داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

خیانت مریم

سلام این داستان واقعیه برای دوستم اتفاق افتاده من از زبون خودش براتون اینجا مینویسم فقط اسم های شخصیت رو تغیر میدم،
من اسمم آرشه ۲۶سالمه قدم حدود ۱۷۰ وزنم ۶۵ مدرک تافل زبان دارم ومربی شنا هم هستم،ازاونجایی که ازهمون بچگی تخص بودم هیچکس ازمن خوشش نمیومد ازخراب کردن اسباب بازی بچه های همسایه وفامیل بگیر تا شکستن شیشه همسایه ها باتیر کمون همه ازم شاکی بودن تابستون که می‌شد بابام منو می‌برد باخودش سرکار یه کارگاه نجاری داشت بابام ولی ازاونجایی که خیلی تخص بودم همیشه خدا خرابکاری میکردم ،تا اینکه مادرم به بابام گفت بفرستیم کلاس زبان اولش مقاومت میکردم ولی نمیدونم چی شد همون جلسه اول از کلاس زبان خوشم اومد و شیطنت دیگه نکردم وسخت علاقه مند شدم به کلاس زبانم ،درکنارش هم به شنا هم علاقه مند شدم گذشت تا اینکه ۱۸سالم شد تافل زبانمو گرفتم و مدرک مربیگری شنا هم گرفتم کنکور شرکت کردم ورشته زبان قبول شدم به پیشنهاد یکی از اقوام که ارتشی بود تو دانشگاه افسری شرکت کردم چون تافل داشتم و مدرک مربیگری شنا داشتم وهیکل خوبی هم داشتم تموم مراحل رو به آسونی قبول شدم وافتادم دانشگاه امام خمینی نیرو دریایی ارتش تو منجیل،دوران آموزشی داشت به سختی پیش می‌رفت آموزش های سخت نظامی ،زندگی درشرایط سخت وغواصی، پرش از ارتفاع ،گذشت تا اینکه اومدم مرخصی وبه پیشنهاد مادرم با مریم آشنا شدم دختر آروم و جذابی بود ۳ماه دوران آشنایی ما طول کشید تا نامزد کردیم مریم هم قد خودم بود وزنش ۷۰کیلو اونم اهل باشگاه و ورزش بود وهیکل مناسبی داشت،قرارشد ۴سال دوران دانشکده افسریم که گذشت مراسم بگیریم بریم سرخونه زندگیمون ،مریم دختر اجتماعی بود و طبیعتا دوستای زیادی داشت از یکی ازدوستاش خوشم نمیومد چون ولنگ باز بود به مریم هم هشدار داده بودم دور این دوستش رو خط بکشه ولی میگفت مااز دوران مدرسه باهم دوستیم منم بخاطراینکه باهام سرد نشه بهش چیزی نگفتم گذشت وگذشت بعد چندماه یه روز از منجیل زنگ زدم به یکی ازدوستای هم محلم که اونم با یکی از دوستای مریم رل زده بود بعد خوش وبش بهم گفت آرش یه چیزی بگم گفتم بگو گفت ناراحت نمیشی گفتم نه گفت ولش ازمن اصرار ازاون انکار تا بلاخره گفت مریم در نبودت بهت خیانت کرده انگار یه سطل آب سرد پاشیدن روم گفتم مطمنی گفت آره داداش خودم دیدم با یه پسره میره ومیاد چند لحظه مات ومبهوت شدم پشت تلفن صدا میومد میگفت آرش آرش گفتم مطمنی گفت آره گفتم حواست باشه تا من خودم بیام ببینم قضیه چیه چون تازه مرخصی گرفته بودم بهم مرخصی نمی‌دادن وسط اون همه آموزش های سخت وطاقت فرسا فکر خیانت مریم دیوونه ام میکرد تا فکری به سرم زد تویکی از آموزش ها که بالا رفتن از سکو و پرش از ارتفاع بود موقع پریدن دستمو آوردم زیر بدنم تا بیفتم روش که یا بشکنه یا دربیاد وهمینطور هم شد دستم شکست وبردنم بیمارستان و اونجا بهم استعلاجی دادن،سریع برگشتم پادگان وسایلمو جمع کردم برگشتم تهران رفتم محل پیش دوستم گفتم اومدم ببینم جریانی که گفتی راسته یا دروغ بهم گفت شب مریم با یه پسره قرارداره تو پل طبیعت ،فعلا بیابریم یه دوری بزنیم تا شب بریم تعقیبشون ،ساعت ۸شب بود که رفتیم درخونه مریم اینا با فاصله وایستادیم بله دیدم خانم ازخونه زد بیرون رفت سرکوچه یه ۲۰۶ سفید اومد جلوش ترمز زد وسوار شد رفت ماهم باموتور تعقیبشون کردیم رفتن پل طبیعت ماهم با فا صله دنبالشون تا روی یه نیمکت نشستن من سریع با گوشیم چندتا عکس گرفتم،به دوستم گفتم برگردیم خونه ،چندروزی خونه دپ بودم هیچی نمیخوردم تا اینکه مادرم گفت چندروزه اومدی نمیخوای بری پیش مریم گفتم نه گفت چرا نخواستم بگم عروسش بهم خیانت کرده گفتم نمیخوام منو بادست شکسته ببینه ،گذشت تا بعد ۳روز دوباره رفیقم زنگ زد گفت آرش مریم با همون پسره قرار سکس گذاشتن اصلا باورنکردنی نبود برام رفیقم توسط اون دوست مریم که رلش بود به دوستم گفته بود اونم به من ،دنیا روسرم خراب شد گفتم قرارشون کیه گفت امروز خونه خودمریم اینا پدرومادر ش نیستن باهم قرار گذاشتن به دوستم گفتم میتونی یه مدرک واسم جورکنی گفت چجوری گفتم نمیدونم فیلمی عکسی چیزی ازسکسشون ،گفت یه رفیق دارم میتونه دوربین بزاره ولی چجوری بریم جاساز کنیم گفتم اون بامن من کلید خونه مریم ایناروداشتم وقتی نامزد کرده بودیم گاهی خونشون خالی بود باهم رابطه داشتیم کلید به دوستم دادم وگفتم من به مریم زنگ میزنم به بهونه بیرون رفتن یکی دوساعتی میتونم بکشمش بیرون تواین فاصله توبرو دوربین رو جاساز کن و همونجا بمون مریم با اون پسره رفتن بیرون برودوربین رو بردار بیار پیش من،زنگ زدم به مریم سرد جوابمو داد گفتم حاضر شو بریم بیرون گفت امروز نه بزار برای فردا منم چون میدونستم جریان ازچه قراره گفتم مرخصیم کمه میخوام همین امروز ببینمت با اکراه قبول کرد رفتم در خونشون اومد پایین گفتم بریم گفت کجا گفتم همون جای همیشگی ،سریع به دوستم پیامک زدم برو دوربین رو جاساز کن سریع بیا بیرون، بامریم رفتیم یه کافی شاپ همونجایی که برای اولین بار باهم با اجازه خانواده هامون قرار گذاشتیم سفارش ۲تا قهوه دادم مریم مدام به صفحه گوشیش نگاه می‌کرد گفتم چیزی شده گفت نه یه ساعت دیگه وقت دکتر دارم باید برم دکتر تودلم گفتم آره جنده خانم، قهوه مون روکه خوردیم نتونستم نگهش دارم گفت باید برم ،از پیشم رفت سریع به دوستم پیام دادم برگرد میخوان برن توخونه دوستم گفت حله، اومد بیرون ،بعد اومد پیشم گفتم همه چیز سرجاشه گفت آره خیالت راحت ،گفتم بریم سرکوچشون تا ببینیم چخبره رفتیم دیدم بله خانم باهمون پسره از۲۰۶ پیاده شدن خنده کنان رفتن بالا منم همش اظطراب دلشوره گذشت بعد ۲ساعت اومدن بیرون سوارماشین شدن رفتن سریع به دوستم گفتم برو دوربین رو جمع کن بیار واسم رفت و بعد ۵دقیقه دوربین رو واسم اورد،ازش تشکر کردم رفتم خونه سریع رفتم تو اتاقم درو قفل کردم رم دوربین رو گذاشتم تو لپ تاپم و فیلمو پلی کردم وای چی میدیدم مریم من داشت واسه پسره ساک میزد مریمی که حتی واسه منم ساک نمیزد چه قشنگ کار پسره رومیخورد اشغال عوضی مریم روداشت ازکون میکرد مریمی که چون نامزد بودیم نمیتونستم آز جلو بکنمش و عقب هم نمیذاشت فقط درحد لاپا داشت به پسره ازکون میداد اعصابم خورد شد لپ تاپو پرت کردم ازروی میز پایین،اعصابم خورد بود رفتم سیگار کشیدم اونشب خونه نیومدم تا صبح با دوستم توپارک بودیم صبح رفتم خونه خوابیدم بعدظهر زنگ زدم به مریم گفتم میخوام ببینمت گفت چیزی شده گفتم نه دارم برمیگردم منجیل میخوام قبل رفتن ببینمت قرار گذاشتیم همون کافه همیشگی تا اومد گفت زیاد وقت ندارم میخوام برم گفتم لابد باهمون پسره ۲۰۶ داره گفت دیوونه شدی معلومه چی میگی گفتم الان بهت میگم گوشیمو درآوردم و فیلمو براش پلی کردم ،گفت چیکار کردی گفتم توچیکارکردی گفت توضیح میدم گفتم لازم نیست ،فردا میری به خانواده ات میگی ما بدرد هم نمیخوریم وگرنه فیلمو به پدرومادر ت نشون میدم گفت باشه منم یه سیلی زدم بهش آزکافه زدم بیرون همینجوری هم شد ازهم جداشدیم،استعلاجی منم داشت تموم می‌شد باید برمیگشتم منجیل حالم بد بود حوصله آموزش های سخت وطاقت فرسای ارتش رونداشتم برگشتم منجیل ۲هفته بیشتر نتونستم دووم بیارم باهمه دعوام شد کمیسیونی شدم و آخر ازارتش اخراج شدم والان هم دارم تواسنپ کارمیکنم دیگه حوصله زبان و مربیگری شنا روهم ندارم تا شاید حالم بهتر شد و تصمیم گرفتم دیگه عاشق نشم ادامه بدم،ببخشید طولانی شد از زبون دوستم نوشتم فقط اسم هارو عوض کردم. پایان…

نوشته: Kgb boy

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها