داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

یه خاطره تلخ

سلام همگی
نمیدونستم این حرفا رو به کی و کجا بزنم،سخته برای کسی که یه عمر نقش برنده ها رو بازی کرده اعتراف به شکست.
اینا رو اینجا می نویسم چون جایی دیگه ای ندارم برای گفتنش،همینطور امید دارم مخاطب خاصم(گلی) هم این داستان رو بخونه
همین اول بگم اینجا حرف از سکس نیس،اینا حرفایی هست که تو دلم مونده،یه داستان واقعی
من چندسالی هست میام اینجا هر از چندی شیطنت هایی کردم ولی اکثرا در حد همون شیطنت موند.اول از همه بگم که چندین ساله تنها زندگی میکنم و سعی کردم روی پای خودم باشم،حتی وقتی پول پیش خونه ام رو پدر بهم داد بعد چند ماه یه وام گرفتم و اون رو بهش پس دادم.نمیگم خیلی خفنم ولی هرچی دارم خودم بدست اوردم .
چند سال پیش توی همین سایت بود که یه تاپیک سکس حضوری دیدم!چرا دروغ چندباری قبلش تلاش کرده بودم ولی ناموفق بود،سکس یه نیازه و همه ما دنبالش هستیم برای رفع نیاز ذاتی خودمون،ولی من با کسی که حسی بهش نداشتم نمیتونستم بخوابم،دنبال یه رابطه بودم که یه حسی بینمون ایجاد کنه،این تاپیک برخلاف خیلی ها که غرب تهران بودن ، شرق بود نزدیک خودم،پیام دادم و شرایطش رو پرسیدم بهش گفتم خیلی اوضاع مالی توپی ندارم ولی دنبال یه نفرم که نیاز همدیگه رو براورده کنیم و کنار هم بمونیم،برخلاف همه اونم خوشش امد.یه خانمی بود که تازه جدا شده بود و فوق العاده هات بود.بهش گفتم اجازه بده تا بیشتر با هم اشنا بشیم و چندماهی با هم چتی در ارتباط بودیم.همیشه گرم بود،همیشه شیطنت داشت ولی من سعی میکردم خیلی احساسی نشم.خیلی بهم نزدیک بودیم ،ده دقیقه پیاده تا خونه من و خونه مامان اون راه بود!بلاخره یه روز بعد از چند ماه چت کردن قرار گذاشتیم که همدیگه رو ببینیم،چندتا عکس از خودمون برای هم فرستاده بودیم ولی خوب رو در رو چیز دیگه ای بود.
رفتم سرچهارراه نظام آباد و اون هم امد،یه نفر با یه خنده که انگار همیشگی بود روی صورتش.از دیدار اولمون و از چهره اش همون خنده اش یادم مونده بود،یادمه توی چند جمله اولم بهش گفتم هدفم از رابطه ازدواج نیس!رفتیم یه جای خلوت نشستیم و یکم حرف زدیم.همه چیز خوب بود.هر دو اوکی بودیم. بعدش سینما رفتیم،بیشتر صمیمی شدیم و دعوتش کردم خونه ام امد . با هم فیلم دیدیم (به سفارش اون گرگ میش قسمت اولش رو دیدیم)
بعد از این وارد رابطه جدی تری شدیم.حتی از خونه ام بهش کلید دادم.شاید ندونید چی میگم ولی بعد از اینکه شیفت شب سرکار بودم و صبح میومدم خونه میخوابیدم،وقتی با صدای کتری بیدار میشدم میدیدم داره برام چای درست میکنه چه کیفی میکردم،دنیا برای خودم بود،همه چیز ساده که لازم بود رو داشتم،یه کار،خونه ، و یه عشق واقعی.سرمست از این همه خوشبختی بودم.توی سکس همه خیلی گرم بود،البته منم کم نمیاوردم.شب اول که امد پیشم رو هیچ وقت فکر نکنم یادم بره،یه فیلم گذاشتیم ببینیم ولی وسط فیلم ،بیخیال فیلم تو بغل هم بودیم و تا خود صبح چندین بار سکس داشتیم،یادمه هوا روشن شده بود ما هنوز بیدار بودیم و شیطونی میکردیم.وقتی خوابیدیم ،در عوض اینکه خسته باشم، یه رضایت خاطر خاصی داشتم. فک میکردم هیچ وقت از هم خسته نشیم ،فک میکردم اونی که میخوام رو بلاخره پیدا کردم.روزگار بر وفق مراد میگذشت.همه چیز عالی بود.اونقدر پولدار نبودم ولی با همون چیزی که داشتیم خوش بودیم.صبح تا شب بر دل هم بودیم و نمیدونستیم زمان چطوری میگذره . خدایش خوش بودیم.البته نه اینکه اختلافی نداشته باشیم ولی با هم کنار میومدیم . همیشه از اینکه زمان چقدر سریع میگذره وقتی کنار هم هستیم و زمان این میرسید که من برم شیفت یا اون مجبور بود بره خونه گله مند بودیم.بیشتر از سه سالی با هم بودیم،قبلش من ازدواج رو مسخره میدونستم و فکر میکردم کار اشتباهی هست،ولی بعد امدن گلی(این اسمی بود که داخل گوشیم ذخیره کرده بودمش) نظرم کلا عوض شد تازه فهمیدم نقش زن توی زندگی یه مرد چقدر مهمه و همیشه به ازدواج باهاش فکر میکردم.با اینکه اون یه تجربه از زندگی مشترک ناموفق داشت فک میکردم میتونم براش زندگی متفاوتی درست کنم.زندگی که هردوتامون خوش باشیم.خوب به خاطر شرایطمون خیلی کار اسونی نبود این کار،زیاد موفق نبودم توی این که خانواده ام رو راضی کنم ولی هیچ وقت بیخیال داشتنش نشدم.خودش بعدها گفت بیخیال ازدواج هستش و میخواد کنارم بمونه ولی من دوستم داشتم مال خودم باشه و همه جا حتی توی خانواده ام هم پیشم باشه.اوایل او اصرار به ازدواج داشت و حتی رفتیم مشاور،ولی بعدش بیخیال شد(مشکلاتمون زیاد بود،اون یکم از من بزرگتر بود،یه ازدواج نا موفق داشت و منم یه خانواده مخالف شدید داشتم)، بعدش به همین شرایط رضایت داده بود ولی من همه انگیزه ام اون بود.زیاد طولانیش نکنم(خودم حال خوندن داستان های طولانی رو ندارم). تا چند ماه پیش همه چیز خوب بود و من در حال زیر پوستی اماده کردن شرایطم برای ازدواج باهاش بودم.یهو ورق برگشت،شروع شد.مشکلات پشت سر هم،بهانه تراشی پشت هم،هر سری رفتم دنبالش،عزیز تر از اون توی زندگی نداشتم.همه ی وجودم اون بود.همه تلاشم رو خدا شاهده کردم شرایط رو اونجور که میخواد درست کنم،مشکلات بود نمیگم نبود ولی تا وقتی که پای اون وسط بود من سرسخت تر از هرمشکلی بودم که سر راهمون قرار داشت.فقط فکر و ذهنم اون بود.میخواست بره سرکار(چند جای هم ازمایشی رفت)، چون شرایط جامعه رو میدونستم و خودش هم متوجه شده بود بهش گفتم نرو،داشتیم با هم زندگی میکردیم،به بهونه اینکه خرجی خونه با اون باشه بهش ماهی یه تومن میدادم ولی خرید خونه هم خودم انجام میدادم.همه چیز براش میگرفتم تمام سعیم رو کردم که کم بودی نداشته باشه،ولی موقتی درست شد.بعد مدتی همون داستان ها بود.چندین بار قهر!اصلا باورم نمیشد که اینجوری شده باشیم،اون همه انرژی من بود واسه ادامه و ساخت زندگی، ولی سر ناسازگاری گذاشته بود. چندین بار از هم جدا شدیم ولی هربار رفتم دنبالش.از هم جدا شدیم ظاهرا ولی دلم همیشه با اون بود.همیشه از سرکار که میومدم با تمام خستگیم میرفتم داخل کوچه شون و صبر میکردم که شاید یه دقیقه ببینمش،تا شاید یکم دلم اروم بگیره ببینم حالش خوبه(یه بار هم نشد ببینمش ،فک میکردم رفته شهرتان و به خودم میگفتم بلاخره میاد)،همیشه چک میکردم کی واتساپ و تلگرام انلاین میشه،همه پست هاش رو داخل اینستاگرام چک میکردم،فک میکردم یکم که بگذره و اروم بشه میشه برم دنبالش،فک میکردم هنوز اونم دوستم داره،خودش بهم گفته بود هیچ کس رو مثل من دوست نداره و نداشته حتی شوهر سابقش رو(چقدر خر شده بود)
تا اینکه امروز داخل کامنت های اینستاگرامش دیدم یه فرد غریبه پیام داده و اونم در جواب براش گل فرستاده،بعد چند سال زندگی همه فالور هاش رو میشناختم،حتی خانواده شوهر سابقش رو تک تک میشناختم،ولی این غریبه جز هیچ کدوم از اونا نبود،رفتم داخل پیچ طرف،دیدم کلی کامنت زیر پست هاش از گلی من هست،چند وقت قبل اینکه با هم به مشکل بخوریم با اون وارد رابطه شده بود،ما یه ماه بود تقریبا جدا شده بودیم ولی کامنتی دیدم که طرف از سگ خودش گذاشته بود و گلی منم زیرش کامنت زده بود که چقدر نازه سگتون اقا مهرداد و از طرفش نازش کنه،اون بنده خدا هم گفته بود سری بعدی که بیام به دیدنت با خودم میارمش!این کامنت برای سه ماه پیش بود!!!خدایا چرا اخه؟
پر سوال شدم
پر حرف
پر فریاد
اگه میخواست بره چرا راحت نگفت؟
باز من کسخل رو ببین رفتم یارو رو چک کردم ببینم لاشی نباشه،دوست نداشتم یه وقت اونی که دوستش دارم رو اذیت کنه
همینقدر ساده و احمق

نوشته: emy

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها