سلام من شهبال هستم ما توي يه شهر خيلي كوچيك زندگي ميكنيم معمولا همه همديگه رو ميشناسن من الان سي سالمه و چندسالي هست كه دختر بازي پسر بازي رو شروع كردم وديگه دارم دكتراشو ميگيرم،البته اساتيد مجربي هم داشتم يكيشون يه پيرمرد بود كه ميدونست من معمولا دخترا رو به اغوش اسلام دعوت ميكنم يه روز بهم گفت توي دختر بازي نبايد زشت وزيبا واست فرقي بكنه چون همه دخترا از گردن به پايين شبيه هم هستن دو تا سينه دارن و دو تاسوراخ،ماهم گفتيم چشم،خلاصه كلام يه روز يكي از دوستان زنگ زد وگفت به كير محترم وعده بده و بيا كس بكنيم،منم رفتم وديدم بله يه دختره ريزه رو اورده البته چند تا ديگه از دوستان هم دعوت بودن،مثل اينكه كار پيدا كرده بود وحالا ميخواست شيريني بده ولي بجاي شيريني كس اورده بود به دوستان تقديم كنه،دوتا از بچه ها رفتن كسشون رو كردن و از اتاق اومدن بيرون،ولي من هر چي به كير محترم گفتم كه پاشو سوراخ مفتي گيرت اومده پا نشد گفت حيف نيست ابتو واسه اين حروم كني؟چون هم دختره ريزه بود هم زياد تو دل برو نيود هم قبلش دونفر كرده بودنش،كير محترم ما هم فقط كس تر وتميز ميكنه اونم سر فرصت و با ارامش،خلاصه اونشب از خير اون كس گذشتيم اخه توي ذوق كيرم خورده بود،وبعدش يه روز ماجرا رو واسه پيرمرده تعريف كردم گفت افرين به كيرت كه ميدونه هر غاري به درد اكتشاف نميخوره،اين بود داستان كيري كه به هر دختري چسبيده اون دختر بختش باز شده و ازدواج كرده،فداي همه تون
نوشته: شهبال