داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دوستم و جوراب مامانم

محمد رضا 18
داستان از اینجا شروع شد که سال پیش تو درس ها افت کرده بودم.قرار شد با یکی از دوستام بریم خونه هم برا درس خوندن با هم.
دوستم اسمش علی
روز اول شد اومد خونه ما و یه لحظه متوجه شدم حواسش پرت شد.مامانم تو خونه بود و تازه از سرکار برگشته بود. و داشت غذا درست میکرد.متوجه شدم چشمای دوستم یکم سمت پایین ولی هنوز شک داشتم به پاهای مامانم نگاه می‌کنه یا نه.
رفتیم شروع کنیم درس بخونیم با هم ولی خیلی حواسش پرت بود اصلا مثل قبلش نبود حدود نیم ساعت خوندیم و پرسیدم ازش چیزی شده و مثل همیشه جواب درست نداد.همون لحظه مامانم اومد توی اتاق که ازمون پذیرایی کنه و اون لحظه دیدم که پاهای مامانو نگاه میکنه و چشم ازشون برنمی‌دارد.دوباره وقتی رفت پرسیدم ازش که حواست پرت چی شده بگو بازم چیزی نگفت.بازم مدتی گذشت مامانم اومد تو اتاق ولی این دفعه نمیخواست زود بره اومد که یکم با علی صحبت کنه و آشنا بشه.مامانم هنوز لباسای کارش رو عوض نکرده بود و منم یادم بود علی بیرون که می رفتیم به پاها خیلی نگاه نمیکرد بعد از این فهمیدم که جوراب دوست داره و پاهای مامان من تو جوراب شیشه ای مشکی چشمش رو گرفته چند دقیقه صحبت کردیم و مامانم بازم از اتاق رفت و علی مست شده بود اصلا حالش عادی نبود. بعد ساعتی از خونمون رفت و موقع خداحافظی دوباره به مامانم نگاهی کرد ولی جوراب پاش نبود و زود چشماش دزدید و رفت.
چند روز بعد من رفتم خونشون و دیدم مامان اون هم جوراب میپوشه ولی شیشه‌ای نبودن و در حد و اندازه جورابای مامانم نازک نیست برا همین خیلی علاقه نداره بهشون.منتظر بودم فقط ببینم آخرش چی میشه پس بعد از اینکه از خونشون بیرون رفتم زود بهش گفتم فردا بیا خونه ما یکم چسی اومد ولی آخرش راضی شد.
در خونه زد و اومد تو سریع چشمش به جوراب تو پای مامانم افتاد مشکی شیشه ای بود و هوس کرد علی نمی خواست بیاد تو اتاق برا درس ولی به زور اومد میخواست تا چند ساعت چشاش رو جوراب زوم باشه.توی اتاق من یه جفت از جورابای مامانم بود و بازم شیشه‌ای بود ولی رنگ پا از لحظه شروع درس چشمش به اینا بود منم چند بار خواستم بگم بس کنه ولی خب تاثیر نداشت میگفتم فرش نبین کتاب ببین ولی مهم نبود براش خواستیم استراحت کنیم و مامانم اومد بازم پذیرایی کرده آزمون و رفت و بازم علی زوم شد روش.جورابای رنگ پا که تو اتاقم بود یه جوری گذاشتم پیش خودمون که بتونه ببینشون و متوجه نشد این کار کردم.درس شروع کردیم که دیدم جوراب سر جاش نیست و داشت دست میزد بش .دستمالی میکردشون تا فهمیدم جفتش نیست و یکیش دسته و خواستم ببینم اون یکی کجاست که از جای دستش حدس زدم دستش تو شلوارش کرده بود و جوراب اونجا گذاشته بود و میمالیدش منم کاری نداشتم بهش تا اینکه مامانم اومد.اون روز مامانم میخواست بره بیرون و لباس کارش عوض کرد حاضر شد بره بیرون و جوراب رنگ پا شیشه‌ای می خواست بپوشه و یادش اومد که تو اتاق منه جورابش. اومد و نگاه کرد دید نیست از من پرسید جوراب من اینجا نبود منم گفتم که نمیدونم و رفت یکی دیگه بپوشه که علی صداش کرد گفت همینان و دیدم یکی از تو شرتش در آورد و یکی هم تو دستش بود مامانم اومد گرفت ازش علی گفت که جورابت اینجا بود ممد رضا ندیدش از اون لحظه مطمئن شدم دلش با پاها مامانمه و مامانم تشکر کرد و رفت بپوشه که دست به کف جوراب زد یکم رفتارش عوض شد بعداً فهمیدم خیس شده بوده یکم مامانم رفت و منو علی تنها موندیم تو خونه بهش گفتم میخوام ازت پذیرایی کنم .یه جفت جوراب شیشه ای مشکی
مامانم برداشتم آوردم یه جفتم رنگ پا براش آوردم گفتم ازینا دوس داری ؟
جواب داد که آره خیلی دوست دارم منم گفتم چرا دوس داری و رک و پوست کنده گفت تو پای زنا خیلی قشنگ و تو پاهای مامانت خیلی دوست دارم منم گفتم چکار میخوای کنی باهاشون که برمیداری گفت دوست دارم باهاشون جلق بزنم منم گفتم خب انجام بده و دیدم راست میگفت مشکی ها رو گذاشت رو کیرش و جق زد و کل آبشو ریخت تو جوراب گفتم پاک نمیکنی و اونم گفت که بهتره بمونه و منم کاری نداشتم بهش همون‌طور گذاشتم سر جاش دوباره رفتیم ادامه بدیم درس خوندن ولی دیر شده بود علی وسایلشو جمع کرد که بره به من گفت یه جفت ازشون بیار برام هر موقع خواستم باهاش جلق بزنم منم یه جفت دیگه مشکی براش آوردم و خوشحال شد معلوم بود تو کونش عروسی همین‌طور رفت.
چند بار بعد اومد و بازم همون مثل قبل بود مامانم هم فهمیده تو جورابش ریخته شده ولی هیچی نمیگفت خلاصه بعد مدتی گذشت.این بود داستان آوردن آب رفیقم با جوراب شیشه ای ها و پای مامانم
چند بار داستان های دیگ باز اتفاق افتاده اگه ری اکشن ها خوب بود اونا هم مینویسم.
قربون شما ممد رضا

نوشته: محمد رضا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها