داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

زندایی مومن

سلام
دوران خیلی خیلی بدی بود همه چیز رنگ شهوت میداد و بسیار هات بودم در این سن ۱۶ سالگی برلی پسر بچه ها همه چیز تحریک امیزه و روزی حداقل یک بار جلق میزدم و سوژه جلق رو از همه جا پیدا میکردم از فیلم و عکس گرفته تا سینه همه زنهای کوچه و خیابان که اون موقع هیچ امکاناتی نبود برای دیدن چند دقیقه فیلم سوپر باید کلی این ور اون ور میکردی تا پیدا کنی و در فرصتی مناسب فیلم رو داخل ویدیو بذاری و با هزارتا ترس و لرز فیلم بی کیفتی که صد بار دیده شده بود رو ببینی
خلاصه زن دایی مومن ما که بسیار سفید و اندام متناسبی داشت و به هیچ وجهی نمیشد دیدش بزنی چون همیشه با چادر بود و خودش رو میپیچید
و در طبقه بالا خانه مادر بزگم زندگی میکردند و بسیار مومن بود و معلم ادبیات بود خلاصه ما هم تو کفه این زن گوشتی بودیم و پر از هورمون تسترون یه روز که خانه مادر بزرگ بودم زن دایی حمام رفته بود و به طور بینهایت اتفاقی باعث شد که من ایشون رو لخت ببینم چون اون نمیدونست من آمده بودم با مادرم سر بزنیم به مادربزرگ و زندایی مینا که حمام بود و این حمام طبقه پایین بود امد که از حمام بیرون بیاد و بره بالا خانه خودش که لباس بپوشه حوله حمام رو بسته بود زیر سینهای سفید خوشگلش تا منو دید در رو بست و داد کشید خانم جان میشه یه لحظه بیاین خلاصه به مادربزرگم گفت که برلش لبلس بیاره از اینجا ماجرا شروع شد
من که ادبیات رو نمیخوندم و مادرم گفتم من بلد نیستم مادرم گقت میری خانه زندایی مینا که درس بده بهت منم از خدا خواسته گقتم اره باهاش همهانگ کن خلاصه روز موعود فرا رسید و ما به کلاس خصوصی زفتیم
جلسه اول یه جلوی من چادر نپوشید و یه میز کوچک چوبی رو اورد و نشستیم به گوش دادن ولی یکی از دکمه های پیراهنش باز بود و منه بدبخاگت فقط سینه هاش رو دید میزدم که یه کوچولو از خط سینه اش بعضی وقتها بیرون میفتاد البته رو سری هم سرش بود ولی در اون دوران تمام وجودم شده بود دید زدن این ماجرا و یه بار که خم شد بهم شربت بده به طور خیلی اتفاقی سینه اش معلوم شد البته خیلی کوتاه بود و خلاصه این برای من سوژه یه جلق حسابی بود در جلسه های بعد مینا متوجه شده بود که نگاه من فقط در سینه اون خلاصه میشه به همین دلیل چادر پوشید ولی خیلی محکم و سفت نمیگرفت چادر رو منم اعصابم گهی بود و هر جلسه بیشتر خودش رو جمع میکرد بالخره تصمیم گرفتم که با چاقو تهدیدش کنم و کار خودم رو انجام بدم چون به جنون جلق رسیده بود فشار بینهایتی رو تجربه میکردم جلسه بعدی یه چاقوی جیبی خیلی تیز رو که تو خاته داشتم رو با خودم اوردم و مثل همیشه درس شروع شد و خوشبختانه هیچ کسی خاته نبود حتی طبفه پایین و بهش گفتم زندایی خواهر دوستم رو یه بی خدایی تو کوچه با چاقو خواسته بزنه و بهش گفته باید ببو سمت این دختر مجبور شده که بوش رو بده حکم این چیه در لسلام گفت اگر مجبور شده باشه هیچ اشکالی نداره و دفاع از جونش کرده در همین لحظه چاقو رو دراوردم و زیر گلوش گذاشتم چشماش لز ترس شده بود چهار تا در گوشش گفتم ترا خدا ازت خواهش میکنم که بذار دست بزنم یه سینه هات به ترس گفت اروم باش چاقو رو فشار نده ولی ترو خدا این گار رو نکن به شیطان لعنت بده و بردار این چاقو رو منم بیشتر به گردنش فشار دهددم گفتم دهرم میمیرم برای سینه هات اونم دیگه خیلی ترسیده بود گفت باشه اروم باش فقط چادر رو از سرش انداخت منم که چسبیده بودم بهش با دست دیگه دکمه پیرهن ش رو باز کردم وای خدای من دو تا سینه سفید بلوری در سوتین مشکی به سرعت سوتین رو بالا دادم و شروع کروم به خوردن سینه هاش ولی چاقور از گردنش برنمیداشتم وهی داشتم دیونه میشدم برای بار اول سینه یه زن رو تو دهنم میکردم و میمکیدم و چون یه بچه دد ساله داشت که یادم رفت بگم و شیر میداد به دخترش منم میک میزدم و میخوردم هی خوردم و تند تند میک میزدم اونم گریه میکرد و میگفت ترا خدا چاقو رو از گردنم بردار صدای نفسهام تندتر تند تر میشد بهش گفتم ازت خواهش میکنم بذار تمومش کنم گفت به خدا هیچ کاری باهات ندارم تو هر کاری میخوایی بکن ولی چاقور رو بردار تو اون حالت دلم سوخت براش و دستم رو از گردنش پایین اوردم و شروع کردم به بیشتر خوردن سینه هاش نمیدونستم چه کار کنم با ابن دوتا سینه پر از شیر اونم هی میگفت رحم کن ترا خدا رحم کن به من اخه من جنده نیستم ولی فایده ای نداشت من غرق شده بودم از شهوت و وحشیانه سینه هاش رو میک میزدم تمام سینه هاش و سوتینش رو شیر گرفته بود منم لیسش میزدم بعد از چند دقیقه گفتم دامنت رو بکش پایین و صدای گریه و هق هقش بیشتر شد منم چاقور رو دوباره گذاشتم روی گردمش گفت ببین احسان جان من زن دایی تو هستم اگر دایی بفهمه حکم تک اعدامه ترا خدا بی خیال شو و یه دفعه گفت بکشی هم شلوارم رو پایین نمیارم همین جا تمومش کن منم سریع شلوارم رو دراورم و با چاقو سوتینش رو پاره کردم هولش دادم به عقب به پشت خوابید ردی زمین و منم امدم روی شکمش کیر م رو گذاشتم کنار سینه اش بهص گفتم ترا به خدا همکاری کن اونم گفت باشه همینجا خوبه فورا سینه هاش رو از دو طرف گرفت و چون همه وسط سینش شیر بود خیلی لیز شده بود این صحنه منو دیوانه کرد برای یه پسر ۱۶ ساله در اون آیام دهه ۷۰ محال بود انجام این مورد خلاصه هی بیشتر خودم رو تکون دادم اون هی گریه میکرد بعد از چند دقیقه تمام ابم رو با فشار ریختم زیر گردنش و کنار صورتش ریخت و منم تمام هیکلم مثل بید میلرزید و اولین ارضا رو با جنس مونث رو انجام داده بدم که تمام آرزویی من بود این صحته در ذهن خودم قبلا سرسام اور بود از روی شکمش بلند شدم اونم هر چی فحش بود میداد و گریه میکرد و اب کیرم رو با همون پیرهن تنش پاک کرد و از اتاق رفت منم فورا زدم به چاک و لز این ماجرا ۳۳ سال میگذره دیگه کلاسش رو تعطیل کرد ولی من با اشتیاق ادبیات رو خوندم و ۲۰ گرفتم اون موقع مادرم یه سکه طلا بهش دادش و دیگه هیچ وقت به روی هم نیاوردیم
اگر خوشتون امد تا بازم براتون بگم

نوشته: احسان

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها