سلام من محمدم،۳۷ سالمه و تاکسی دارم،ادم خیلی حشری هستم،زن دارم و یک دختر ۱۰ ساله،
از روزی که تاکسی گرفتم کلی داف سوار کردم،یه روز ساعت ۸ غروب بود که یه زنی با بچه ی دو سه ماهش رو سوار کردم،نشست جلو، روسریش جلوش باز بود و خط ممه هاش چشمک میزدن،کیرم راست شده بود و باخودم عهد کردم اینو بکنم،اووف.هیکلش…توپر بود و ممه هاش بهش میومد ۸۰ یا ۸۵ باشه.ازش پرسیدم شوهرت کجاست؟گفت شوهرم که پی کاسبی خودشه،الانم عسلویه اس.۳ماهی یه بار میاد… اوووف پس اونم کمبود کیر داره…گفتم اذیت نمیشی ۳ ماه نداریش؟
گفت چیو؟ گفتم شوهرتو گفت:اذیت که میشم ولی چاره چیه.
گفتم میتونیم باهم باشیم. حداقل برا رفع نیاز.
گفت برو بابا. من: جدی میگم…چیزی نگفت منم رسوندمش خواست پیاده بشه که دستمو بردم لای سینه هاش.اون:نکن من:بریم خونت؟
اون:نچ من:اره در رو باز کن ماشینو پارک کنم بیام
دررو باز کرد و باهم رفتیم بالا… بچه اش خوابیده بود…
رفتم روی تخت خودشو شوهرش نشستم…تا اومد رفتم سر وقتش و لباساشو جر دادم. سینه های بزرگ شو میخوردم و اونم آه میکشید… مریم: کیرتو درار…لباسامو دراوردم و مثل دشمن حمله کرد به کیر ۱۹ سانتی و نسبتا کلفتم… با لذت میخورد و حالت ۶۹ شدیم و کس تپل و کلوچه مانندشو میخوردم…جیغ میکشید و التماس میکرد کیرمو بزارم کسش…مریم:بزار توووششش جان جدت
کیرمو با فشار وارد کردم و محکم تلمبه میزدم…اوووفففف ممه هاشششش ابم اومد و ریختم رو ممه هاش و براش خوردم…اونم که ارضا شد شمارو گرفتم و رفتم…تا الان ۷ بار باهم سکس داشتیم و اون ممه هاش هنوز برام تکراری نشده.
نوشته: محمد