داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

تلخی شیرین

میز شام چیده شده و آماده بود،خورشت بادمجون که اون عاشقشه و من ازش متنفرم ، آماده شده روی میز بود و بوی گندش خونه رو برداشته بود…البته بوی عطر شیرینه خانمم،تلخی و بوی بد خورشتو کم اثر تر میکرد…شیرین عاشق بوی شیرین بود،برعکس من!
کلا ما دو تا همه چیزمون برعکس هم بود بجز عشق به همدیگه!
سر هر موضوعی اختلاف داشتیم جز عشق به هم…عاشق هم بودیم ولی بدون تفاهم…عاشق هم بودیم ولی بدون تفکر…
همچی آماده بود…حتی دوتا شمع و سه شاخه رز قرمز روی میز بود…عاشق رز قرمز بود،برعکس من!! من رز آبی دوس داشتم ولی امشب قراره شب شیرین باشه…ما حتی تو فوتبالم برعکس هم بودیم…اون پرسپولیس من استقلال…اون بارسا من رئال…شاید اختلاف یه زوج تو فوتبال چیز مسخره و پیش پا افتاده ای باشه ولی نصف دعوا و قهرای من و شیرین بخاطر فوتبال بود! الان که بهش فکر میکنم خندم میگیره…لبخند یا تلخند!!
نشستم پشت میز تا بیاد…تکپوش مشکیه با شلوار کتونه که دوست داشت رو پوشیده بودم…خونه تزئین شده بود…پر بادکنک‌ و گل…کیکم خریده بودم که بعد شام با هم بخوریم…رو کیک جمله ای عاشقانه واسش نوشته بودم…
طبق معمول دیر کرده بود…منم چشمامو بستم…
.
.
.
تو بغلم دراز کشیده بود…یه هفته ای بود که رابطمون خوب شده بود…دستشو بوس کردم و به چشماش زل زدم…
+از این کارا هم بلدی بکنی؟؟
-آره…فقط اخلاق گند تو نمیذاره انجامشون بدم…
ناراحت شد و صورتشو برگردوند…اخم کرد…چقدر با اخم جذاب تر میشه…
حق داشت…البته فقط ایندفه!
-ببخشید شیرینم…
سکوت میکنه…خودمو میندازم روش و شروع میکنم به بوسیدنش…چقدر شکسته شده تو 27 سالگی!..خب تقصیر خودشه مگه تو بش گفتی شکسته شه؟!..من نشکوندمش؟؟!
+باشه اینقد نبوسم…پره تف شدم…
لبامو گذاشتم رو لباش و آروم بوسیدمش…همراهی کرد…ای کاش تو بقیه زندگیمونم همراهی میکرد…محکم تو بغلم فشردمش…مثل اون که زیربار مشکلاتمون بجای کمک،فشردم اما تو بغل خودش نه،تو بغل مشکلات…دستامو دورش چفت زدم…یه جور حصر واسه نرفتن…ولی شیرین خیلی وقت بود که رفته بود…از زندگیم رفته بود بیرون،با پای خودش یا با کارای من؟!..طلاق عاطفی!..شاید…
بوسش کردم تا این افکار از ذهنم بره…
-شیرین…
+بله…
اوایل میگفت جانم…ای کاش اینبارم میگفت جانم!
-قول بده که تنهام نذاری…بذار گذشته رو جبران کنم…
اینارو بهش گفتم ولی ته دلم میدونستم آخرین روزاست که شیرینو میبینم…میدونستم یه روزی میره و اون روزم نزدیک بود…انگار بهم الهام شده بود…دل بزرگم ازش پر زخمای کوچیک بود…دل اونم همینطور…اگه دلم بزرگ بود که الان نگران نبودم…اصن این چه افکاریه که الان اومده سراغم؟؟!! چرا باید نگران از دست دادنش بشم؟!!..
تو دعواهامون کی باید کوتاه میومد؟؟!!..شاید من…
شاید نفهمیدم که من مردم و اون زن…نفهمیدن این که کی مرده کی زن شاید مسخره به نظر بیاد ولی اگر میفهمیدم قطعا زندگیم اینطور نمیشد…باید میفهمیدم وقتی یه زن سکوت میکنه لزوما دلیل بر آرامشش نیست…باید میفهمیدم وقتی زنم باهام حرف نمیزنه ینی احساس آرامش پیشم نمیکنه…باید میفهمیدم که زن ظریف و شکننده اس…بخاطر زیبا و جذاب بودنش ظریف نیست…بخاطر خلاقیت خدا تو آفریدنش ظریف نیست…بخاطر قلب مهربونشه که ظریفه…بخاطر روح لطیفشه که ظریفه…بخاطر زن بودنشه که ظریفه…
ای کاش معنا و مفهوم این کلمه دو حرفی رو میفهمیدم… «زن»…
شیرین سکوت کرد…سکوت علامت رضایت بود؟؟!
عصبی شدم…ولی منم سکوت کردم…غرورم بهم اجازه نمیداد منتشو بکشم…اخ که چقدر بده این غرور…چقدر جذابه این غرور…داشتنش یه درده…نداشتنش یه درد دیگه!!..افکارمو متمرکز کردم…باید آروم میشدم…
رفتم سراغ سینه هاش…بوسشون کردم و خوردمشون…همزمان دستمو بردم تو موهاش و نوازشش کردم…چشماش خمار شده بود…با بوسه های ریز و فراوون میخواستم دلشو به دست بیارم ولی دلش خیلی وقت بود که از دستم رفته بود…
رفته بود؟؟ یا بیرون کردمش؟؟!
همه تنشو بوس میکردم…بوسه های شیرین…ای کاش زندگیم شیرین بود…شیرین!
نمیدونم چرا ولی یه حسی بم میگفت این سکسو باید جذاب تر از این حرفا میکردم
شاید میترسیدم دیگه شیرین رو نبینم…شاید میترسیدم از دستش بدم
ولی خب خودمم مقصر بودم،تو این مدتی که از زندگی مشترکمون میگذره خیلی چیزا دستگیرم شد…
بیشتر از همه اینو فهمیدم که من و شیرین به درد هم نمیخوردیم…ما از زندگی مشترک فقط عشق و علاقه رو داشتیم…لازم بود ولی کافی نه!!
شیرین تحریک شد…اه و ناله میکرد و بیتاب شده بود…تو این حالت چقدر شیرین شده بود!!
کصشو میخوردم و لحظه لحظه بیتاب شدنشو بیشتر میدیدم…چشماشو بسته بود و لذت مطلق میبرد…از زندگیمونم لذت میبرد؟؟!
ارضا شد…
+ممنون…
-یکم با احساس تر لطفا…
+ممنون یزدان جان…
-یه خورده دیگه…
+عه خودتو لوس نکن دیگه…
-خودمو واسه تو لوس نکنم واسه کی لوس کنم شیرین بانو…
+چشماتو ببند

چرا؟؟؟
+عه ببند دیگه یزدان…اذیت نکن…
چشمامو بستم…شروع کرد بوسیدن لبام…غافلگیری عاشقانه!! چه فانتزی جالبی!!! هر چی که بود من دوسش داشتم…
یهو بوسیدنو گذاشت کنار…
ضربان قلبم از استرس رفته بود بالا…نمیدونستم میخواد چیکار کنه…
شروع کرد به ساک زدن…تا حالا اینقدر هیجانی نشده بودم…قبلا هم از این کارا میکردیم ولی انگار ایندفه فرق داشت…
ساک میزد و من کیف میکردم و همزمان بیشتر افسوس اینو میخوردم که چرا با این فرشته اینقدر درگیر بودم…اونم مقصر بود ولی منم لجباز بودم…اشکال نداره از الان به بعد دیگه نمیذارم آب تو دل شیرین تکون بخوره…البته اگه از الان به بعدی وجود داشته باشه!!
+چشماتو وا کن…
-تو محشری شیرینی زندگی من…
خندید…از ته دل بود؟؟!
دراز کشید رو تخت…تختی که…
شروع کردم به کمر زدن…دوس داشتم اول شیرین ارضا بشه…منم ارضا شدم…
از اون روز به بعد منم ارضا شدم…مدام ارضا شدم و میشم…با گریه…
چشمامو وا میکنم…به میز شام نگاه میکنم…
نفهمیدم کی خوابم برد…خواب که نه چرت بود…بازم کابوس اون شب رویایی رو دیدم…مگه شب رویایی هم کابوس میشه؟!! اون شب دعا کردم به هرچی میخواد برسه…دیگه ندیدمش…دعا کرده بود دیگه منو نبینه؟؟!!!..نه نه…
شب رویایی هم کابوس میشه وقتی شیرینی زندگی رفته باشه…
وقتی بوی شیرین از رو تختت رفته باشه…تختی که…
دیر شده و شیرین باز نیومده…الان دو ساله که منتظرشم…امروز سالگرد ازدواجمونه…
عکسشو میذارم جلوم روی صندلی…واسه جفتمون غذا میکشم…شبا میگفت شام زیاد نخورا…شوهر چاق دوس ندارم…
-چشم شیرینم…اینطوری نگا نکن دیگه…شام کم میخورم…
جوابی نمیده…دو ساله که جواب نمیده…میگن دیوونه شدم که با عکس شیرین حرف میزنم…
من مطمئنم بالاخره یه روزی شیرین جوابمو میده…این دنیا نشد،اون دنیا!!
شروع میکنم به خوردن…دلم تنگ شده ولی چرا گلوم میگیره؟؟!..نمیدونم اول بغضمو قورت بدم یا لقمه غذامو…
بغضمو نتونستم قورت بدم…اوردمش بالا…شد گریه…شد هق هق…شد ترس… ترس از تنهایی خوابیدن رو تخت…تختی که…
ای کاش خدا یه شیرین دیگه بم میداد…نه بهتره بگم ای کاش خدا شیرینمو یه بار دیگه بم میداد…ولی مطمئنم نه شیرین میاد…نه خدا…
اون شب رویایی با خدا عهد کردم دیگه گریه زنمو درنیارم ولی خدا…
دیگه باهاش دوست نیستم…کافر از دنیا برم برام بهتره…یه کافر عاشق!!
دو سال از فوت شیرین میگذره…من بازم چشم انتظارش میشینم…یا اون میاد…یا من میرم!!..
_ میدونی شیرین تو خودت بودی و من خودم…مشکل ما هم همین بود!! هیچ وقت من و تو از من بودنمون نگذشتیم…هیچ وقت من و تو ، ما نشدیم…الانم عیب نداره ، قرارمون فردا همون کافه همیشگی…فقط اینبار خودتم بیا…میدونی شیرین همه میگن به خودت برس ولی هر طرف میرم به تو میرسم…منم با همین عکسای دوتاییمون آروم میگیرم…ولی بدون هرگز نمیبخشمت اخه میدونی هیچکس جونشو به این راحتی نمیبخشه!!..الانم بیا دستامو بگیر که بریم…اخه تو همه چیو سخت میگرفتی ، الا دستام!!
عکسشو بغل میکنم و میرم دراز میکشم رو تخت…
تختی که…
تختی که آخرین بار شیرینو اونجا دیدم…تختی که پاتوق عشق من و شیرین بود ولی مطمئنم میشه تابوت من!!!..مگه نمیگن مرگ حقه؟!!..من همین الان حقمو میخوام…حقمو بم ندن ، میگیرمش!!..گناهش پای اون که شیرینمو ازم گرفت…
گناهش پای من یا خدا؟؟!!

پایان

نوشته: rdsf

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها