داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

نیما و سارا (۳)

…قسمت قبل

در اتاقم در میزنن گفتم کیه دیدم ساراس میگه داداش بیداری پاشدم شرتمو دادم بالا …از پشت در گفتم چیکار داری گفت تو اتاقم سوسک دیدم میای بکشیش میترسم منم زیر شلواریمو پام کردم از شانش بدم همون زیرشلواری که خشتکش رو پاره کرده بودم سر جالباسی بود اینقد عجله کردم پاچه شلوارم گیر کرد زیر پای چپم صدای باز شدن دوخت خشتکم اومد که سه چهار سانت بیشتر باز شد پاره گیش دیگه معطل نکردم چون همش صدام میزد داداش بدو رکابیمم پوشیدم درو باز کردمو رفتیم تو اتاقش ولی حواسم بود پاهامو زیاد از هم باز نکنم تابلو نشه پارگی شلوارم گفتم کو کجاست گوشه تختشو نشون داد سوسکه اینقد فرزو سریع بود با دمپایی دو سه تا زدم دنبالش میکردم همش در میرفت که آخر سر رفت زیر تختش دیگه پیداش نمیکردم گفت کشتش گفتم نه فرار کرد از صدای تق تق دمپایی مادرم اومد گفت چیشده خواهرم تو چارچوب در اتاقش بود گفت سوسک اومده تو اتاقم من امشب اینجا نمیخوابم که مامانمم که میدونست خواهرم خیلی از سوسک ترس داره گفت خب امشبو تو اتاق نیما بخواب فردا سوسکه رو پیداش میکنیم الان دیر وقته برید بخوابید منم تا اینو شنیدم سرمو از زیر تخت آوردم بیرون گفتم بابا سوسکه رفته زیر تخت دیگه بیرون نمیاد از چی میترسی که تازه چشمم افتاد به سارا که یه دامن گشاد پوشیده بود تا زانو هاش ساق پاهای لختش از سفیدی دل آدمو میبرد بدو یک تار مو با یک تیشرت گشاد که که وقتی اینور اونور میرفت تو اتاقش تکون خوردن سینه هاش مثل دوتا توپ کاملا معلوم بود که فهمیدم سوتینشو باز کرده موقع خوابیدن داشت بالشتو پتوشو برمیداشت گفت عمرا من تا سوسکه رو پیدا نکردین تو اتاقم نمیخوابم منم پاشدم گفتم ای ترسو اومدم سمت اتاقم رو تختم دراز کشیدم که دیدم سارا هم اومد رو زمین کنار تختم بالشتو پتوشو پهن کرد تا دراز بکشه مادرمم گفت دیگه بگیرین بخوابین چراغو خاموش کردو درو بستو خودشم رفت اونور سالن سمت اتاق خودشون باباهم تازه برگشته بود رفتن بخوابن حدودا یه ربعی گذشته بود سارا همش این پهلو اون پهلو میشد منم تازه داشت چشمام گرم میشد که خیلی اروم صدام زد داداش بیداری با یکم کش اومدن گفتم جان گفت من عادت ندارم رو زمین بخوابم اذیتم میای جاهامونو عوض کنیم گفتم بچه پررو اومدی تو اتاق من تختمم میخوای بگیری گفت داداشی دیگه من خوابم نمیبره رو زمین کمرم درد میکیره گفتم نچ منم کمرم درد میگیره گفت پس لااقل یکم برو اونور تر منم بیام بالا رو زمین سفته نمیشه خوابید گفتم جا نمیشیم تخت یکنفرس گفت داداشی دیگه همش خودشو لوس میکرد گفتم باشه ولی درو قفل کن اول بعد بیا گفت چرا گفتم مامان بیاد ببینه رو تخت منی جفتمونو از وسط نصف میکنه درو قفل کرد منم یکم خودمو کشیدم سمت دیوار اونم بالشتشو برداشت اومد رو تخت دراز کشید گوشه پتو منم گرفت کشید رو خودش که همون لحظه اول حرارت گرم بدنشو حس کردم جفتمون زیر یک بودیم که صورتش نزدیک صورتم بود گفت نفستو بده اونور گفتم تو بده اونور پرو گفت من بچرخم افتام لبه تختم گفتم بهتر که خندیدم گفت عه تو صورت من نده نفستو دیدم برگشت پشتشو کرد سمت من بخاطر اینکه نیوفته از لبه تخت یکمم خودشو کشید سمت من که با این کارش از پایین کونش چسبید به پاهام یه دفعه برق منو گرفت چه بدن داغی داشت یه لحظه حس کردم کیرم داره بلند میشه یاد مالیدن های تو ماشین افتادم دوباره تو دلم گفتم الان بهترین موقعیته یکبار دیگه میتونم بمالمش به سرم زد شلوارمو بدم پایین یادم اومد خشتک شلوار پارس نمیدونستم چجوری کیرمو در بیارم باید یع کاری میکردم عادی جلوه کنه بهش گفتم گرمم شده یکم برو اونورتر تو همین حین یکم خودمو کجو قوس دادم دستمو کردم تو پارگی شلوارم شورتمو کشیدم به بغل کیرمو از تو پاره گی خشتکم انداختم بیرون تو دو سه ثانیه شلوارمم حسابی کشیدم بالا که پارگی خشتکم افتاد زیر خایه هام تا رو شکمم دیگه کامل کیرو خایه هام افتاده بودن بیرون که سارا یواش گفت نکن میوفتم که باز دوباره برگشتم تو حالت اول گفتم خب گرمه تا چسبیدم بهش از رو دامنش کیرم چسبید به لپ کونش ولی هنوز شل بود شق نشده بود نتونستم خوب خودمو میزون کنم کیرم بیرن منو لپ کونش مونده بود دیگه بهونه برای تکون خوردن هم نداشتم تو فکر بودم بیشتر از این الان نمیشه پیش برم همینجوری هم بد نبود فقط سعی میکردم تعادلمو از دست ندم ازش جدا نشم اینقد داشتم با خودم حساب کتاب میکردم که میشه بیشتر از اینم پیش برم یا نه چهل دقیقه گذشته بود صدای خرپف خیلی ریزش میومد میخواستم آروم تکون بخورم خودمو میزون باسنش بکنم ولی استرس داشتم ولی دلمم میخواست از این فرصت استفاده کنم دیگه معلوم نبود همچین شرایطی پیش بیاد یا کلا پیش نیاد با همه استرسو هیجانی که داشتم یکم خودمو کج کردم با دو انگشت از کمر کیرم گرفتم از روی دامنش گذاشتم وسط باسنش دوباره چسبیدم بهش بدون هیچ فشاری که بیارم دیدم کیرم همراه با پارچه دامنش رفت لای کونش تعجب کردم چرا ایندفعه اینقدر راحتر رفت لاش وسط قاچش اینقد حرارت داشت که خیلی راحت میشد حسش کرد نرمی کونش بینظیر بود عین دوتا بالشت ولی یکم سنگین تر چون سنگینی خیلی ملایم لپ کون چپش که رو کیرم فشار میاوارد واقعا حس عجبی رو به کیرو وارد میکرد کنجکاویم دست از سرم برنمیداشت میخواستم ببینم چرا امشب اینقدر بازتره قاچ کونش تصمیم کرفتم دامنشو از پشت بدم بالا بخاطر گشادی دامنش اینکار شدنی بود دستمو از بالا زیر پتو بردم باز یکم خودمو کج کردمو پایین دامنشو یواش یواش کشیدم بالا مکث های طولانی که موقع بالا دادن گوشه دامنش داشتم ذستمو خسته کرده بود تا اینکه دیگه کامل از پشت کشیدم بالا دامنشو و خیلی اروم دوباره چسبیدم بهش وااای که چه پوست گرمی داشت چقدر نرمه این کون بزرگش با اولین برخوردم کیرم یک راست وسط کونش قرار گرفت نمیتونستم زیر پتو رو ببینم دلم میخواست شورتشم بدم پایین بعد بمالم بهش که جرعت اینکار ازم برنمیومد به همینم راضی بودم این اولین بارم بود تونسته بودم لخت به کونش بچسبونم سارا با ۱۹ سال سن واقعا کون گنده ایی داشت یه کون پهن و بزرگ که اندامشو شبیه به گلابی کرده بود وقتی از پشت نگاش میکردی تنها چیزی که باعث میشد خوشفرم بنظر بیاد سینه های هشتادو پنجش بود که این درشتی اندامش انگار به مادرم رفته بود تو اون لحظه نرمی و گرمای کونش داشت بهترین حال دنیارو بهم میداد ولی اینقد ترسو استرس تو تمام استخونام موج میزد که هنوز کامل راست نکرده بودم با اینکه نیمه بیدارو شل بود اما کیر ۲۳ سانتیم همینجوریشم هم کلفت بود طاقتم به سرم رسیدو یه فشار نرم با کمرم دادم تا کامل بزارم تو قاچ کونش که با همین فشار کوچیک کیرم بین افتاد بین باسن سارا ولی کو شورتش پس چرا اونجاشو با پوست کیرم لخت حس میکنم بدون هیچ مانعی جلو رفت کیرم فهمیدم شورت پاش نیست یاد تکون خوردن سینه های اویزونش زیر تیشرتش افتادم که بدون سوتین بود شورتشم انگار در میاره شبا کوقع خواب پس همینجوری بیحرکت بودم بهش چسبیده بودم که از استرسمم کم شده بود شهوت تمام وجودمو گرفته بود کیرم لای کون سارا داشت شروع به راست شدن میکرد کم کم به شق ترین حالت رسیدو منم هی خودمو بیشتر فشار میدادم بهش اروم لای کونش کیرمو میمالیدم از پایین تا بالای قاچ کونشو با کیرم میکشیدم سارا همچنان اروم نفس میکشید خواب خواب بود یکم خودمو دادم عقب کیرمو با دستم گرفتمو خمش کردم به سمت پایین تا لاپایی بزنم بهش سر کیرم چسبیده بود به بین روناش بخاطر پر بودن ماهیچه های پاهاش چفت شده بودن نمیشد با دست باز کنم پاشو ممکن بود بیدار بشه همینجوری یکم تلاش کردم تا کم کم رفت جلو هربار مکث میکردم تا بیدار نشه یخورده که بیشتر دادم جلو حس کردم یه چیز خیلی خیلی نرم و داغ سر کیرمه یکم دیگه که رفتم جلوتر باز شدن لبه هاشو ازهم حس میکردم که دو طرف کیرمو گرفته بودو هرچی جلوتر میرفتم کیرم بینش قرار میگرفت حرارتشو روی تنه کیرم بیشتر حس میکردم که داشت سر میخورد کیرم وسط چه کوص گوشتی داشت تپلی و پاستیلی بودن لبه هاش رو قشنگ میشد لمس کرد بدون دست زدن اینقد اذت بخش بود که دلم نمیومد از لاش در بیارم ولی شهوتم بالا زده بودو بدون کنترل شروع کردم عقب جلو کردن وسط کوصش سعی میکردم خودمو بهش نزنمو فقط کیرمو بکشم بین رونای درشتو کوص پاستیلیش بعد از یکم عقب جلو کردن پوست کیرم خیس شد یه آب لزجی از کوص سارا ترشح کردو کل کیرم لیز شده بود دیگه راحتر میشد عقب جلو کرد ولی هردفعه که میکشیدم عقب صدای قورچ قورچ میداد کوصش محبور بودم یواشتر به کارم ادامه بدم دلم میخواست بکنم تو کوصش افسوس میخوردم چرا کوصش پرده داره کاش میشد که به سرم زد کونشو امتحان کنم شاید بشه یکم از عقب باهاش حال کنم مکث کردم کیرمو از لای پاهاش در آواردم با دستم کیرمو گرفتم خیلی لزج شده بود دوس داشتم آب کوصشو بو بکشم دستمو به کیرم مالیدم آواردم بالا چه بوی خوبی یاد بوی نوزاد میوفتادم دستمو یه لیس زدم تا آبشو از روی انگشتام مزه کنم ولی مزه خاصی نمیداد تفمو تو دهنم جمع کردم انداختم کف دستمو بردم پایین مالیدم به کیرم تا لیز بشه با دستم از تنه کیرم گیرفته بودم تا سر نخوره خودمو دادم جلو لای کون خواهرمو با کیرم باز کردم ولی ترس داشتم از جلو نره تو همینجوری که دستم رو کیرم بود انگشت اشاره مو بردم جلو اون زیر دنبال سوراخ کونش بودم که با سر انگشتم یه سوراخ قیفی مانند شیار شیار دارو حس کردم یکم انگشتمو دورش گردوندم تا مطمعن بشم در همین حین سرکیرمو چسبوندم به سوراخش ترس عجیبی داشتم نکنه بیدارشه میترسیدم از کاری که میخواستم بکنم ولی شهوتم هم از اونطرف رو مخم بود مونده بودم با خودم گفتم همینجوری لای کونش بمالم آبم بیاد گندکاری میشه اگه چشماشو باز کنه ولی اگه امشب نکنمش دیگه نمیتونم میدونستمم دیگه نمیتونم بعدا مثل این شرایطو گیر بیارم کلنجار رفتم با خودم که فقط سرشو بدم به همینقدر راضی باشم یکم کیرمو روی سوراخش فشار دادم ولی نمیرفت تو مثل پارچه ایی نرم سوراخش با کیرم فرو میرفت ولی باز نمیشد چون فشارم خیلی کم بود دوسه بار تکرار کردم ولی بازم نشد اینبار وقتی دادم جلو با کیرم یه فشار تقه ایی وارد کردم که حس کردم سر کیرم داغ شد حرارتش مثل سوزش سر کیرمو داشت میسوزوند فهمیدم نصف کلاهک کیرم رفته تو سارا دیگه صدای نفسش نمیومد ولی هیچ تکونی هم نمیخورد هنوز خواب بود آروم کمرمو شیب دادم به سمت سارا تا بالا تنم تکونی نخوره فقط کمر به پایین رو جلو میدادم با یکم فشار کیرمو هول دادم جلوتر که به محظ اینکه سر کیرم افتاد تو کونش سارا یه تکون ریز خورد شوک شدم فکر کردم بیدار شد یکم منتظر شدم ولی تکونی نخورد ورودی معقدش مثل کش افتاده بود دور کلاهک کیرم تنگی سارا با اون حرارت داخل کونش عقلمو ازم گرفته بود به همین مقدار دیگه راضیم نمیکرد خواستم یکم عقب جلو کنم تا باسنش عادت کنه بازتر بشه ولی قیتون ورودی کونش جوری افتاده بود دور کلاهک کیرم که وقتی عقب میکشیدم سوراخش کش میومد با کیرم نمیزاشت بیرون بکشم اب دهنم مثل شیره نبات غلیظ شده بود یه تف دیگه زدم به کف دستمو مالیدم به تنه کیرم دستمو با پتو پاک کردمو بردم جلو آروم دستمو از تو یقه تیشرتش بردم تو گذاشتم رو سینه راستش این دختر چرا اینقد نرمه همه جاش عین ژله تو دستم گرفته بودمش اونقدر بزرگ بود که همه اش تو دستم جا نمیشد خیلی ملایم فشار دادم حس کردم سوراخش لرزید و یکم شلتر شد چون کیرم هنوز توش بود این لرزشو قشنگ حس کردم ناخوداگاه منم کمرمو بیشتر دادم سمتش که کیرم بخاطر اون همه تفی که زده بودم بازور سرخورد تا نصف رفت تو تپش قلب سارا با نفسای عمیقشو همراه با فرو کردن کیرم تو کونش رو با دستم که رو سینش بود رو میتونستم حس کنم نمیدونستم خوابه یا بیدار سارا کلا خوابش سنگینه وقتایی که میخایم بیدارش کنیم توپ هم بترکونیم بالا سرش بیدار نمیشه شک داشتم اگه بیدار بود باید یک عکس العملی نشون میداد وقتی دیدم هیچ تکونی هنوز نمیخوره از بیدار شدنش خیالم راحت شده بود معطل نکردمو یکم دیگه خواستم فشار بیارم که دیدم کله کیرم داخل کونش به یک مانعی شبیه سوراخ کونش گیره ولی نه به تنگی سوراخش آروم که فشار میاوردم داشت بازو بسته میشد لیز هم بود راحت سر کیرم میرفت جلو میومد عقب کیرمو هول دادم وارد اون قسمت از داخل معقدش شد تپش قلب سارا نمیدونم چرا اینقد رفته بود بالا فشارو بیشترو بیشتر کردم که کیرم افتاد تو اون دریچه و کل کیرمو تا ته تو کونش جا کردم نفس زدنای سارا جوری شده بود که صدای نفساش میومد داغی داخل کونشو با همه وجود احساس میکردم سینه شو تو کف دستم گرفتمو شروع کردم به تلمبه زدن تو کونش ولی فقط در حدی که یکی دو سانتشو میتونستم بیرون بکشمو بدم تو، باسنش به حدی تنگ بود که با اون همه نرمی که داشت کیرمو بدجوری تو خودش داشت فشار میداد زیاد نتونستم تحمل کنم بعد از چند دقیقه تلمبه زدن تو کون گنده سارا حس کردم آبم میخواد بدون اراده ایی که از خودم داشته باشم که حتی فکر کنم شاید با اینکارم ممکنه بیدار بشه از خواب دستمو از رو سینش برداشتمو گذاشتم رو رونش با تمام زورم چنان کیرمو فشار دادم تا ته که از پشت کامل چسبیدم به بدنش کیرم شروع کرد به نبض زدن و داخل معقد سارا خالی شدم موقع اومدن آبم به چنان لذتی رسیدم که تاحالا اینجوری کمرم تا این حد خالی نشده بود کیرم به این اندازه شق نشده بود وقتی آخرین قطره آبم هم تو کون تنگش داشت خالی میشد تمام دستو پاهام شروع کردن به سست شدن بدنم چنان بیحال شده بود که فقط از پشت بغلش کردمو پشتش دراز کشیدم خیلی آروم از پشت گردنشو بوسیدمو لبامو از پشت گردنش جدا نکردم بعد از چند دقیقه کیرم خوابید ولی هنوز نصفش تو کون سارا بود که یواش یواش بخاطر شل شدنش کامل در اومد و افتاد پشت رونش حالم که بهتر شد کیرمو دادم تو شلوارمو دامن سارارو هم دادم پایین لباساشو مرتب کردم آرامش عجیبی داشتم چشمامو یکم بستم نفهمیدم کی خوابم برد وقتی که بیدار شدم دیدم صبح شده سارا نیست همش ترس اینو داشتم نکنه دیشب بیدار بوده باشه نمیتونستم از تختم جداشم تازه فهمیده بودم چقدر بیفکر عمل کردم تو افکار خودم بودم که دیدم صدای خواهرمو مادرم میاد که دارم باهم حرف میزنن در اتاقم باز شدو سارا اومد تو دید چشمام بازه گفت پاشو دیگه تنبل چقدر میخوابی این سشوارو کجا گذاشتی اومدی دیشب از تو اتاقم بردی قبل باغ رفتن وقتی نگاهم بهش افتاد دیدم لباسشو عوض کرده با یک شلوار جذب سبز رنگ و یک پیراهن سفید تا روی باسنش با موهای خیسی که به یک طرف از شونه هاش افتاده بود داره نگاهم میکنه از خجالت اینکه نکنه چیزی فهمیده باشه ساکت بودم مثل برق گرفته ها نگاش میکردم که لبخند زد گفت چته سشوار کجاست این لبخندش بهم مثل مسکنی بود که از همچه نگرانی هام آرومم کرد گفتم تو کشو برداشت و موقع رفتن گفت پاشو یه دوش بگیر بیا صبحونه آمادس…
ادامه دارد…

نوشته: نیما

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها