داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

در لباس دختر

وقتی دبیرستان می رفتم در جشنی برای خیریه یک نمایش شاد گنجانده بودند به اسم شب دوازدهم. در این نوشتهء ویلیام شکسپیر، دختری برای آن که بتواند دلدارش را ببیند خودش را به شکل پسر در میاورد. نقش او به من واگذار شد چون از بقیه ظاهر مناسب تری داشتم. در نمایش، من یک پسر بودم که باید وانمود می کردم دختری هستم که وانمود می کند پسر است!
تمرین های مکرر در آن نقش و علاقه ای که دیگران، چه مرد و چه زن، به بازی پسری با قر و اطوار دخترانه نشان دادند، تاثیری در من به جا گذاشت. در خلوت خانه از تماشای دختری شبیه خودم در آینه با دامن و زیورهای زنانه لذتی پسرانه می بردم. و در عین حال، در آینه دختری بودم که خودش را برای پسری آراسته بود. گذار بین حال و هوای دخترانه و پسرانه هیجانی داشت، حسی دوگانه و ترکیبی از هر دو جنس بود.
از آن به بعد به رفتار دختران و زنان توجه می کردم. دلم می خواست همزادی که در آینه می بینم طبیعی باشد. تصمیم گرفتم برای درست کردن موهایی که بلند ولی بی قواره شده بود به آرایشگاه زنانه بروم. کسی متوجه نشد دختر نیستم. پس ظاهرم مناسب بود. در ضمن، چشم چرانی در جایی که زنها اپیلاسیون می شدند نشانم داد زنپوشی چه مزایایی دارد. زنپوشی نبودم که بخواهد پسری را جلب کند. پسری بودم دنبال دوست دختر. وسوسه شدم با رفتن به محیط های زنانه دختری تور کنم. خوشبختانه چندی قبل از خانواده مستقل شده بودم. سهمی که در شرکت خانوادگی داشتم مرا از دغدغه های مالی خلاص کرده بود.
وقتی از آرایشگاه بیرون آمدم پسری دنبالم افتاد. به گمانم آرایشم غلیظ بود و بیش از اندازه لوند شده بودم. در هر حال فرصتی بود ببینم در نقش یک دختر چقدر موفقم. با ادا و اطوار او را دنبال خودم کشاندنم. وقتی در جواب چاپلوسی هایش لبخند زدم جسور شد و مرا به کافه دعوت کرد. آنجا وقتی دید سخت نمی گیرم دستش را روی پایم که در جوراب نایلن بود گذاشت. مانعش نشدم، در واقع تحریک هم شدم. جنب و جوشی در پایین تنه ام برپا شد. ترکیبی از حس دختر به پسر و برعکس. دلم می خواست دختر بود و می بردمش خانه. ولی او پسری پانزد شانزده ساله بود. نمی دانستم چکار کنم. بالاخره به او گفتم: می دونم دنبال چی هستی، ولی شاید اشتباه کرده باشی و چیز دیگه ای در انتظارت باشه.
با تعجب نگاهم کرد: یعنی چی؟
بذار رو راست باشیم. تو دلت می خواد با من رابطه داشته باشی، منم از سکس بدم نمیاد. فقط یه اشکالی، من همه چیزم زنونه است غیر از اصل کاری. از اون لحاظ مثل خودتم.
چشمهاش گرد شد. جایی که نشسته بودیم دنج بود. ادامهء نقش را بازی کردم. دستش را گرفتم و گذاشتم روی سینه هایم که با استفاده از ژلِ حجم دهنده بزرگ شده بودند. بعد دستش را زیر دامنم هدایت کردم. حالت چشمهایش نشان می داد که لمس رانهایم حالش را خرابتر کرده اما در انتها با کشف آلتی نیمه بیدار مات شد.
خب، تو می تونی با من لاس خشک بزنی ولی سرویس جنسی اونی نیست که خیال می کردی.
بعد از چند لحظه گیجی سرش را به علامت قبول تکان داد.
آزمایشم با موفقیت انجام شده بود و باید همانجا تمامش می کردم و می رفتم دنبال پیدا کردن دختری که با او به نتیجه برسم. اما سماجت پسر و کرم نقش بازی کردن، ما را کشاند به اتاق خواب. لباسهای زنانه را تکه تکه در می آوردم و می دیدم چطور از خود بیخود می شود. از تاثیر استریپ تیز مطمئن بودم. گیسوی ریخته بر شانه، سوتین و جوراب نایلن از دختری هوس انگیز حکایت می کرد. آونگی که توی شورت برجسته بود این تصور را فقط سکسی تر می کرد.
مبهوت مانده بود. من پسرباز نیستم و اغوا کردن این جوان هم ادامهء نقشی بود که دوست داشتم بازی کنم. در هر حال فضای اتاق خواب سکسی شده بود. سرتان را درد نیاورم، نه من می خواستم ترتیب او را بدهم و نه او می دانست با دختری نرینه و بزرگتر از خودش چه کند. در نمایشی کمیک، در ادامهء ور رفتن با سینه هایم که باعث شورش در پایین تنه ام شد خودش را به عضو سرکش رساند و با حلقه کردن لبهایش دور آن شورش را خواباند. دلم برایش سوخت. وقتی می رفت معادل پولی که در کافه خرج کرده بود توی جیبش گذاشتم.
بعد از این تجربه باور کردم با دختران هم می توانم به نتیجه برسم و چه بسا آسانتر، چون در فضایی خودمانی تر که بین دو “همجنس” به طور طبیعی هست رابطه آسانتر جوش می خورد. و اگر خوب جلو برود در نهایت چیزی برای عرضه دارم که قطعا” دخترها بیش از پسرها خواهانش هستند.
کار به آن سادگی ها نبود. در تصوراتم ترنس ها یعنی پسرانی با ظاهر دخترانه جذاب بودند. فکر می کردم آنها هم از شریک جنسی پسر با ظاهر زنانه خوششان بیاید. اما تجربه های اول چیزی بیش از لقب های عوضی و منحرف نصیبم نکردند. یک مورد هم در اتاق خواب شکست خورد وقتی که دختر فهمید می خواهم معشوقه ام باشد. اما جوینده بالاخره یابنده است. شهلا که با او در کلاس زبان دوست شده بودم خیلی زود صمیمی شد. توی اتاقم لب تخت نشته بودیم. مانتو را در آوردم. دامن، زیرپوش و سوتین مشکی تنم بود. سرم را پایین انداختم و این تئاتر:
شهلا، از این زندگی خسته شدم، می خوام خودمو خلاص کنم.
فکر کرد شوخی می کنم: سر به سرم نذار دختر.
وقتی دید جدی هستم گفت: آخه واسه چی عزیزم؟
نگم بهتره. تو هم مثل بقیه وقتی بفهمی دردم چیه ولم می کنی.
ما با هم دوستیم، چرا نباید توی ناراحتی شریک هم باشیم؟
حالا که اصرار داری بدونی، من یه زن ناقصم. چیزی که همهء زنا دارن من ندارم.
شهلا دهنش باز موند. ادامه دادم: به جاش مال مردا رو دارم.
زدم زیر گریه، چنان طبیعی که خودم باورم شد! همینو می خواستی بدونی؟ حالا راحتم بذار با درد خودم بمیرم.
شهلا بغلم کرد: وای خدای من، چه معجزه ای. تو از همهء زنا کاملتری. وای چقده می خوامت!
سرم رو گذاشتم روی شانهء شهلا: تو می تونی مثل بقیه دوست پسر داشته باشی، شوهر کنی. ولی راه من بن بسته.
شهلا انگشتش را به علامت سکوت روی لبش گذاشت. لبم را بوسید و زیر گوشم گفت: اگه اینو می دونستم زودتر با اون مرتیکهء مزخرف به هم زدم. اصلا” دوای درد من تویی! دلم لک زده واسه همونی که زیر دامنت داری.
نمایش خوب بازی شده بود. شهلا نسبت به بخش پسرانهء من علاقه هم نشان می داد. در آن لحظه احساس کردم چقدر به شهلا احتیاج دارم، نه به عنوان همخوابه، به عنوان کسی که می تواند مرا از هچل دوگانگی که خودم را تویش انداخته بودم نجات دهد. در ضمن حس خوبی نداشتم چون با فریب، احساساتش را به نفع خودم برانگیخته بودم. نمی دانستم چه کنم. شهلا دستش را زیر دامنم برد. دستش را گرفتم: قبلش باید چیزی رو بدونی. داستان ئتاتر و زنپوشیِ بعد از آن را تعریف کردم.
حالا هر تصمیمی بگیری حق داری. سرم پایین بود. با ضربهء سیلیِ شهلا برق از چشمم پرید.
پدر سگ! اگه اینو یه کم دیرتر گفته بودی می کشتمت. ولی چون راستش رو گفتی می بخشمت.
بغلم گرفت. لبهایش روی گردنم نشست و مخلوطی از گاز و بوسه در نهایت پیامی شیرین داشت.
گفتم: می خوای لباسامو مردونه کنم…
نه، همینجوری می خوامت. از دوست پسر خاطرهء خوبی ندارم.
به پشت خواباندم، دامنم را بالا زد و روی پائین تنه ام سبُک نشست. با ملایمت عقب و جلو می کرد. رانهایش به بدنم می سایید. تحریک شده بودم. دلم می خواست سینه هاش را مشت کنم. اگر خودم را با همین حس رها می کردم به زودی ارضا می شدم و شهلا خمار می ماند ولی مصمم بودم او لذت ببرد.
وقتی شهلا منقبض شد و به بدنم چنگ انداخت فهمیدم به اوج رسیده. نفسش که آرام شد کنارم دراز کشید. نوازشش کردم. خیس عرق بود.
می خوای بریم حموم؟
نه، حسش می ره.
دامنش را بالا زدم. رانهای تمیز و بی نقصش به هلویی هوس انگیز ختم می شد. دستم را روی برجستگیش گذاشتم. گرم بود. انگشم در شکافی نرم فرو رفت. کاوش در لانهء عشق از خود بی خودم کرد. آرام ولی مصمم میان رانهایش خزیدم. ناشیانه دنبال ورودی می کشتم. آلت ملتهبم افقی روی شکافش بود. کمی عقب و جلو کردن برای رسیدن به اوج کافی بود. روی شکمش تخلیه شدم.
با یک قهوهء داغ دوباره آماده بودیم. با دست سر آلتم را لای شکاف لغزنده اش گذاشت تا راه ورود را پیدا کرد. با حرکات کشویی کم کم به داخل بدنش نفوذ کردم. مانعی در کار نبود. سوتینش را کنار زدم. لبهایمان به هم قفل شد. سینه به سینه چسبیده بودیم. کمی بی حرکت ماندم. جشمهایش بسته بود. آرامش چهره اش از رضایتی عمیق خبر می داد. حرکت از سر گرفته شد. طول کشید تا دوباره به اوج رسیدم، نقطه ای که مهار شهوت ناممکن است. خواستم خودم را عقب بکشم ولی پاهایش به کمرم قفل بود. با فشار دوطرفه همزمان ارضا شدیم.
کنار هم دراز کشیده بودیم. سینه هایمان بالا و پائین می رفت. هر دو فقط دامن تنمان بود. دامن هایی با لبهء برگشته روی شکم که پایین تنه های ما را به نمایش می گذاشت. آونگی که آن پایین هنوز می جنبید بخش مردانهء این نمایش بود.
رابطهء ما ادامه پیدا کرد. شهلا دوست داشت ظاهر دخترانه را حفظ کنم. آنطوری بیشتر به دلش می نشستم. راستش خود من هم خوشم می آمد، لباس دخترانه شیطنتی بود که سکس را لذیذتر می کرد، مثل ادویه ای با مزهء غیرمتعارف که غذا را خوشمزه تر می کند. این رمزی است که شاید ترنس ها بهتر بدانند. لذت تصاحب کردن به علاوهء لذت تصاحب شدن. لذتی دوگانه و دوبل.

نوشته: مدوزا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها