داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

راننده اسنپ باکس و جنده های باکلاس

سلام خدمت همه عزیزان این گوشه ای از سرگذشت یا بهتره بگم زندگی من هستش سروش هستم قد 178 وزن 90 یک چهره معمولی باشگاه میرفتم اما از بد روزگار مادرم سرطان گرفت و دار و ندارمون خرجش کردیم اخرش هم به رحمت خدا رفت یک وانت مونده بود برام رفتم و اسنپ ثبت نام کردم اوایل جالب نبود ولی به مرور تونستم خودمو خانوادمو با درامدم اپدیت کنم و میزون کنم .
هر روز بلند میشدم و بارهای که از اپ اسنپ میومد میبردم ، یک روز یک باری افتاد سمت تهران و ماهم که ساکن شهریار بودیم بار اوکی کردم و زنگ زدم که به فرستنده که ایا بار داخل وانت مسقف جا میشه یا نه .
بعد از اینکه اوکی گرفتم رفتم بار زدم و حرکت کردم به سمت مقصد رسیدم به مقصد طبق ادر رفتم زنگ واحد زدم یک خانومی خوش صدا جواب داد و در باز کرد منم وظیفم نبود بار جابجا کنم اما گفتم حتما مرد نبوده که بیاد بار ببره فرش 6متری انداختم روی دوشم رفتم طبقه سوم.
زنگ زدم اومد باز کردش دیدم ده بیست تا خانوم همه بی حجاب ،مشخص بود خونه تیمی هستش بارشون دادم دم در منتظر بودم که کرایم حساب کنن چون تو اپ زده بود نقدی در مقصد پرداخت میشه .
خانومه صدام کرد که اقای راننده بیا داخل بعد رو به یک خانوم تقریبا سی ساله کرد و گفت نوشین جان به اقای راننده برس تا بیام .
منم که لنگ خرج مخارج زندگی بودم و کمی هم بدهکار مردم بخاطر بیماری مادرم برگشتم گفتم خانوم محترم من نیاز به رسیدگی ندارم لطفا کرایه منو بده برم همین برای من کافیه یکدفعه همشون خندیدن و یکی گفت خواجه است بابا یکی گفت نه فکر کنم اوب داره یکی گفت نه بابا کیرش هنوز رشد نکرده دول مونده خلاصه هرکس یک لیچار بار ما کرد کرایمو گرفتم و زدم بیرون رفتم دنبال کار و بار خودم .
دو روز گذشته بود که گپشیم زنگ خورد دیدم یک دختر پشت خطه گفت اقا سروش توروخدا نجاتم بده و قطع کرد .
بعد از فوت مادرم انقدر وضعیت ذهنی من خراب بود که دیگه خاطراتمم هم بیشترش پاک شده بود رو به زوال بودم با این تلفن بدتر شدم و ذهن پریشانم پریشانتر شد ‌.
چند باری به اون شماره که به من زنگ زده بود زنگ زدم اما خاموش بودش داشتم بیخیالش میشدم که سه روز بعد از تماس اول دوباره تماس گرفت و خودش الهام معرفی کرد و گفت همون خونه تیمی که اومدی منو همونجا نگه میدارن و قراره پرده منو یک ادم رده بالا بزنه که حامی اینا باشه تا گیر نیوفتن ،گفتم دختر خوب من چیکار میتونم بکنم نه پولش دارم نه ادمشو دارم نه قدرتی دارم که با این جور گروهها و ادمها در بیفتم اخه من کاری از دستم بر نمیاد ، با گریه گفت بابای معتادم منو فروخته به اینا من چهارده سال سن دارم بعد اینکه از من استفاده کنن میندازنم بیرون یا میفروشن به مواد فروشها مرد باش هوامو نگهدار و صدای بوق تو گوشی پیچید قطع کرده بود یک پیام اومد دیدم نوشته خطت نفروش و خاموشش نکن .
دو ماه از اخرین تماس گذشته بود منم هواسم به بابام و خواهر کوچیکم بود خواستگار داشت یک پسر خوب و با معرفت بود پولدار نبود اما دلش ثروتمند بود قضیه رو گفته بودم به جمشید اونم گفته بود اگر مرد میدانی بهت زنگ زد نگهش دار و هواشو داشته باش ،
بالاخره زنگ زد گوشی برداشتم گفتش فرار کرده و سمت صادقیه یکجایی قایم شده رفتم سوارش کردم و اوردم خونه بابام نبود و خواهرم هم با نامزدش جمشید رفته بودن بیرون واسه خودشون دور دور میکردن ،
گفتم خوب حالا چی ، در رفتی چیکارت کنم الان گفتش یک ماهه در رفتم گوشی نداشتم اگرم داشتم بهت نمیزنگیدم چون بد جور دنبالم بودن خلاصه سرتونو درد نیارم کل ماجرارو گفت بابام اومد از اونطرف هم خواهرم و جمشید رسیدن و همه گفتن کمکش کنیم اونشب الهام پیش خواهرم خوابید صبح میرفتم سرکار و شب میومدم ،حمام خونه ما تو اطاق دخترا بود واسه همین وقتی میرفتم حمام نگو این الهام میاد از گوشه در که کمی باز میموند نگاه میکردش منم هواسم نبود به در و اونم حسابی دید میزد ،
یک شب که اومدم خونه رفتم حمام اومدم بیرون دیدم بابا نیست خواهرم هم نبود الهام با یک دست لباس خونگی خواهرم نشسته بودش گفتم پول جمع کردم بریم لباس بخریم برات که پرید تو بغلم من سی سالم بود و الهام یک دختر نوجوان بود همه جامو بوسید و اخرش گفتم تفی کردی منو بسه دیگه یکدفعه گفت سروش گفتم بله گفتش بابا دیر میاد گفتم خوب گفت خواهرتم که میمونه خونه پدر شوهرش گفتم خوب گفت اینهمه محبت درقبالش میتونم خودم تقدیمت کنم گفتم زر نزن گفت چیکار کنم انقدر منو تو خونه تیمی مالیدن هوس داره میکشه منو تو دست رد به سینم بزنی مجبورم برم بیرون و جلوی اولین ماشین بگیرم بخوابم زیرش ،
با خودم گفتم من که عزبم کی به من زن میده بی پول بدون قیافه درست و حسابی ،چاق ،نه کار درستی نه زندگی درستی تو این فکرا بودم که لباشو چسبوند به لبم منم از خدا خواسته و ندید بدید شروع کردم خوردن سریع تیشرتشو دراورد گفت بیا سینه هامو بخور ،انداختم تو دهنم اون سینه های تازه و نوک تیزشو میخوردم که شلوارشو کشید پایین و پاهاشو باز کرد گفت حال اینو بخور دوبه شک بودم چون تا بحال نخورده بودم ندیده بودم که بخوام مزش که هیچ حتی از تصویرش بگم . گفت تازه حموم رفته منم شروع کردن به لیس زدنش و اونم یادم میداد ، کیر تو این مملکت که ما جوونارو همون 18سالگی پیرمون میکنه چه برسه به سی سالگی که امثال مافقرا و ندارها مرده حساب میشیم ، خلاصه کوسشم خوردم حسابی بعد اون شروع کرد ساک زدن پدرمو دراورد انقدر که گاز گرفت و زخم و زیلیمون کردش بعد گفت بیا بکون خوابید منم نشستم وسط پاهاش و کیرم تو دستم پانزده سانت که بعدا الهام برام اندازه زد خخخخ و زیادم کلفت نیست معمولیه ، گفتم الهام کجا بکنم گفت بده دستم گرفتش و گذاشت دم سوراخ کوسش با راهنمایی خودش تا ته کردم توش یک لحظه الهام انگار برق گرفتش گفتم چی شد گفت پردم پاره شد کشیدم بیرون خون دیدم تعجب کردم .
وقتی منو متعجب دید توضییح داد و من ببو من نفهم تازه دوزاریم افتاد که چی شد خلاصه خودمونو تمییز کردیم و دوباره جا کردم تو کوسش وای چه حالی میداد به دو دقیقه نکشیده ابم اومد ریختم توش دوباره کردم اونشب از ساعت هشت تا یازده انقدر کردم که دیگه تخم درد گرفتم
ادامه دارد …

نوشته: R&p

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها