داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

زن عموی رمانتیک

ساعت پنج عصر بود. مامانم زنگ زد که شام خونه عموت دعوتیم و از سر کار برگشتنی خونه عمو هادی بیا. عمو هادی چهل و دو سالشه. خانومش اعظم هم دو سالی ازش کوچکتره. من از روز اول خواستگاری این دوتا علاقه عجیبی به اعظم پیدا کردم. الان بعد از گذشت ده سال از اون روز در حالی که بیست و هشت سالمه و این داستان هم چند ماهه پیش اتفاق افتاده هنوز هم حس عجیبی بهش دارم. اعظم با چشمای درشت و قهوه‌ای رنگ، موهای همیشه بلوند ، دماغ کوچیک، لب‌های پسته‌ای کلفت، قد بلند حدودا ۱۷۵ و استایل سکسی و جذابش توجه اکثر فامیل رو و به خودش جلب میکرد. در این بین من همیشه هیزتر و جسورتر از بقیه بودم .
اکثر مواقعی که تو جمع فامیلی بودیم به هر نحوی سعی میکردم تو چشم و نزدیک اعظم باشم. اعظم با اینکه همیشه لباسای معمولی تنش میکرد ولی سینه‌های برجسته و کون برزیلی مانند بزرگش همیشه خودنمایی میکرد و وقتی متوجه نگاه‌های هیز بقیه میشد دست و پاش رو گم میکرد. اوایل که من بچه‌تر بودم هر طوری بود خودم رو بهش میرسوندم و بالاخره یه قسمتی از بدنم رو به تنش میچسبوندم. یا حین رد شدن خودمو به کون تپلش میمالوندم و اون هم خیلی توجهی نمیکرد.
تا اینکه چند ماه پیش اعظم خانوم با عمو هادی دعواش شد و از عموم قهر کرد. چون خونه پدریش شهرستان بود اعظم هم با مامانم جیک و پیکش یکی بود اومد خونه ما تا آب‌ها از آسیاب بیوفته و دوباره برگرده خونش.
تو یکی از همین روزها من از سر کار زود برگشتم. بابا_مامانم برای خرید بیرون رفته بودن و زن عمو اعظم تنها بود. بعد احوال پرسی و خوش و بش معمولی من روی صندلی اپن آشپزخونه نشستم و حین خوردن نسکافه‌ای که زن عمو اعظم برام درست کرده بود داشتم بدن سکسیش رو درحالی که پشتش به من بود و آشپزی میکرد دید میزدم. کله‌ام داغ شده بود . یواش_یواش داشتم حشری میشدم و کیرم که خواب بود داشت تو شلوارم قلمبه میشد. زن عمو با هر حرکتی که به خودش میداد لپای کونش موج میزد. سارافون گل قرمزی که پوشیده بود با اینکه تا پایین رونش رو پوشونده بود ولی به هیچ وجه نمیتونست اروتیک دیده شدنش جلوگیری کنه. اصلا تو حال خودم نبودم. به بهونه لباس عوض کردن رفتم تو اتاق و به مامانم زنگ زدم. بعد اینکه یجوری از زیر زبونش بیرون کشیدم که کجا هستن و کی میان . خیالم راحت شد و افکار شیطانیم پر رنگ تر شدن . مامانم گفت فروشگاه رفاه هستن و دارن مایحتاج خونه خریداری میکنن. مطمئن بودم که حداقل دو ساعتی وقت دارم. برگشتم و جلو اپن آشپزخونه و دوباره مشغول دید زدن زن عمو شدم. همینطور که داشتیم حرف میزدیم یهو یه لیوان از دستش و افتاد و شکست. جیغ کوچولویی کشید و با ناراحتی مشغول جمع کردن تکه‌های لیوان شد. جارو دسته بلند و خاک انداز رو آوردمو دادم بهش. بعد جمع کردن تیکه‌های لیوان دولا شد که زیر کابینت رو جارو کنه من دیگه از خودم بی خود شدم و خودم رو از پشت به کونش چسبوندم. انگار که هر دومون رو برق گرفته باشه چند ثانیه‌ای بی حرکت موندیم. عرق سردی روی پیشونیم نشسته بود و منتظر عکس العملش بودم تا ببینم چیکار باید بکنم. زن عموم راست شد و به سمت من برگشت. با عصبانیت و چهره‌ای در هم رفته نگاهم کرد و گفت محسن داری چه غلطی میکنی؟ گلوم خشک شده بود. نمیتونستم چیزی بگم و ترس داشت وجودم رو فرا میگرفت. تا خواستم من…من کنم جارو رو انداخت زمین و یه چک خابوند در گوشم. یهو جیغ وحشتناکی کشید افتاد روی زمین. یه تیکه کوچیک از شکسته‌های لیوان سرش توی کف پاش فرو رفته بود. دست و پاش رو گم کرده بود و پشت سر هم میگفت محسن پام، پام داره میسوزه.
به زحمت بلندش کردم و بردمش تو پذیرایی روی مبل نشوندمش. جف پاهاش رو انداختم روی میز عسلی و پشت میز روی زمین نشستم که تیکه شکسته رو از پاش بیرون بکشم. پاهش رو باز کرده بود بین پاهاش رو میدیم. اعظم تو حال خودش نبود. یکم پاهاش رو بازتر کردم. کص تپلش از دور پیدا بود. حتی چاک کصش رو هم میتونستم تشخیص بدم. بعد اینکه تیکه شکسته رو بیرون کشیدم و کف پاش رو باند پیچی کردم با یه لیوان آب اومدم و کنارش نشستم. هنوز عصبانی بود. ولی من قصد عقب نشینی نداشتم. دستشو بین دستام گرفتم و با حالت خنده گفتم زن عمو دستت سنگینه‌ هااا. نیشخندی زد و گفت انگار میخوای دومی رو هم بخوری. یکم دل و جراتم بیش‌تر شد و بهش نزدیک‌تر شدم و گفتم زن عمو یه چیزی رو صادقانه بهت بگم بین خودمون میمونه؟
-تا ببینم چی میگی .
_زن عمو من حس عجیبی بهت دارم . یه چیزی از وجودت منو جذب میکنه.
-اون یه چیزی شهوته ؟
_نه فقط شهوت. من تورو دوست دارم زن عمو
عقل از کله هر دومون پریده بود. هیچ کدوممون باورمون نمیشد که داریم این حرفارو به هم میزنیم. چشامون رو به هم دوخته بودیم. بی اختیار دستش رو که بین دستام بود داشتم ماساژ میدادم که با حالتی انجمن کیر تو کس آهی کشید . مسیر رو درست اومده بودم. یکم دیگه بهش نزدیک‌تر شدم و یکی از دستام رو از دستش جدا کردمو گذاشتم روی زونش و دورانی ماساژش دادم. هنوز به هم زل زده بودیم. توی همون حالت چشماش رو بست و لبای کلفتش رو روی لبام گذاشت. بدنم آتیش گرفته بود . از شدت ترس و شهوت داشتم میلرزیدم. به سختی خودمو کنترل کردمو لب پایینیش رو بین لبام گرفتم و میک زدم. داشتم با ولع لباشو میخوردم که یهو خودش رو کشید کنار و گفت الان مامان_بابات میان. من که دیگه روم باز شده بود دستاشو گرفتمو گفتم حالا_حالاها نمیان زن عمو پاشو بریم اتاق من بهشون زنگ زدم حداقل‌اش یه ساعت و نیم دیگه میرسن.
رفتم زیر بغلش که کف پاشو محکم زمین نذاره و بردمش توی اتاقم . نشستیم کنار تخت و دوباره لبامون رو به هم گره زدیم. با یکی از دستام پشتش رو میمالوندم با دست دیگه‌ام هم ممه‌های خوش تراشش رو بازی میدادم. توی چشم بهم زدنی سارافونش رو از تنش کندمو لبام رو روی شاهرگش گذاشتم و خوابوندمش روی تخت و خودمم روش دراز کشیدم. لاله گوش راستش بین لبامو بود بعدش پشت گوشش رو لیس زدم. زن عمو چشماش رو بسته بود و داشت مثل مار به خودش میپیچید. زبونمو روی شاهرگش گذاشتم و تا زیر چونه‌اش رو لیسیدم . بعدش رفتم روی ممه‌های بلوریش و هر دوشون رو تو مشتم گرفتم و فشار دادم. زن عمو نفسش بند اومده بود. آخی گفت و دستش رو انداخت پشت گردنمو کله‌ام رو چسبوند به ممه‌های بزرگش. نوک یکیشون رو بین لبام گرفتم و میک زدم. نوک اون یکی رو هم بین انگشت‌هام گرفته بودمو بازی میدادم. با لبام نوک ممه‌اش رو گرفتم و کشیدم. خیلی خوشش اومده بود. چند بار این حرکت رو تکرار کردمو جای ممه‌هارو عوض کردم . بعدش زبونمو از لای چاک ممه‌هاش تا روی نافش کشیدم. هر دومون گر گرفته بودیم. زبونمو دور نافش چرخوندم بعدش رفتم بین پاهاش و تا روی چوچولش بوس‌های ریز از تنش برداشتم. شلوارش حسابی خیس شده بود. همونطور که داشتم از روی شلوار بین پاهاش رو بوس میکردم یواش_یواش شلوارشو از پاش بیرون کشیدم. حالا بین من و کص تپلش فقط یه شورت توری قرمز بود. صورتمو رو چسبوندم روی کصش. بین پاهاش آتیش بود . بوی کصش که به دماغم خورد حشریتم صد چندان شد . شورتشو با دندونام پایین کشیدمو با ولع چوچولش رو بین لبام گرفتم. زن عمو آهی کشید و انگشتاش رو بین مواهام کرد . با هر میکی که به چوچولش میزدم آهی میکشید و موهامو چنگ میزد . زبونمو روی چاک کصش لغزوندمو نوک زبونم رو توی سوراخ کص داغش فرو کردم. آه‌های زن عمو به ناله تبدیل شده بود. کصش و صورتم کلا نوچ شده بود. کصل تپلش رو توی دهنم جا کردم و محکم کشیدم . جیغ کوچیکی زد و به صدایی گرفته و آروم گفت بکن توش محسن. تو همون حالتی که بینن پاهاش بودم ایستادمو شلوار و تیشرتم رو کندم . خیلی هول شده بودم. سر کیرمو گذاشتم لای چاک کصش و با آب کصش سرشو خیس کردم . بعد از اینکه چند باری کیرمو روی کصش شلاقی کوبیدم سرش رو گذاشتم دم سوراخشو آروم فشار دادم تو کصش. زن عمو با ناله‌ای پاهاش رو دور کمرم حلیقه کرد و با تکونی تا خایه‌هام رو تو کصش جا کرد. از شدت شق درد و داغی کصش داشتم دیوونه میشدم. ته کیرم که به چوچولش رسید لبامو گذاشتم روی لباشو شروع به تلمبه زدن کردم. زن عمو ناله میکرد و من حین خوردن لباش تو کصش تلمبه میزدم. بعد چند تلمبه ریز تا سر کیرمو از کصش بیرون کشیدمو با تقه‌ای محکم دوباره همه رو تو کصش جا کردم. چند بار که محکم کوبوندم تو کصش دستاش رو هم دور گردنم حلقه کرد و محکم به خودش فشارم داد . لبام رو گاز گرفت میخواستم جیغ بزنم که احساس کردم کیرم داره تو کصش میسوزه. محکم‌تر بغلم کرد و با لرز و تو آن واحد هر دومون ارضاء شدیم. پاهاش شل شد و دستاش کنارش افتاد. کیرمو که شل شده بود از کصش بیرون کشیدم و به چوچولش مالوندنم . نیش خندی زد و گفت گمشو برو بیرون.

نوشته: محسن

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها