داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

ندای عشق 28


زندگی برایم ارزشی نداشت . حالا تنها چیزی که می تونست خوشحالم کنه این بود که ندای منم بتونه ببینه و من به این آرزوم برسم . خب فرض کنم که پیوند با اون یه خواب و خیال بوده . چند صباحی رو در یه حال و هوای رویایی بودم و بعدش دیگه هیچ . مثل یه منوری که میره تو آسمون و یهو خاموش میشه . من و عشق منم باید خاموش می شدیم لیلی و مجنون به هم نرسیدند . رومئو و ژولیت هم یک تراژدی بود . حالا هم رسیدم به غمنامه نوید و ندا . شاید اون مثل من تا این حد اسیر غم و اندوه نشه . اون واسه شادبودن دلایل زیادی داره ولی من فقط اونو داشتم . خدایا چرا میخوای همین یه دلخوشی منو ازم بگیری . من چه گناهی کردم . حتما کارمم از دست میدم . ناصر خان گفته که هوامو داره یه جوری جبران می کنه . حتما می خواد یه پولی بهم بده یا یه کاری واسم جور کنه . من نمیخوام محتاج کسی باشم که همه کسمو ازم گرفته و همه چیزمو . ولی وقتی که به مامان خدیجه مهربونم فکر می کردم که تازه چند وقتیه رفته رو ی آسایش و رفاه رو ببینه دلم می گرفت . آخه اون دلش به من خوش بود . من همه چیز اون بودم . درسته که چند تا فک و فامیل هم داشتیم و گاهی احوالی ازمون می پرسیدند . زندگیشون هم از ما بهتر بود . با همه اینا آدما تو این زمونه اگه بتونن هوای خودشونو داشته باشن کلیه .. چه برسه به این که بخوان به بقیه هم کمک کنن . نه دیگه نمی تونم بذارم که مامان سختی بکشه . دیگه نمیذارم بره نوکری مردمو بکنه . مگه کم در غم از دست دادن پدر اشک ریخته . مگه کم بوی اسید به مشامش رسیده ومگه کم خاک خونه های مردمو گرفته و در و پنجره هاشونو شسته . بمیرم براش برای مادر خوب و فداکارم که به خودش گشنگی می داد تا من سیر باشم . اگه به پاش می افتادم و ازش می خواستم که به من افتخار بده تا آخر عمر نوکریشو بکنم بازم کم کرده بودم . مادری که جوونیشو واسم گذاشته وحتی حالا که به میونسالی رسیده بازم غصه منو می خوره . مادری که سنگ صبور من بود . محرم اسرار من و همه چیز من بود . اون شب همه چیزو واسش تعریف کردم . تو بغلش اشک ریختم -پسر گلم ندا دختر خوبیه می دونم خیلی دوستت داره از اونایی نیست که اهل فیس و تکبر باشه . باور کن این دختری که من دیدم خیلی بیشتر از تو از این جدایی ضربه می خوره -مامان ! من بدون اون دیوونه میشم . کمکم کن نمی تونم فراموشش کنم . نمی تونم ببینم که اون یه روزی با یکی دیگه از دواج می کنه . دلم طاقت نمی گیره . چقدر این روز گار بیرحمه . نمی تونه خوشبختی عاشقا رو ببینه . دنیا حسودی می کنه به این که دو نفر همو دوست داشته باشن و از هم خوششون بیاد -نوید تو داری اشتباه می کنی . حق ندا این نیست . اگه دوست داشته باشی من میرم با ناصر خان صحبت می کنم تا همه چی رو حالیش کنم . اون داره دل دو تا جوونو به درد میاره -مامان فایده ای نداره . طبقه ما با طبقه اونا نمی خونه . اونا بالا نشینن و ما پایین نشین . تازه من خودمو می کشم اگه اون بفهمه که من قبلا چند بار رفتم زندان و جزو آفتابه دزد ها بودم -پس میگی من چیکار کنم . من نمی تونم ناراحتی تو رو ببینم . دوست داری دق کنم ;/;من که بعد از بابات جز خدا و تو هیشکی رو ندارم … حالا بیا و درستش کن . اون افتاده بود به گریه کردن و ول هم نمی کرد . منم سرمو گذاشتم تو بغلش و دو تایی امون به یاد کل غمهای زندگیمون گریه می کردیم . صبح روز بعد همه چی با غم و اندوه و سکوت پیش می رفت . درد جدایی و ترس جدایی داشت منو از پادر می آورد . شده بودم مثل یه محکوم به مرگی که آخرین ساعات زندگیشو سپری می کنه . برعکس من ندا خیلی شاد و شنگول بود . می گفت که خیلی امید واره . می گفت وقتی که خدا چشاشو به اون بده هیشکی اندازه اون نمی تونه خوشبخت باشه .. هر چند الآنشم خوشبخت ترینه .-نوید تو چرا ساکتی و حرف نمی زنی ;/;آها ااااااای چش چرون دیگه پیش من نمی تونی خوشگلا رو دید بزنی ;/;جفت مردمکتو از کاسه در میارم . خیلی اخلاقت عوض شده می دونم -چیزیم نیست ندا استرس دارم . وقتی لباس بیمارستانو تنش می کردن تا اونو بخوابونن و برای فردا آماده اش کنن زارزار گریه می کرد و همه با اشکای او اشک می ریختند -نوید خودت قول دادی که چند روز دیگه که باندو از رو چشام گرفتن و تونستم یببینم تو اونجا باشی و من اول تو رو ببینم . خیلی بی پروا شده بود همین بی پروایی سبب شده بود تا کار ما به این روزای تلخ جدایی بکشه . ندا رو به حال خودش گذاشتیم . من و ناصر خان تنها شدیم من خودم داشتم از غصه دق می کردم و می خواستم سر به تن آدم مزخرفی مثل اون که هنوزم درست نشناخته بودمش چه جور آدمیه نباشه که دیدم اون داره آه و ناله می کنه از زمین و زمان شکایت داره . کاسه چه کنم هم تو دستش گرفته بود و غصه می خورد که اگه عمل موفقیت آمیز نباشه .. اگه ندا نتونه ببینه ..-به نظر تو نوید اگه زبونم لال ندا خوب نشه نعیم باهاش ازدواج می کنه ;/;-نه -پس من چیکار کنم . نمی دونم شاید در صورت شکست ازت بخوام بازم یه مدت باشی تا یهو دچار افت روحیه نشه . آدم دیوانه تر و احمق تر از این ناصر خان ندیده بودم . وقتی که می دونی طرف دختر تو بی عیب جسمانی می خواد و واسه روح و وجود و شخصیتش ارزش قائل نیست پس مگه مرض داری می خوای حتما به این نسناس بچه سوسول شوهرش بدی ;/;خیلی گیجه این مرتیکه -فقط نوید جان یواش یواش باید کاری کنی که این علاقه بچگانه از بین بره و منم یه فکر دیگه ای برات بکنم . اینا همه در صورت شکسته . فقط یه وقت دعا نکنی که ندا نابینا بشه چون اون جوری تا یه مدتی ازش جدا نمیشی . با خشم  نگاش کردم وگفتم اگه بدونم  به بینایی نمی رسه حاضرم جفت چشامو بدم به اون تا بتونه ببینه . من و اون چشامون یکیه . مثل دلامون . مثل احساسمون مثل روحمون مثل خواسته هامون .. ولی افسوس خیلی ها اینو درک نمی کنن .. پدر ندا تو عالم خودش بود . اون حتی نفهمید که من چی دارم میگم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 
language=javascript> function noRightClick() { if (event.button==) { alert(“! حق کپي کردن نداري “) } } document.onmousedown=noRightClick

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها