داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

خانم مهندس سمیرا (۱)

سلام
من خیلی سال تو سایت می گردم خیلی از داستان‌ها میخونم بعضی هاشون واقعی بعضی هاشون دروغ و رویاست
من اویل سالهای ۸۴ یا ۸۵ بود که یه سایت دوست یابی بود بنام کلوپ دات کام من اون موقع ۳۵ سالم بود و متاهل بودم و کارمند رسمی یه شرکت دولتی چون با زنم زیاد میانه خوبی نداشتم ترجیح میدادم با کسی دوست باشم
توی کلوپ مدتی که کذشت با یه خانمی آشنا شدم بنام حالا سمیرا چون واقعا نمی شه اسمو وفامیلشو اینجا گفت کمی در روز با هم چت می کردیم بعد گذشت یه چند روزی بهم شماره داد و منم چون میدونستم متاهل و شبها نمی توانه زنگ بزنه با خیال راحت شمارمو دادم اون وقتها نه اندروید ی وجود داشت نه این دنیای مجازی گوشی من N72 نوکیا بود
خلاصه دیگر باهم تلفنی حرف میزدیم من خودم مجرد جا زده بودم تا اینکه آروم آروم حرف بردم بسمت سکس که به شوهرت میدی یا نه واگر میدی چطوریه از پاره شدن پرده بکارت پرسیدن برام تعریف کرد که شوهرش چطوری پارش کرده و بعدش بهم گفت که من با کسی رابطه دارم یا نه .
اون وقت خیلی قصه های عشقی وجود داشت مثل ها بزن و برو نبود منو سمیرا هنوز همو رو در رو ندیده بودیم فقط چندتا عکس تو کلوپ دات کام ادامه اینکه منو سمیرا کمی بهم وابسته شده بودیم من صدای خیلی خوبی پشت تلفن داشتم که الان همه تعریف می کنند صدای سمیرا هم بی نهایت ناز و سکسی بود
من به سمیرا گفتم اگر قرار همو دوست داشته باشیم نباید به هم خیانت کنیم گفتم ولی تو قطعا باشوهرت میخوابی اگر از اون لذت ببری دیگر رابطه ما میشه هرزگی خیلی از این احساس من خوشش آمد و گفت من تا حالا که الان دو سال ازدواج کروم هنوز ارضا نشدم و کلی گریه و زاری که چقدر برام سخته بیشتر موقع از نداشتنش زجر می کشم ولی بهت قول میدم همیشه هر وقت که مجبورم میکنه زیرش بخوابم بهت بگم ولی تو هم حق نداری بهم خیانت کنی این شد استوار نامه دوستی ما
من اون موقع با چه بدبختی یه ماکسیما سفید که چکی از پارس خودرو گرفته بودم و ماشین به عنوان ماشین عروس اجاره میدم با چه بدبختی خونه پیچوندم رفتم گرگان
ساعت ۶ صبح را افتادم ساعت ۱۰ رسیدم و خلاصه برای اولین بار دیدمش اون روز بخاطر من مرخصی گرفته بود چون تو یکی از ادارت مهم دولتی کار می‌کرد
چون قبلا بهش گفته بودن خیلی از کفش‌های پاشنه بلند و جوراب‌های سکسی نازک شیشه خوشم می‌آید دقیقا با چنین سر و وضعی آمده بود اوین جای که همو دیدم یه میدانی بود بنام میدان تالار
ماکسیما اون موقع مثل بنز اس ۵۰۰ بود وقت آمد تو ماشین دیدم صورت ظریف بسیار زیبا و دوست داشتنی که رفته بود آرایشگاه کمی خودشو درست کرده بود ریمل خط چشم روژ گونه و روژ لب خلاصه سنگ تمام گذشته بود
و اما خدایشدیدم چه هیکلی داره قدش حدودا ۱۶۵ بود و حدود ۶۵ کیلو پاهای خوش فرم رون های پاش توپولی تراشیده شده بی نهایت زیبا و سکسی وای دیدم چه کونی چه اندامی تمام وزنش تو پائین تنه اشه کمر باریک و سینه های خیلی خیلی خوش فرم ولی نه زیاد بزرگ فکر می کنم ۷۵ بود
کمی باهم گشتیم رفیتم نهار وای من داشت آبم می آمد این رون های پاهاش تو اون شلوار تنگ مشکی یقه مانتو که باز بود این روسری که باز و بسته می کرد این خط چاک سینه هاش که بی نهایت سفید بود می دیدم
بعد از نهار رفتیم ت یه کوچه های خلوت گرگان که خودش منو راهنمایی کرد آلوچه باغ معرف بود
برای اولین بار لباشو خوردم میک زدم دستم انداختم تو سینه هاش آه و ناله اش در آمد از رو شلوار کمی کوسشو مالیدم دیدم شلوارشو کلا خیش کرده دستم کردم تو شورتش کوس خیس ابشو مالیدم ولی نه ا ن ارضا شد نه من چون کسی آمد مجبور شدم اونجا رو ترک کنم
این مقدمه دوستیم شد تا اینکه بهم گفت همین روزهاست که باید به شوهرش بده و خیلی ناراحته دلش نمی خواهد دست شوهرش بهش بخوره خلاصه بهم زنگ زد گفت تو دستشویی ام مثلا آمدم آماده بشم برم بهش بدم گوی نگه دار ببین چقدر کردن طول میشه گوش کن
منم دیدم یه چند ثانیه بعد سمیرا یه ای زیزی گفت و به شوهرش گفت آرم تر دردم گرفت بعدش سمیرا گفت روم نریزی اینها این دستمال
خوب حالم گرفته شد خودش خیلی بعد از رفتن شوهرش گریه کرد
خودش قرار شد بیاید تهران بریم دفتر یکی از دوستای من
مرخصی گرفت بلیط رفت برگشت هواپیما به بهانه ماموریت آمد تهران رفتم فرودگاه دنبالش یک‌راست آوردمش دفتر دوستم تو خیابان بخارست
از جلو درب نگهبانی رفتیم بالا کلید انداختم درب باز کروم رفتیم نو چادری و مانتو و مقنعه سرش بود چون مثلا ماموریت آمده بود همدیگر بغل کردیم
هنوز مزه لبهای شیرینش زیر زبونم حس می کنم
سریع چادری و مانتو در آورد یه تاپ مشکی خیلی باز با سوتین توری مشکی پوشیده بود که من از لبهاش شروه کردم به خوردن سمیرا هنوز من به سینه هاش نرسیده بودم که می گفت بکن تو رو خدا فقط بکن تو کوست
دیوانه وار تاپش در آوردم سینه هاشو شروع کردم به خوردم دیدم سمیرا بیهوش شده فقط میگه کیوتو بکن تو کوست
من که عاشق سینه هلی سفیدش بودم دلم نمی خواست زود بکنم تو کوسش خلاصه شلوارشو که از تنش در آوردم دیدم یه جواب شیشه مشکی بلند که روی رون های پاش حالت گیپور داره پوشیده ای خدا چه پوستی چقدر سفیده چقدر لطیف حتی یه سوراخ رو بدنش برای ردیش مو نیسا
دیگر شورتش درآوردم دی م کوشش مثل یه دختر ۱۶ ساله سفید توپول صاف چقدر ظریف
تازه خودم لخت شدم چون تو شرکت تخت نبود رفتیم رو مبلمان راحتی که مثل تخت بود خوابیدم دیگر کیر منو دید بهم گفت وای این چیه مال شوهر من نصف اینم نیست
دیگر پاهاش دادبالا خودش باز کرد منم کمی نوکیرم به کوشش مالیدم که خودم نفهمیدم چطوری رفت تو فقط فهمیدم دارم خیس ترین کوس دنیا می کنم یه لحظه دلم میخواست خودم خالی کنم کفتم بزار ارضا بشه بعد که دیدم سبمرا با چه آه و ناله چه لرزشی آبش آمد بی حال شد من همچنان تلمبه میزدم چون می گفت وای بکن تو خدا بکن درش نیار بکن بزار سیر شم
شاید اون روز بیش از ده بار آبش آمد وقتی آمد ر وم نشست من دیگر داشت از چشمام نیزد بیرون صورت نازش که بی حال شده بود سینه های سفیدش تو دستمان بود وای این پاهاش که مثل سنگ مرمر سفید بود می دیدم نمی دونستم پاهاش بمالم یا سینه هاشو سمیرا بسختی خودش تلمبه زد دوباره آبش آمد همینکه خودش انداخت روم منم از یر شروع کردم تلمبه زدن که نتوانستم درش بیارم ابمو تخلیه کردم تو کوسش
یه لحظه ناراحت شدم گفتم وای آبم ریخت توش گفت اشکالی نداره حدس میزدم نتوانی خودتو کنترل کنی من از پریود قبلی بخاطر امروز قرص خوردم
این اولین سکسی عاشقانه بود که من با عشق زندگیم داشتم
اگر حوصله داشتم داستان ده سال عاشقی و آخرش تو قسمت های بعدی خواهم گفت

نوشته: امید

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها