داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

زندگی حسام (۱)

سلام من حسام هستم ۲۵ساله و مجرد .
من از ۱۸ سالگی بدنسازی و شنا میرم بدنم خیلی خوبه و رو فرمه قدم ۱۹۰
اسم مامان من میناست و ۴۵ سالشه مامانم خیلی زود ازدواج کرده ولی بدنش خیلی خوبه و خیلی خیلی خوشگله .
اسم آبجی من حسنا است ۲۷ سالشه و ازدواج کرده بدنه آبجیم هم خوبه و خیلی خوشگله اسم شوهرشم علی هست و دو ساله که ازدواج کردن علی هم سرش فقط توی کارش هست .
من با آبجیم و مامانم راحتم ولی نه خیلی .
آبجیم همبازی بچگی من بود توی خونه همیشه خوش میگذروندیم بعضی وقتا مثل سگ و گربه بودیم بعضی وقت مثل دو تا بچه خوب همیشه مامانم از ما شاکی بود بابام که اصلا خونه نبود همیشه فقط سرش توی کار بود و خیلی سخت خونه پیدا میشد و میشه . گرایش من به آبجیم و مامان از همون بچگی شروع شد چون جلو من لباساشون یذره باز بود و راحتی ما هم تاثیر گذار بود و با خاطره مامان و آبجی جق میزدم .
بگذریم فقط خواستم یه توضیح کوچیک داده باشم .
داستان من مربوط میشه به چند ماه پیش که دوشنبه صبح بود .
مامان : حسام بلند شو ساعت ۱۲ آخه آدم اینقدر میخوابه
من : ول کن مامان بزار بخوابم
مامان : میگم پاشو
من : خدااااااا باشه بابا بلند شدم
رفتم صورتم شستم و رفتم سر صبحونه
من : صبح بخیر مامان
مامان : ظهر بخیر خوابالو
مامان : صبح آبجیت زنگ زد گفت امروز تولد علی هستش میخواد سوپرایزش کنه باید بریم کمکش
من : خوب به من چه می‌دونی که از علی خوشم نمیاد
مامان : اون شوهر خواهرته به خاطر خواهرتم که شده باید بیای
من : باشه بابا میام
بعد صبحونه دراز کشیدم روی کاناپه و تلویزیون نگاه کردم مامان از آشپزخونه در اومد و گفت : آماده شو بریم
من : چشم
رفتم اتاق لباس‌ پوشیدم و سوار ماشین شدیم رفتیم خونه آبجی
مامانم یه شلوار لی تنگ پوشیده بود با یه تیشرت سیاه با مانتو جلو باز رنگ سفید و شال سفید وقتی رسیدیم آبجی هم یه شلوارک تنگ پوشیده بود با تیشرت تنگ یه سینه ها خوش فرمش خودنمای میکردن
حسنا : سلام خوش اومدین
مامان : سلام دخترم مرسی
من : سلام
حسنا : ببخشید شما رو هم به زحمت انداختم
مامان : اون چه حرفیه ما کمک نکنیم کی کمک میکنه
من : باید به اون شوهرت تولد بگیری
مامان : اگه حرف نزنی نمیگن لالی
من : خوب حقیقت رو میگم
مامان : لال شو حسام لال شو
مامان : دخترم تو به این گوش نکن نمیدونه چی میگه
دلیل اینکه از علی متنفر بودم این بود که آبجیم همیشه ازش گلایه میکرد اصلا دربارش حرف خوبی نمیزد همیشه قهر بودن نمیدونم امروز چی شده بود آبجیم میخواست براش تولد بگیره
حسنا : حق داری حسام همیشه ازش گلایه میکنم ولی امروز میخواهم بهش یه تولد توپ بگیرم
من : هر جور راحتی من در خدمتم
حسنا : مرسی
مامان رفت توی اتاق و لباساش رو عوض کرد اومد یه شلوار راحتی گشاد و تیشرت بوسیده بود شروع کردیم به تمیز کردن خونه و تزیین آبجی همه چیز رو از قبل آماده کرده بود فقط کیک مونده بود که اونم بعد تزیین کردن خونه من میرفتم بگیرم تا ساعت ۳:۳۰ کار کردیم که بالاخره تموم شد و هممون ولو شدیم روی کاناپه هممون خیلی عرق کرده بودیم بعد چند دقیقه آبجیم از بیرون غذا سفارش داد و خوردیم .
حسنا : ممنون از دوتاتون خیلی زحمت کشیدین
مامان : خواهش میکنم اون چه حرفیه
من : مامان دیگه بریم خونه بریم آماده شیم از راهم کیک رو میگیرم میام
مامان : باشه بریم
آماده شدیم رفتیم خونه وقتی رسیدیم اول من زود رفتم حموم و دوش گرفتم بعد من مامان رفت وقتی اومد بیرون یه حوله به بدنش بسته بود سینه هاش داشتن میتریکیدن و با یه حوله موهاش رو بسته بود دستشم شرتش و سوتینش بود داشت میرفت به سمت تراس تا لباس زیراش رو بندازه رو طناب زود من گفتم : میخوای بدی به من تو نرو سرما میخوری
من لباسام رو پوشیده بودم
مامان : لطفا مرسی
از دستش لباسا رو گرفتم و رو طناب گذاشتم مامان از اتاق در اومد یه تیشرت تنگ قرمز رنگ با شلوار سیاه تنگ با مانتو جلو باز بدون شال موهاشم دم اسبی بسته بود آرایش غلیظ خیلی سکسی شده بود رفتیم از راه هم کیک رو گرفتیم رفتیم خونه آبجی دیدم آبجی هم یه شلوار سفید و تاپ تنگ پوشیده بود بدون سوتین نوک سینه هاشم بیرون زده بود موهاشو باز گذاشته بود با آرایش غلیظ
من : مهمونا کی میان آبجی ؟
حسنا : ساعت ۶
من : شوهرت کی میاد ؟
حسنا : ساعت ۷
من : مامان بابا میاد ؟
مامان : بهش زنگ زدم گفت نمیتونم بیام
من : عه چرا
مامان : چون کارش مهمه

ادامه دارد …
دوستان ببخشید طولانی شود حتما قسمت بعدی جاهای سکسی رو میزام
امیدوارم خوشتون بیاد

نوشته: حسام

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها