داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

تنها عشق نیلوفر

سلام من نیلوفر 22 سالمه.چهره زیبایی دارم ولی به گفته اطرافیانم خیلی جذابم از نظر اطرافیانمم چیزی که بیشتر منو جذاب کرده چشامن چون گیراییه بالاییه داره.پوستم روشنه با چشم و ابرو و موهای قهوه ای.63کیلو وزنمه و قدمم160میشه گفت هیکل مناسبی دارم.تنها با یه پسر دوست بودم و هستم و تنها با همونم سکس داشتم.رضا قیافه خیلی جذابی داره هم هیکلش عالیه هم جذابیت فوق العاده ای داره از اون پسرای شیطونه که پیشش باشی میمیری از خنده البته خودمم لنگه اونم.من نوزده سالم بود که پدرم فوت شد و بعد از اون اتفاق و شاغل بودن مادرمو تنها بودن خودم باعث شد که با رضا آشنا بشم.جفتمونم آدمایی بودیم که اخلاقیات واسمون مهم بود صمیمیت ما خیلی زود شدت گرفت جوری که هرروز همدیگرو میدیم جفتمون شدیم دنیای همدیگه.رضارو ول میکردی سر خیابونمون بود زنگ میزد بهم منم زود میپریدم بیرون.شده بودیم مسخره عام وخاص.دوستامون مسخرمون میکردن هیچکدوم باورشون نمیشد ما در عرض سه ماه اینجوری شیفته هم شده باشیم ولی کسی جز خودمون این موضوع رو درک نمیکرد.ولمون میکردن لب تو لب بودیم روزایی که با ماشین نمیرفتیم بیرون کلافه بودیم.فقط دنبال یه جا بودیم که همدیگرو ببوسیم.عشقمون خلاصه میشد تو همون بوسیدنا(واقعیتش نه من جراتشو داشتم بیشتر پیش برم نه اون)یکسال همینجوری گذشت تا یه روز که داشتم با رضا صحبت میکردم دوستم که پیشم بود با خنده گفت که رضا مرد نیست.(دوستم از تمام جزئیات رابطمون خبر داشت)رضا هم بهش برخورد و گفت فرشته من یه روز مرد بودنو میکنم تو چشمای تو تا حالیت شه،من و نیلوفر همین مدل رابطه رو دوست داریم منم به شوخی گفتم نه من دوست ندارم(گوشی رو آیفون بود)شب شد و مثل همیشه اس ام اسای قبل از خواب شروع شد البته خواب که چه عرض کنم رضا شب کار بودو منم پا به پاش بیدار میموندم ولی اونشب نه من نیلوفر بودم نه رضا رضا بود.گیر داده بود که از رابطمون ناراحتی؟؟!!!از اون اسرار از من انکار که نه بابا من ظهر شوخی کردم.اون شب اس ام اسای سکسی شروع شد.واااااای یادش میفتم یه حالی میشم.توله سگ یه جوری حرف میزد که دیوونم کرده بود ولی من هیچی نمیتونستم بگم.کلا شکه شده بودم داغ داغ بودم وقتی میدیدم میگفت عشقم امشب میخوام تا صبح لخت تو بغل هم باشیم میخوام تمام بدنتو بخورم میخوام گردنتو سیاه و کبود کنم،جوووووون میخوام حتی کستم بخورم زبونمو میکشم رو چوچولت آبتو با زبونم درمیارمو…دید جواب اس ام اسو نمیدم زنگ زد ولی تنم میلرزید نمیتونستم باهاش حرف بزنم خجالت میکشیدم بهش احساسمو بگم ولی اون حالا دیگه با اس ام اس نه داشت پشت تلفن احساسشو بهم میگفت.هی ازم میخواست که منم یه چیزی بگم فقط تونستم بهش بگم فردا رو با هم باشیم میخوام تو بغلت باشم ولی اون ول کن نبود شروع کرد پرسیدن که فردا اومدی پیشم چیکار میکنی منم بیشتر کلافه شدم که واقعا میخوایم چیکار کنیم ولی همون موقع گفتم هرکاری ازم بخواد میکنم چون به هیچ چیز بیشتر از عشقمون مطمئن نبودم.با هزار تا کلک تماسو قطع کردم.واقعا خوشحال بودم از اینکه فردا باهمیم.من خودم خیلی گرمم رضا هم همینطور با اینکه قبل از اون موضوع رابطه نداشتیم باهم ولی جفتمون میدونستیم که اون یکی چجوریه.فرداش رفتم حموم بدنمو شیو کردم میدونستم رضا عاشق موهای نم دار و خیسه حتی به اینم شب فکر کردم که موهامو سشوار نکنم.به همه چیز اون شب فکر کردم جز اینکه هنوز دوره پریودم تموم نشده یه روز دیگه مونده ولی تا حمامم تموم شد یادم اومد.وقتی اومدم بیرون رضا بلافاصله زنگ زد که بدو بیا دم مجتمع تو ماشینم منم چیزی بهش نگفتم. ارایش ملایم کردم یه ست سرخابی پوشیدم که خیلی ناز بود.رفتم تو ماشین رضا حتی تو چشمامم نگاه نمیکرد بر عکس همیشه که تا منو میدید آویزونم میشد و لب میگرفتیم از هم.قرار بود بریم خونه مامان بزرگ رضا ولی نتونسته بود کلید بگیره از مامانش منم خوشحال شدم که آخیش امروز منتفی شد ولی گفت میریم باغمون.چند بار دوستانه رفته بودیم باغشون یه خونه کوچیک تو باغشون بود که من هروقت میرفتم توش سکس از سر و روش میبارید.با شوخی شروع کردیم من زیاد رضارو نیشگون میگرفتم اونم همیشه درجواب این کارم یا گازم میگرفت یا لبمو میبوسید که اینبار که نیشگون گرفتم بوسیدم جفتمون وایساده بودیم هنوز شال و مانتوم تنم بود دستاش دور کمرم بود تا جایی که میتونستیم لبای همو خوردیم.گردنم اروم میبوسید و لیس میزد توی گوشم میگفت عشقم نفسم امروز میشه بهترین روز زندگیم .بهم چسبیده بودیم قشنگ کیرشو احساس میکردم همونجوری که همو میبوسیدیم منو انداخت رو مبل اول شال و مانتومو در اورد و گردنو گوشمو مک میزد و قربون صدقم میرفت مثل دیشب شیطنت نداشت. دیووونه شده بودم.تیشرتشو از تنش در اوردم و منم شروع کردم به مک زدن و بوسیدن بدنش پاهام باز بود و قشگ کیرشو رو کسم احساس میکردم تو تصورم همش این میگذشت که چجوری بهش بگم دست به شلوارم نزن ولی اون تازه رسیده بود به سینه هام از روی تاپم میمالیدشون حرفای شب قبل تو ذهنم میومد و بیشتر حشری میشدم که یهو دیدم سینه هام تو دهنشه با ولع داشت سینه هامو میخورد دیگه چیزی تو اختیارم نبود وقتی میدیدم چجوری داره سینه هامو زبون میزنه و میخوره و میچرخونه تو دهنش یه اووووووم گفتم که رضا دستشو گذاشت رو شلوارم و کسمو میمالید رفت پایین سمت شلوارم منم شلوار جین پام نبود اونروز. لباشو از رو شلوارم میکشید رو کسم. داغ داغ بودم چشمای رضام خمار بود دستمو گرفت برد سمت کیرش باورم نمیشد دستم رو کیر رضاست به اندازه کافی بزرگ شده بود ازم خواست که زیپشو باز کنم ولی من فقط تنها چیزی که باعث شد این کارو نکنم خجالت بود ولی از یه طرفم دیدم من که نمیتونم شلوارمو از پام در بیارم بخوام این کارم نکنم بچم اذیت میشه کمربند و زیپشو باز کردم وااااااای کیرش چقدر بزرگ بود کیرش داغ بود با دستم با کیرش بازی کردم تا دیدم انگار دیگه نمیتونه طاقت بیاره داره میره سمت شلوارم بهش گفتم مرگ من دست نزن تا گفتم نمیشه ببخشید خودش فهمید ولی برعکس اون چیزی که فکر میکردم خیلی ملایم تر برخورد کرد.داشت بلند میشد که شلوارشو بپوشه خودم نذاشتم گفتم بیا پیشم اونم اومد باز شروع کردیم به لب بازی منم شروع کردم به لیسیدن گردنش بعد گوشش و میخوردم تو گوشش گفتم عاششششششقتم رضا بعد همنجوری میرفتم پایین تر سینه هاشو گازای کوچیک میگرفتم بعد رسیدم به دور نافش خودمم باورم نمیشد یه روز بخوام ساک بزنم ولی انقدر دوسش داشتم حاضر بودم هرکاری بکنم سر کیرشو خیس کردم و مک میزدم بعد یواش یواش کامل بردم تو دهنم خودم باورم نمیشد مثل فیلمای پورن دارم ساک میزنمکیرشو تو دهنم میچرخوندم. خودش فهمید دیگه بیشتر از این نمیتونم کاری واسش بکنم به خاطر همین پیشونیمو بوسید منم با دستم واسش تلمبه زدم تا ارضا شد بعدشم تو بغل هم دراز کشیدیم و کلی به هم کرم ریختیم و خندیدیم.بلندشدیم راه بیفتیم بیایم خونه که رضا یه جا نگه داشت بریم معجون بخوریم به زور قاشقای معجونو میذاشت تو دهنم مثل همیشه، یهو برگشت گفت بخور فردا قراره باز بیایم تا کارو تموم کنیم منم از خدا خواسته که امروز از سکس فقط سردردش بهم رسید میتونم فردا تلافی کنم ولی الکی خودمو لوس کردم که نخیرم نمیام بیچاره مات موندش تا گفتم باشه ذوق مرگ شد بچم.داستانم خیلی طولانی شد میدونم.من دفعه اولم بود که پست میذارم خواهشا توهین نکنید بهم داستانمم واقعیه ادامه هم داره اگر خوب بود بگید تا ادامشو بگم بقیش قشنگ تره ولی از نظر خودم اونروز قشنگترین روز زندگیم بود

نوشته:‌ نیلوفر

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها