داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

شهوت برای زندگی

هوا داشت رو به تاریکی می‌رفت و صدای بوق ماشین ها از پنجره آپارتمان شنیده میشد ، آپارتمان کاملا خالی بود و صدای آهنگ ملایمی فضا رو پر کرده بوده . سکس تازه تموم شده بود ، جفتمون بیشتر از یه بار ارضا شده بودیم و لش پیش هم دراز کشیده بودیم . از من بزرگتر بود دوسالی ، بدن تو پری داشت و هیکلش از من گنده تر بود ، همین موضوع باعث علاقه بیشترم به بدنش می شد . چهار سالی بود که باهم سکس داشتیم ؛ فقط و فقط سکس ،حرف زدن معمولی باهاش حوصلمو سر میبرد راستش و خودشم علاقه ای به ارتباط بیشتر نشون نمی داد . شبیه غریبه بود برام تا حدودی ، همون غریبه ای که چند دقیقه پیش روی پاهاش نشسته بودم و تو موهاش دست می کشیدم بعدم آروم آروم دکمه های پیراهنشو باز کردم و با پیشونیم قفسه سینشو لمس کردم همونی که دستشو برد سمت باسنم شلوارمو از تنم و کند و شروع کرد قسمت داخلی رونمو خوردن ، آروم آروم پیش می‌رفت ولی کافی بود بهش بفهمونم سریع تر پیش بره ، زود متوجه می شد و بدنای کاملا لخت مون بهم گره می خورد. از بغل خوابوندم و خودشم پشتم خوابید سرم رو برگردوندم و برای چند لحظه بوسیدمش ، پایین تنشو بهم نزدیک کرد و یکی از پاهاشون انداخت روم می‌تونستم کیرشو کاملا روی باسنم حس کنم ، دستشو دورم حلقه کرد که تکون نخورم ، سر کیرشو روی سوراخم گذاشت و آروم آروم درحالی که گردنمو داشت میخورد فرو کرد ، بدنامون کاملا لخت بود و دوباره شروع کردیم به لب گرفتن ، انگار به معنای واقعی بدن هامون باهم یکی شده بودن ، با ریتم خیلی آرومی پایین تنش رو عقب و جلو میداد و منو توی بغلش سفت چسبیده بود و دوباره شروع کرده بود گردنمو خوردن ساکت بودم ، دوست داشتم صدای نفس نفس زدن هاش و برخورد رونش به پاهام رو بشنوم ؛ فک کنم این صحنه تا سال ها تو ذهنم بمونه . دود سیگار بعد از سکس فضای اتاقو پر کرده بود و داشتم از پنجره حرکت ماشین تو خیابونو نگاه می کردم ، حس خوبی داشت ، حس امنیت داشتم ، تو یه آپارتمان که کسی قرار نیست بیاد با سکس پارتنری که بهش اعتماد داشتم و حس خوب بعد از یه سکس کامل داشتن منظره رو تماشا می کردم . وقت رفتن بود ، لباسامونو پوشیدیم ، می خواست بره خونه دوستش و بهش گفتم می رسونمت توی راه بارون شروع به باریدن کرد و آسمون تاریک شده بود پیادش کردم و دوباره با خودم تنها شدم ، حس تنهایی که اگر جزو اقلیت های جنسی باشی چیز غیر آشنایی برات نیست .

نوشته: Ygm

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها