داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

عشق واقعی

سلام دوستان.
من دوست دارم که تو این داستان اسم هارو مستعار بنویسم، و متاسفانه داستان من قسمت سکسی کم داره.
سلام من اسمم یگانه ست.
دو سال پیش من وارد یه رابطه عاشقانه شدم‌؛
با پسری به اسم محمد.
محمد واقعا عاشقم بود(اوایلش نمیدونستم) ، اما من فقط کمی دوسش داشتم.
من از قبل توی رابطه ضربه خورده بودم و میترسیدم از اینکه نکنه محمد هم بهم ضربه بزنه و مطمئن نبودم که واقعا بهم وفادار باشه.
محمد بخاطر من با خونوادش قطع رابطه کرد اما برای اینکه من احساس عذاب وجدان نداشته باشم بهم نگفت.
تلفن:
+سلام یگانم
-سلام خوبی؟
+صداتو که میشنوم عالی میشم.تو خوبی؟
-شکر خوبم
+خداروشکر، کجایی؟
-خونه. تو کجایی؟
+منم… خونه.
-محمد بهم دروغ نگو
+ببخشید عشقم
-خواهش کجایی؟
+تو خیابون

کدوم خیابون؟چرا خونه نیستی؟
+ولیعصر،هیچی خونه دعوام شد زدم بیرون.
-دعوااا؟؟؟؟؟؟ با کی؟؟
+مامانم و خواهرم
-وا مگه میشه تو که برای مادر و خواهرت جونتم میدادی چیشد که دعوا افتادین؟
+هیچی بابا چیز مهمی نبود
-میگم بگوووووو
+یگانه توروخدا اعصابتو خورد نکن
-محمد من دوست ندارم توام بهم دروغ بگی
+به جون خودم دروغ نمیگم ولی دوس ندارم حالت خراب شه.
محمد اگه دوسم داری بگو
+میدونی که دست گذاشتی رو نقطه ضعفم. یگانه من بخاطر تو دعوا افتادم.
-برا من؟
+اره عزیز دلم فدای سرت. اصلا بهش فکر نکن
خوب برای چی؟
+خواهرم باهات دوستای مشترک داره و رابطه بین من و تورو فهمید، اونم طبق معمول برای شوخی و اذیت کردن من رفته به مامانم گفته :مامان محمد با یه دختری دوست شده و باهم سکس داشتن.
مامانم از نوجوونی بهم میگفت محمد قبل ازدواج هيچوقت رابطه جنسی نداشته باش.
خوب منو تو که تاحالا سکس نداشتیم

گفتم که خواهرم گفته و فکر نمیکرد اینطوری بشه
مامانمم بهم گفت هیچوقت حلالت نمیکنم اگه رابطتو تموم نکنی. یا تمومش کن یا از خونه هم برو بیرون و دیگه بر نگرد.
-خوب تو چیکار کردی؟
+مشخص نیست عشقم؟
تو ذهنم خیلی متاسف شدم که فکر کردم عاشقم نیست اما یه لحظه دوباره گفتم نکنه الکی بگه و بخواد گولم بزنه.
-اهوم
+بیخیالش عشقم، عشق تو برای من از هر چیزی بیشتر می ارزه

فدات شم عشقم
+خدانکنه من بدون تو میمیرم
همه همینو میگن
حرفمو خوردم
+باشه جونم هرجور راحتی فکر کن
-ببخشید من خوابم میاد کاری نداری؟
+نه خوشگلم شبت خوش تر از خوش
-فدات خداحافظ
+خداحافظ زندگیم
من دوست داشتم باورش کنم اما خوب منم حق داشتم ضربه خورده بودم.
اون شب تا صبح خوابم نبرد.
ما تا یک ماه تلفنی در ارتباط بودیم تا اینکه محمد گفت :دلم خیلی تنگته یگانه بیا بریم بیرون
منم گفتم :بیا خونمون
من یادم رفت بگم
یه خونه مجردی دارم با دوتا همخونه ای
عصر شد، زنگ خونمونو زدن. درو باز کردم و محمد اومد تو
مثل فنری که جمع شده باشه اومد تو بغلم و تا 5 دقیقه از بغلم تکون نخورد منم بغلش کردم
فقط اروم میگفت:خیلی دلم برات تنگ شده بود.
کم کم رضایت داد از دم در بریم داخل منم ازش پذیرایی کردم؛البته چون دختر خل و دیوونه ای بودم خیلی ازین کارا بلد نبودم
فقط میوه رو تو همون سبد اوردم با یه چاقوی بزرگ که محمد یکم خندش گرفت و بعدش گفت :دورت بگردم نیومدم که خودتو خسته کنی اومدم یکم ببینمت و برم.
منم گفتم: حالا مگه چیکار کردم؟
بعد از یکمی تلویزیون دیدن باهم، من ازش یه چیزی خواستم، سکس!
محمد گفت:یگانه من تورو برای سکس نمیخوام من عاشق خودتم
گفتم: محمد در کنار عشق تو باید نیاز جنسی منو هم برطرف کنی و من هم نیاز تورو.
+اخه من وقتی تورو دارم دیگه به هیچ چیزی نیاز ندارم
-ولی من دارم!
الکی میگفتم چون من اصلا تاحالا سکس نداشتم.
میخواستم ببینم ری اکشنش چیه، ولی از ته دل یکمی هم دوست داشتم تجربه کنم.
+یگانه الان دوستات میان خونه
-امروز بهشون گفتم تا ساعت 9 نیان
+یگانه انقدر دوست دارم که نمیتونم هیچ جوره بهت نه بگم
-مرسی عشقم
اولش بغلم کرد و کم کم لبمو میبوسید
هردومون خیلی ناشیانه این کارو میکردیم
تا اینکه اون کم کم دستش رو اورد پایین تر و بدنمو لمس میکرد. حسی که بهم میداد رو دوست داشتم
لباسمو اروم در میاورد و تمام بدنمو میبوسید و نوازش می کرد، احساس خوبی بهم میداد.
دکمه شلوارمو باز کرد و شرتمم تا زونو کشید پایین اروم شروع کرد به مالیدن کصم.
کاملا از نوع نگاه کردنش میشد فهمید اولین باریه که داره از نزدیک کص میبینه.
با کنجکاوی تمام نازش میکرد و اروم صورتشو اورد سمت کصم، و از بالا تا پایین کصمو لیسید و من خیلی حال کردم تو اوج لذتم بودم اون یجوری با ولع می‌خورد انگار دوماهه غذا نخورده.
یکم که اینکارو کرد من ارضا شدم و اون متوجه شد
و دست نگه داشت
+خوبی زندگیم
من برای اولین بار تو عمرم این لذت رو تجربه کرده بودم و تو اسمونا بودم
-عالیم عشقم
+کافیه یا دوست داری بازم ادامه بدم؟
-خودت نمیخوای کاری کنی؟

نه عزیزم بنظر من الان وقتش نیست،و همین که تو لذت ببری برای من کافیه و از لحاظ روحی ارضا می شم
اون روز تموم شد.
من کم کم داشتم عاشقش میشدم تا اینکه؛
توی خیابون محمدو دیدم،یه دختری هم سن و سال خودم اومد پیشش همو بغل کردن و رو بوسی کردن و رو صندلی پارک نشستن
من دوباره نابود شدم، اما دوس داشتم ببینم اونیکه آنقدر ادعای عاشقی داشت چیشد که اینکارو کرد
رفتم خونه و بهش زنگ زدم
+جون دلم خوشگل ترین عشق دنیا
-خفه شو و دیگه کلمه پاک و مقدس عشق رو به زبون نیار
+چیشده یگانه؟
من شروع کردم:محمد تو خیلی ادعای عاشقی داشتی اما اخر سر توهم خیانت کردی، من امروز تو خیابون دیدمت یه دختری اومد و همو بغل کردین و رو قندلی پارک نشستین. محمد من میبخشمت
اما دیگه هیچوقت منو نمیبینی و دیگه بهم زنگ نزن چون جوابتو نمیدم
تا اومد حرف بزنه قطع کردم.
من خیلیییی گریه کردم و از خدا طلب مرگ کردم،چرا همه با من اینطوری میکنن؟ مشکل از منه؟
محمد پیام داد خواستم نخونم اما طاقت نیاوردم
متن پیام نوشته بود
یگانم،نازنینم تو امروز هیچ چیو متوجه نشدی و بدون اجازه دفاع من رو قضاوت کردی. این رو یک بار دیگه هم میگم نرو چون اگه بری من میمیرم
انقدر حالم بد بود که باور نکردم و گفتم باشه تو راست میگی
اما من میرم و مطمئن باش چیزیت نمیشه
30 دقیقه بعد یه خط غریبه زنگ زد.
با صدای گرفتم که بخاطر زیادی گربه کردن در نمیومد گفتم
+بله؟
رضا بود
-یگانه توروخدا قطع نکن فقط میخوام واقعیت رو بهت بگم
میشنوم
-یگانه اون دختر خواهرم بود و برای عذر خواهی از من اومده بود
+رضا نمیتونم حرفتو باور کنم
-یگانه به جون مامانم، به جون خواهرم، یه جون تو که عزیز ترینمی راست میگم
+ولی دیر راستشو گفتی من دیگه برنمیگردم و دیگه منو نه میبینی نه صدامو میشنوی
-یگانه بخدا قسم بری میمیرم
+نگران نباش هیچیت نمیشه خداحافظ برای همیشه.
قطع کردم.
خواستم امتحانش کنم ببینم اگه برم بازم به یه دختر دیگه این حرفارو میزنه یا نه.
یه هفته کلا میپاییدمش
یواشکی میرفتم دم خونشون (چون خواهرش واقعیت رو به مامانش با مامانش اشتی کردن و محمد برگشت خونه)
بعد یه هفته از خونه اومد بیرون
باورم نمیشد مگه ادم تو یه هفته انقدر تغییر میکنه؟
محمدی که هر روز ریششو میزد حالا این چند روزه دست به ریشش نزده بود.
موهاشو با ماشین زده بود.
واای باورم نمیشد محمد سیگار میکشید، محمدی که بوی سیگار بهش میخورد 10 تا سرفه‌ میکرد الان سیگار میکشید.
دنبالش رفتم.
رفت تو یه کوچه خلوت، تو یه خونه متروکه.
حدود 2 ساعتی میشد سر اون کوچه منتظرش بودم
کم کم کنجکاو شدم ببینم داره چیکار میکنه.
یواشکی و اروم وارد ساختمون شدم یهو محمدو دیدم
باورم نمیشد با این صحنه مواجه شده بودم
محمد رگشو زده بود و کلی خون از دست داده بود
من قلبم وایساد، اصلا نمیفهمیدم چه اتفاقی افتاده
چند ثانیه تو هنگ بودم، تا به خودم اومدم زنگ زدم به اورژانس؛
اومدن منم پشت نشستم،دل تو دلم نبود احساس خیلی بدی داشتم
یعنی من باعث این اتفاق شده بودم؟
نفهمیدم کی رسیدیم بيمارستان.
سریع محمدو پیاده کردیم تو راه اتاق عمل چند ثانیه چشماشو باز کرد و فقط یه جمله بهم گفت:(گفتم اگه بری میمیرم)
اره محمد تموم کرد، و با شوک هم برنگشت.
من باعث مرگ یه ادم شده بودم،
و یه عشق واقعی رو از دست داده بودم.
اون راست گفته بود که بدون من میمیره، حالا من موندمو یه عمر حسرت و عذاب وجدان

پایان
خوب خسته نباشید دوستان،این صرفا یک داستان بود و من اولین باری هست که مینویسم.
امیدوارم خوشتون بیاد.
اگر خوشتون اومد و استقبال کردین که دمتون گرم و سعی میکنم دوباره هم بنویسم البته اگر نقدی هم بود با کمال میل میپذیرم و خوشحال میشم نظر بدید.
و یه جمله ای رو دوست داشتم اینجا بگم
(کسی که میگه بدون تو میمیرم رو هیچوقت با رفتن امتحان نکن چون میمیره)
ممنونم و ببخشید که طولانی شد. ❤️
نوشته: Mr.rnrn

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها