داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دل بستن به خواهرزنم و عشق دوطرفه (۱)

چند سالی بود ازدواج کرده بودم و بین خانواده همسرم محبوبیت خوبی داشتم مخصوصا برای خواهر همسرم که کوچیک ترین عضو خانواده بود چون سن زیادی هم نداشت اکثرا بغل من مینشست اما نه از روی قصد و نیت بد فقط از روی بچگی و من هم از ته دل دوسش داشتم و هیچ وقت ناراحتش نمیکردم و دوست داشتم رفیقش باشم و همیشه باهاش بازی میکردم و به تمام درساش کمک میکردم نمیزاشتم از کسی عقب بیوفته.
پارسال برام عجیب اومد همان دختر کوچولوی خانواده چقد عوض شده چه زود بزرگ شده اصلا باور نمیکردم،ولی برای من همان اِلسا کوچولوی همیشگی بود.
هیچ تغییری در رفتارم انجام نداده بودم تا ازم دلخور نشه و فکر نکنه که بزرگ شده دیگه بهش توجه نمیکنه.
حدود ۱۰ سالی ازش بزگتر بودم
شهرشون با ما حدود ۷۰۰ کیلومتری فاصله داشت و بخاطر همین دو ماه یکبار یه هفته میرفتیم خونشون میموندیم
هر وقت میرفتیم اِلسا کلی حرف برام داشت و تا میتونست ازم کمک میخواست تا درساش عقب نیوفتن.
آخرین باری که رفته بودیم بهم گفت که درساش سخت شده و کسی نیس بهش کمک کنه منم گفتم هروقت کمک نیاز داشتی بهم پیام بده با گوشی بابات من کمکت میکنم نگران نباش.
هرروز پیام میداد و ازم میخواست درساشو یاد بدم تا جایی که میتونستم یاد میدادم اما لازم بود که جاهایی رو عین معلما براش تدریس کنم و براش ویدیو بفرستم ولی چون همیشه باباش خونه نبود یکم به دردسر میخوردیم.
برا اینکه راحت باشه رفتم براش گوشی خریدم و تمام برنامه ها که لازم بود تا بتونم باهاش در ارتباط باشم رو ریختم و فرستادم از همسرم براش برد و اینکار من باعث شد کمی راحت تر باشه و محبوبیت من بیشتر بشه و با تمام اثراری که میخواستن پول گوشی رو بهم بدن اما من قبول نکردم چون موفقیت السا از همه چی برام مهم بود.
درساش به حدی رسیده بود که از همه هم کلاسی هاش جلو تر بود و دیگه وقت آزاد بیشتری نصبت به قبل داشت و هر روز حدود یک ساعتی باهم غیر از درس حرفای مختلف میزدیم
در همین حرفا بود که کم کم برام استیکر قلب و بوس میفرستاد و منم بی پاسخ نمیزاشتم و دوس داشتم باهام راحت باشه چون تو سنی بودی که نیاز داشت کسی باهاش طوری رفتار کنه که همه حرفاشو بدون خجالت بهش بگه.
کم کم چت کردنای ما طولانی شده بود و از هر دری حرف میزدیم و گاهی وقتا جک بی ادبی هم برام میفرستاد و من اولا اخم میکردم ولی ناراحت میشد و میگفت مگه تو دوست صمیمی من نیستی بزار باهات راحت باشم.
کم کم منم براش جک زیر کمری میفرستادم و کلی به جکها میخندیدم و من از خاطرات هم سنی خودم براش میگفتم تا راحت باشه که بدونه برای ما هم این اتفاقات بوده.
هر وقت بهم دیر پیام میداد نگران میشدم و برعکس و هر روز ازش عکس میخواستم و سعی میکردم بیشتر باهاش حرف بزنم و کلی ازش تعریف میکردم تا اینکه زمان امتحانات میان ترم رسید و ازم برنامه خواست برای خوندن درساش و منم طبق برنامه امتحانیش براش برنامه ریزی کردم و کمتر بهش پیام میدادم تا به امتحاناش برسه
از وقتی امتحانا شروع شده بود بی حوصله شده بودم چون کمتر باهم حرف میزدیم
تو امتحان سومیش بود
شب داشتم آماده میشدم که بخوابم برام پیام اومد السا بود نمیدونم چرا کلی ذوق کردم و جوابش رو دادم
_شهاب
-جانم
_نخوابیدی؟خوبی؟
-میخواستم بخوابم خوبم تو خوبی؟
_خوبم باشه بخواب مزاحم نمیشم
-ععع حرفت رو بزنم خوابم نمیاد
_نه دیگه دیره بخواب منم میخوابم صبح امتحان دارم
-لوس نشو بیا یکم حرف بزنیم میخوابیم
_شهاب😊😊😊
-جانم بگو عزیزم
_خودت که میدونی وقتی لوس میشم یعنی چی
-آره یعنی بهم احتیاج داری کمکت کنم
_اهم 😊😊😊
-فدات بشم خب بهم بگو چی میخوای
همسرم بخاطر کارش شبا زود میخوابید
_استرس دارم
-استرس چی؟
_استرس امتحان فردا
-مگه نخوندی؟کلی باهم تمرین کردیم که
_آره ولی تو دلم آشوب میترسم بد بنویسم
-نترس تو خوندی و فردا بهترین نمره رو میگیری
_نوچ بهم روحیه بده
-خب دارم روحیه میدم دیگه
_اونجوری نمیخوام روحیه خوب میخوام
-چجوری؟
_بغلی بوسی چیزی
-از این فاصله عزیزم؟
بغل و بوس برامون عادی بود و چیز خاصی بینمون نبود
-آره از همین فاصله تو مگه نمیخوای من استرسم کم بشه؟
_چرا
-خب پس بغلم کن
طبق عادت همیشه براش چندتا استیکر بغل فرستادم
_سفت فشارم بده تو بغلت و بوسم کن
-چشم
چندتا استیکر بغل مختلف فرستادم که یکیشون متحرک بود و لب گرفتن بود و پشت سرش یه استیکر لب خالی فرستادم
_اوووو چه باحال بازم داری؟
-آره خوشت اومد؟
_خیلی بازم میخوام
دوباره چندتا فرستادم و اونم استیکرای بغل و لب فرستاد
_الان یکم آروم شدم مرسی
-خوبی الان؟
_آره عالی دوس دارم همیشه تو بغلت باشم
-قربونت برم هر وقت دوس داشتی بیا بغلم چه واقعی چه مجازی
_مرسی که هستی
-حالا راستی چند روز برام عکس نفرستادی ها
_عععع راست میگی صبر کن الان میفرستم
بعد چند دیقه برام چندتا عکس فرستاد برق از کلم پرید درسته همیشه پیشم راحت بود و لباس باز میپوشید اما نه در این حد
عکسش با تاب نیم تنه و شرت پا دار بود
خیلی جذاب و خوشگل شده بود
کلی ازش تعریف کردم و به زیباییش بیست دادم
ذوق کرده بود از تعریفم
-جدا یعنی انقد خوشگلم؟
_آره عالی هستی
-حالا کجام بیشتر خوشگل؟
_همه جات خوشگل و جذاب
-کجامو بیشتر دوس داری؟
_خب گفتم که همه جات
-ععععع بگو دیگه
_نه دیگه این یه راز
-ازیتم کنی استرس میگیرم ها بگو
_آخه بی ادبیه
-تازه یادت افتاده با ادب باشی یکم به جکامون نگا کن
_جک فرق داره
-میگی یا بلاکت کنم و بقیه امتحانامو صفر شم؟
_تهدید نکن باشه میگم
-بگو
_باسنت
-جدا؟چرا اون وقت؟
_چون خوشگله و خوش تراش بهت میاد همچین بدنی
-ممنون از تعریفت حالا نمیخوای این باسن من رو بغل کنی تا تو بغلت خوابم ببره
_چرا بیا تو بغلم بخواب عزیزم من نوازشت میکنم تا خوابت ببره
-مرسی آخیش شیطونی نکنی ها حواسم هس دستاتو دور کمرم بزار من بخوابم
خوابید و منم خوابیدم اما از فردا کارمون این شده بود تا باهم حرف نمیزدیم نمیخوابیدیم و کمی هم موقع خواب حرفامون تغییر میکرد و همش دوس داشتم از اندامش حرف بزنم السا هم میدید خوشم میاد برام عکس میفرستاد و میگفت نگا کن حالشو ببر
منم انقدر نگا میکردم که تمام اعضای بدنش رو نقطه به نقطه میشناختم
دیگه کارامون شده بود شبا استیکرای بی ادبی بفرستیم برا هم و بخندیم گاهی اوقات هم یه حرفایی که هر دومون خوشمون میومد راحت از بدنش تعریف میکردم و میگفتم دیدمت جبران میکنم.
پایان بخش اول

نوشته: شهاب

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها