود نازی فرستادش و رفت همین که از حیاط رفت بیرون نازی صدام زد و گفت بهزاد بیا بیرون رفتش ،اومدم بیرون خیس عرق بودم گفتم نازی بزار برم هر وقت این عتیقه رسید شمال من میام نازی خندید و گفت بابا بی خیال این دیگه رفتش ،خیالت راحت ،تا چند دقیقه هر چی نازی کیرم را ساک میزد کیرم بلند نمیشد ، از بس ترسیده بودم البته بعد یه نیم ساعتی بالاخره آماده سکس شدم نازی هم چیزی کم نزاشت واسم ، وقتی کیرم سیخ شد نازی را از پشت خوابوندم و شروع کردم لیسیدن کصش ، آب کصش شروع کرد اومدن یه لحظه ارضا شد ،دوباره شروع کردم خوردن کصش ،دیوونه بار میخوردمش، با خودم میگفتم باید اینقدر بخورم و این کص را جر بدم تا تلافی ترسی که کرده بودم با جر دادن نازی در بیارم و تا رضا باشه وسط سکس حالم را نگیره پیش خودم میگفتم رضا نیست که ببینه نازنین چه جور داره بهم حال میده ، کیرم را تا ته کردم داخل کصش ،داغ بود کیرم آتیش گرفت با تمام توانم تلمبه زدم ،نازنین فقط آه و ناله میکرد از شکم خوابوندمش ،به کیرم کرم زدم آروم آروم کردم داخل کونش، وای چه کونی ،داغ،داغ اینقدر تلمبه زدم تا همه آب کیرم ریختم داخل کونش
نازنین گفت بهزاد ،بازم میخام کصم بکن ،بی حال بودم بهش گفتم بیا بخورش مال خودت ،کیرم را شستم و خوابیدم روی تخت ،نازی شروع کرد ساک زدن ،بعدش خودش اومد روی کیرم ،اینقدر بالا پایین کرد که آب کیرم را دوباره آورد و ریخت داخل کصش
بعدش یه دوشی با هم گرفتیم داخل حموم حسابی ماساژش دادم
خاطره اون روز هیچ وقت یادم نمیره

نوشته: بهزاد

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها