داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

ماجرای من و دوستم مریم

سلام اسمم شهرزاد هست و ساکن یه شهر مرکز استان هستیم . ۳۴ ساله هستم و متاهل و دارای یک فرزند . من اصالتا از یه شهر دیگه به خاطر ازدواجم به اینجا اومدم و اون حس تنهایی و غربت را همیشه داشتم . ماجرا از اونجا شروع شد که شوهرم توی یه دستگاه دولتی استخدام شد و صبح تا عصر خارج از شهر محل کارشون بود و دائم سر کار بود و چون‌ سرویس داشتن برای آمد و شد همیشه ماشین ما توی خونه پارک بود. همسایه ما پدر شوهرم هست که ما خونه را ازش خریدیم و بعد یه مدت به خاطر رفتارهای بد برادر شوهرم و درگیری های خانوادگی بین شوهرم و خانواده ش و اذیت و آزار اونا به کل قطع رابطه کردیم و یه جورایی منم خیلی تنها شدم . پسرم مقطع ابتدایی درس میخونه و صبح های زمستون مجبور بودیم تا مدرسه که بیست دقیقه با خونه فاصله داره بچه را ببریم و خوب با کار شوهرم ساعت مدرسه ناهماهنگ بود و من مجبور شدم بچه را ببرم مدرسه و بیارم و چون هوا سرد بود با ماشین بچه را برد و آورد میکردم . توی این رفتن اومدن ها با مادر یه هم مدرسه ای های پسرم آشنا شدم به اسم مریم که خیلی خانم باوقار و با کلاسی بود و خونشون دو تا خیابون با ما فاصله داشت . بعد آشنایی قرار شد یه هفته من بچه ها را ببرم مدرسه و یه هفته اونا دوتا بچه را ببرن مدرسه و اینجور شد که با هم دیگه خیلی دوست صمیمی شدیم. گاهی شوهر مریم بجای مریم میومد بچه ها را می برد مدرسه چون شوهرش شغل آزاد داشت و صبح اول وقت نیاز نبود که بره سرکار ( شوهر مریم اسمش رضا هست و خوشتیپ و جوان و اهل ورزش و خوش برو رو و خوش مشرب هست )و منم که تنها بودم و هیچ دوست و آشنایی اون نزدیک نداشتم تمام وقتم یا کار خونه بود یا مثلا حرف زدن با مریم و دیدنش و بگو بخند من در طول روز نهایتش چند دقیقه ای با مریم حرف زدن بود . بعد یه مدت من خودم کلافه شدم بس که تنها توی خونه موندم و به مریم گفتم من بچه ها را میبرم و میارم خودم و تنهایی پوسیدم صبح تا عصر توی خونه و مریم گفت چه بهتر و ما حرفی نداریم ولی یه مبلغی به عنوان کرایه بگیر که ما معذب نباشیم و تو سرویس مدرسه بچه خودت و بچه ما باش و منم قبول کردم . یه روز صبح وقتی که رفتم بچه ها را ببرم برسونم مدرسه مریم سر راه سوار کردن بچه ش بهم گفت که حال شوهرم رضا خوب نیست اگه میشه بعد رسوندن بچه ها بیا از این طرف ما را ببر برسون به بیمارستان و دکتر و دوا و اگه کار ما طول کشید و تا ظهر نیومدیم بهت زنگ میزنم بچه ما را وقت برگشت ببر خونه خودتون نگهداری کن تا ما کارمون تموم شد بهت زنگ میزنیم و یا خودمون میایم دنبال بچه‌ یا زحمت میدیم بیای دنبالمون و بچه را بیاری و انشالله جبران زحمت میکنم . وقتی رفتم بچه ها را رسوندم و برگشتم زنگ زدم و مریم گفت شوهرم خیلی درد داره و نمیتونه راه بره و صبر کن یواش یواش میایم سوار میشیم . بعد مشخص شد شوهرش سنگ کلیه داشته بیچاره و از درد روی پا نمی تونسته به ایسته و چون دل درد و کمر درد داشته شک کردن نکنه آپاندیسیت باشه و رفتن چکاپ کامل و آزمایش و … . وقتی که شوهرش را دیدم با اون حال دلم سوخت و
پیاده شدم کمک مریم دادم سوار ماشین بشه . مریم زیر بغل شوهرش را گرفته بود ولی تنهایی نمیتونست وزن رضا را تحمل کنه و منم رفتم زیر اون بغلش را گرفتم کمک مریم و با هر سختی بود سوارش کردیم و رفتیم بیمارستان . وقتی رضا دست انداخت روی شونه هام و وقتی ناخواسته بدنم را لمس کرد و حتی بدنمون بهم مالیده شد توی سوار و پیاده کردن یه حسی بهم دست داد و انگار خوشم اومد . اون روز گذشت و شوهرش رفت سنگ شکن و چند روز هم خونه استراحت کرد و خوب شد و توی این چند روز که دستشون بند دوا درمان بود به منم لیست خرید و کارای خونه دادن و یه جورایی پای منم به خونشون باز شد و مریم و رضا مرتب میگفتن چقدر شما خانم و مهربون هستی و فامیل ما یه سر هم نیومدن بزنن خیلی هاشون و شما عزیزتر فامیل هستی و… خلاصه دیگه من با مریم و رضا خیلی عیاق شدم و یه روز گفتن شام با آقاتون بیاین اینجا دور هم باشیم و من هم قبول کردم و رفتیم و خیلی خوش گذشت و دوست جدید خانوادگی همدیگه شدیم . یواش یواش مریم و رضا صبح و ظهر که منو میدیدن شوخی میکردن و با اشاره و چشمک حرفای زناشویی میزدن که مثلا امروز چه ناز شدی و دیشب خبری بوده و چه سر حالی و دیشب چند بار حال کردین و خوش بحال شما که همش حموم میرین و…یه روز صبح که بچه ها را بردم مدرسه دم در خونه مریم اینا شوهر مریم بچه را آورد سوار کرد و گفت که من چند جا کار دارم امروز و شاید تا شب هم نیام و مریم تنهاست و بیاین پیش هم باشین امروز و یه چیزی همینجا پخت و پز کنین و با بچه ها بخورین و…منم تشکر کردم گفتم مزاحم نمیشم و رفتم و توی مسیر مریم تماس گرفت و گفت باید بیای امروز من منتظرتم و منو گذاشت توی خجالت که حتما برم . وقتی برگشتم رفتم دم در خونه مریم اینا و پارک کردم برم داخل دیدم شوهر مریم از ماشین خودشون پیاده شد و گفت مرسی که اومدی خانومی و سریع در را با کلید باز کرد و گفت بفرمایین داخل و به محض اینکه رفتم داخل در را پشت سر هر دو تامون بست و توی پارکینگ یه دونه با دستش زد روی باسن من و گفت چقدر نازه خوش بحال شوهرت هم شوکه شدم هم خنده م گرفت هم خوشم اومد . برگشتم تعجب آور نگاه رضا کردم گفتم از شما بعیده آقا رضا و اگه مریم ببینه چی میگه؟ خندید گفت مریم خودش همیشه میگه باسن شهرزاد عجب چیز خوشفرم و قشنگیه . خواستم حرفی بزنم که رضا از پشت بغلم کرد و مثل اینکه پارچ آب یخ روی من بریزن بدنم یخ کرد و بی حس شد . چسبید از پشت سر بهم محکم و از روی شلوار و مانتو مالید خودش را بهم و سینه هام را از پشت سر که چسبیده بهم گرفت و لباش را آورد کنار گوش و گونه هام و گفت با اجازه و بوسم کرد و چند ثانیه توی بغلش نگهم داشت و منم نه پاهام توانایی حرکت داشتن نه زبونم یاری کرد حرفی بزنم . جوری که چسبید بهم حس کردم‌ که الان باز کنم بدم پایین شق شده آماده همه را بهم تحویل میده .‌ حالتش حال مرد های خیلی هات را داشت . (دروغ نمیگم وقتی بغلم کرد اولش ترسیدم ولی بوی ادکلن ش دستان پر موی مردونه ش و صورت زبر مردونه ش و نحوه مالوندن خودش به من و تن صداش یه جورایی بهم حال داد و بعد که از چند لحظه که از بغل رهام کرد و رفتم داخل پیش مریم حس کردم ترشحات دارم و خیس شدم . )وقتی خداحافظی کرد غیر ارادی بهم دست دادیم و اصلا انگار خیلی وقته با هم دوستیم و ناراحت نشدم . تا ظهر اون روز فکرم درگیر رضا بود و از اون طرف هم مریم همش حرفای سکسی میزد که فلان خانم هست میاد دنبال پسرش دم مدرسه یه دوست مرد داره مرتب میکنن و اون آقاهه خیلی جیگره و به هر زنی پیشنهاد بده نه نمیگن بهش و …چند بار خواستم ماجرا بغل کردن منو توی پارکینگ به مریم بگم ولی گفتم زندگی زن و شوهری شون بهم میخوره . وسط حرفا و غذا پختن و تعریف ها که مریم با آب و تاب میکرد گفتم مریم اگه اون مردی که گفتی دوست اون خانمه است به تو پیشنهاد بده چی میگی؟ گفت شک‌ نکن میرم باهاش ‌ . گفتم پس شوهرت و زندگیت ؟ گفت اونا سر جای خودشون ولی ما هم‌ دل داریم و خندید . گفتم واقعی میگی؟‌ گفت اره . گفتم شوهرت بفهمه چی؟ گفت خب بفهمه . گفتم شر بپا میشه . گفت نه شر نمیشه . گفت رضا و من از این حرفا نداریم . از کسی خوشمون بیاد رو راست میگیم بهم دیگه . گفتم زیادی راحت نیستین؟‌ گفت نه ما از قبل ازدواج دوست بودیم و با هم اوکی هستیم همه جوره و بی خجالتیم . گفتم رو راست میگی من فلان مرد را میخوام؟ گفت میگم اگه بخوام . گفتم شوهرت چی اونم میگه؟ گفت آره مثلا تو را هم گفته دوست داره بکنتت جلوی من . واقعی مخم سوت کشید ولی خندیدم با مریم . گفتم تو چی گفتی به شوهرت وقتی گفت دوست داره با من بخوابه؟ گفت منم گفتم شهرزاد جیگره و ارزشش را داره و من خودمم دوسش دارم و میخورم کمکت . گفتم مریم شوخی نکن راست بگو . گفتم بجون یه دونه پسرم راست گفتم . گفتم مگه تو زن هم دوست داری ؟ گفت من کی چی که ناز باشه دوست دارم و زن و مرد نداره و خود تو هم راه بدی همین الان جوری میخورمت که از حال بری . هم خنده م گرفته بود هم هنگ کرده بودم هم تعجب کرده بودم هم فکر کردم منو دست انداخته هم دوست داشتم ببینم واقعی هست یا شوخی و کنجکاو شدم که چقدر صحت داره حرفای مریم . بهم گفت میخوای تست کنی ؟ امتحانش مجانی هست . گفتم چطوری ؟ گفت پنج دقیقه بزار کارمو باهات بکنم و تموم . گفتم چه کاری؟ گفت آره یا نه؟ گفتم چی؟ گفت آره یا نه فقط بگو آره یا نه ؟ گفتم دیوونه شدی؟ گفت نه میخوام بدونم خودت آره یا نه ؟‌ گفتم من نه ولی اگه تو واقعی اره هستی بگو . گفت شهرزاد من آره ی آره ی آره هستم . شوخی نمیکنم . خندیدم گفتم مثلا چیکار میکنی من بگم آره ؟ گفت بگو و ببین . گفتم مثلا منم آره که انگار یهو یه آدم دیگه شد و منو مثل شوهرش بغل کرد و دست انداخت و دکمه شلوارم را باز کرد . گفتم مریم حالت دست خودته ؟ گفت اره مگه ندادی پس ببین . شلوار منو‌ از پام در آورد وسط پذیرایی و گفت باز کن ببینم همه را در بیار . انگار رییس من بود و با لحن دستوری میگفت ولی با اجبار هم ادامه میداد و دکمه ها مانتو را باز کرد و منو با شورت و سوتین کرد . بازم هم ترسیدم هم چون وسط کاراش مکث میکرد گفتم شوخی داره میکنه . یه لحظه منو گفت بشینم روی کاناپه و به محض اینکه نشستم شورت را از پام در آورد . خدایی قصد نداشتم به اینجا برسه ولی دیدم پاهام را گرفت شون بالا و گفت مشخصه دائم میدی به شوهرت که اینجور صاف کردی منم گفتم من همیشه تمیز و صاف میکنم .‌ بازم باور نمیکردم ولی پاهام را با فشار باز کرد از هم و گرفت بالاتر و شروع کرد به خوردن من و‌ با احساس واقعی میخورد چون صدا میداد خوردنش و حرفا که میزد مشخص بود حشری شده حسابی و زبونش را لای درز کوس من میکشید و میگفت کوس به این نازی و سفیدی و تپلی نخورده بودم تا الان !!! گفتم مگه‌ قبلا کردی از اینکارا؟ گفت اره با چند تا دوستام حال کردیم . اونجا فهمیدم واقعی مریم راست میگفت . جوری منو خورد که چشمام سیاهی میرفت و می لرزیدم و خواهش میکردم ازش یواشتر بخوره . کار خودشو کاملا بلد بود . انگشت توی کوس من کرد و همزمان لیس زد و بعد گفت کون هم دادی تا الان ؟ گفتم کم دادم و‌ درد داره . گفت شهرزاد عجب چیزی هستی و بیا ببرمت حال کنی با خودم . گفتم کجا گفت با دوستام و خندید و زبون زد به کونم و سعی کرد کونم را با زبون قلقلک بده و بازش کنه . گفتم از کون بهم ور نرو انگشت نکن ‌ اذیت میشم . گفت واسه کیر دار ها هم همینو میگی و خندید . ده دقیقه منو خورد همه مدلی که دوست داشت و بعد گفت بخواب زمین به کمر و نشست دهن من و گفت بخور . گفتم نه ولی گفت باید بخوری خوشمزه است و کوسش که اصلا مو نداشت را گذاشت دهنم و منم لای کوس را خوردم و بوی شهوتش را حس کردم اول خوشم نیومد ولی هر چی خوردم انگار خوشمزه تر شد و سه دقیقه نشده کمرش را چرخوند چند بار و توی دهنم کمر زد و آه بلند کشید و سریع از دهنم بلند شد و گفت تو که از منم استاد تری و باز رفت پای های منو‌ باز کرد و‌ شروع کرد زبون زدن زیر چوچوله ی من و انگشت توی کوس من کردن و حرف کیر شوهرش را پیش کشید که‌ کاش بود و میکردت الان . حس عجیبی داشتم بار اول من بود ولی خوشم اومد . گفتم کیر شوهرت چقدره؟ گفت بزرگه پاره ت میکنه میخوای؟ توی اوج لذت و شهوت بودم و گفتم اره من کیر میخوام و کیر شوهرتم میخوام . گفت امروز نصیبت میشه. دو دقیقه نشده منم ارضا شدم بد جور که بی حال بی حال شدم . بهم گفت شهرزاد زنگ بزنم رضا بیاد؟ گفتم که چی؟ گفت که بکنیم دوباره؟ گفتم فکر بد میکنه بعدش راجع به ما . گفت نه خیالت راحت و جنبه داره . خیلی دوست داشتم حالا که‌ پیش اومده با رضا هم یه دور حال کنم . ولی میترسیدم . اون روز تا ظهر چند بار مریم پیشنهاد داد بزار زنگ بزنم ببینم راه داره رضا بیاد بازت کنه نتونی بری دستشویی ولی گفتم نه این دفعه نه . تا قبل اینکه برم دنبال آوردن بچه ها یه دور دیگه با مریم لز کردیم و خیلی حال داد . وقت بشه باز مینویسم براتون …‌ شهرزاد

نوشته: شهرزاد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها