داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

شیرین، فرهاد، خسرو و بقیه (طنز)

در روزگاران قدیم در سرزمین روده درازان و موبندان ( شاید هم موبد بود ! یادم نیست ) پادشاهی حکم می راند . این پادشاه یه پسر خوش تیپ و تو دل برویی داشت به اسم خسرو که اتفاقا تک شاهزاده ی سوار بر اسب سفید رویای خیلی ها بود . یکی از همین موبندان یه روز میاد به خسرو از تیر و کمان و پسته و بادام و هلو حرف می زنه . خسرو خان هم رو به ایشان از کمند و سپر هم می پرسه ، چرا که ایشان روحیه ی دلاوری داشته و بی کمند و سپر نمی توان دلاوری ها کرد . جناب موبند که می بیند خسرو خان دل در دست، آماده ی سپردن است ، با شور مضاعفی از کمند و سپر نیز سخنانی ایراد می فرمایند . نتیجه آن می شود که خسرو خان نه یک دل که هزار دل عاشق مه پری ، شیرین بانو می شوند !!! چند روز بعد با جناب شاه حرفشان می شود و به نشانه ی قهر با دوستان اسب و قاطر زین می کنند تا به دشتی فرود آیند . (از قدیم مد بوده این کارا )
حسب حال و خدای تقدیر عشق، شیرین بانوی ارمنی بر سر راه این حضرات سبز می شود و خسرو خان بدون آنکه خبر داشته باشد این همان” کیسی ” است که موبند توصیفش می کرد ، باز هم نه یک دل که هزار دل عاشق این مه وش می شود .شیرین بانو نیز در راه عشق و عاشقی در آن ثانیه ای فدا شده و دل به مرد مردان ، خسرو خوبان ، یکه تاز میدان عشق، می بندد.خسرو رو به غلامان می گوید” شیر ما قصد ورود و خروج به این دخترک را کرده است . بر کنارش فرود میآیم . ” چنین می شود و شیرین ارمنی که در تنگی مهبل و سفیدی تن ، زبان زد عام و خاص بود دامن را بالا می زند و خسرو خوبان شیر یالدارش را روانه ی دره ی پنج شیر می کند . آورده اند ناله های شیرین گوش فلک را کر می کرده است.
خلاصه خیلی ها در راه رسیدن این دو کفتر به هم زرت و پرت می کنند ، از جمله زن اول خسروخان و پدر و مادر شیرین و در و همسایه . . . اما هیچکدام لگن خاسره ی دوست را هم نمی توانند از خیال عاشقان داستان بیرون کنند . این وسط یه بدبخت روانی یک راست دل و جگر و قلوه همراه با مخلفات (و تخلفات فراوان ! ) در طبق اخلاص تقدیم شیرین بانو می کنند . ( ظاهرا قبل از اومدن خسرو خان شیرین فقط فرهاد رو داشته ! آه ه ه . . . ) . شیرین خانوم دلش به حال این مرد یه لاقبا که تا دیروز یکی یه دونه بود می سوزه . بنا به قولی معروف شیرین در حد لب از فرهاد پذیرایی می کرده است و حتی میر قباز از غلامان شیرین نقل کرده است که شبی شیرین با ظرافتی خاص لاپایی نیز برای فرهاد سرو کرده بوده است.
شیرین بانو از طرف دیگر با دیدن مشکلات رسیدن به خسرو خوبان صلاح بر این می بیند یه ناوک به خسرو بیاندازد و یکی به فرهاد که در موقع اضطرار و احتمال این نشد آن یکی ! ( صلاح مملکت خویش خسروان دانند غلطه ، درستش شیرینان بوده چون قافیه درست نمیومده گفتن خسروان ) و باز میر قباز نقل کرده است یک روز در پارک شهر که شیرین به خسرو لب میداده ، فرهاد در پشت نیمکت دست شیرین را گرفته لیس میزده است . (ظاهرا اون عکس فانتزی معروف از همین جا الهام گرفته !)
تا اینکه ماجرای آن کوه بیستون اضافی هم که قرار بوده برای جاده سازی به مکان دیگری انتقال یابد پیش می آید و ایضا اطلاع دارید که جناب فرهاد را هم برای پیدا کردن نخود سیاه اصل و اعلی به حوالی آن کوه متمرد فرستاده بودند . احتمالا دلیل این کار بحران غله ی فارس بوده است .
جناب فرهاد به جای آنکه به کار شریف کشاورزی اشتغال یابد خود را به کوه بیستون می رساند و می خواهد با اصرار و الحاح و لجاجت به حفر تونل و دستیابی به طلا ، اورانیوم و سایر چیز های خطرناک بپردازد . در این بین یکی از عوامل بیگانه ، ندیمه ی کاسه ی داغ تر از آش شیرین بانو سوار بر خر تازی اش ، خود را به بیستون می رساند و نمی دانم از کجا در میاورد که شیرین هفت کفن پوسانده است ! و قبل از مرگ هم پرده اش را خسرو خان کنار زده بوده است .فرهاد هم در همان حال بی خیال دنیا و منقلی که دلش بر آن کباب می شده می شود و با ضربتی فرق مبارک را به دو نیم کاملا مساوی تقسیم می کند و مغز ایشان در فرصتی مجال می یابد و در همان تونل بر زمین می افتد . لازم به ذکر است که قرن ها بعد اروپاییان و جوامع مترقی در گذری که بر این مکان داشتند این جسم خاکستری را بعنوان عجیب ترین ماده ی حیات بشر به معروف ترین آزمایشگاه ها و موسسات تحققاتی شان بردند تا راز سر به مهرش را باز گشایند و ببینند این چیز اضافی چیست که مدام در ممالک اسلامی و بدوی به مقدار بسیار زیاد در محیط پخش می شده و می شود .
شیرین بانو اتفاقا در همان لحظات ، گوشی موبایل در دست ، حوالی میدان ایوان مداین داشتند قدم می زدند و همراه خسرو خوبان واژه ی مقدس ” زوج” را تصریف می فرمودند . در این حال ایشان متوجه ندیمه ی فضول و معلوم الحال خود می شود که سوار بر یک فروند خر ، هی هی کنان از طرف کوه برمیگردد و طوری شادمان است که انگار چه شده است . شیرین بانو ناگهان به یاد منقل و کباب می افتد و نگران، خود را به کوه می رساند . به محض ورود به معدن می بینند ای دل غافل ، نه خبری از دود هست و نه کباب ! یکی دو قطره اشک از چشمان مبارک نازل می کنند و بر کنار فرهاد می نشینند. ظاهرا ایشان هم متوجه جسم خاکستری می شوند و با انگشت لای شیارش را باز می کنند ببینند این ماده ی عجیب الخلقه چیست ولی زیاد متمرکز بر احوال نمی شوند و شاید نمی دانستند . از عجایب آنکه شیرین بانو در اوج غم شروع به خوردن شیر فرهاد می کنند و از جسم بی جان فرهاد شیره ای بیرون می جهد . وا عجبا ای عشق ای عشق . . . گفته اند و شنیده ایم از آن قطرات در عمق معدن ، گل لاله ای روییده است که هم اکنون نیز گل می دهد . و این از نشانه های عشق است .
بالاخره روز و روزگار به جایی می رسد که زن اول جناب خسرو کفن می شود . ( با تحقیقاتی که کردم به این نتیجه رسیدم که ظاهرا یک شب خسرو خان به خیال شیرین، مریم را چنان می کند که در دم جان می بازد )
نتیجه آنکه خسرو و شیرین با خیال راحت به هم می رسند و به عاشق سواری ها می پردازند ( این سوار اون ، اون سوار این ، این سوار اون . . . به طوری که شیرین آنقدر جر می خورد تا یانگوم از کره به ایران آورده می شود و با طب مخصوص و تغذیه ی سالم شیرین بهبودی حاصل می کند .)
آخرالامر داستان کمی هندی می شود و پسر زن اول با خنجری سینه ی پدر یعنی خسرو خان را می شکافد .(ظاهرا بنده خدا می خواسته ببینه پدرش چندتا دل داره که یکی یکی کباب می کنه و تموم نمیشه ! )
شیرین خانوم هم که از سواری های شبانه لذت می برده مثل هر شب سراغ خسرو خان می آیند و با منظره ی دل خراش روبرو می شوند . ایشان هم تصمیم می گیرند کشف کنند این دل صاحب مرده بالاخره وسط سینه است یا روی شکم و همان خنجر را بر شکم خود فرو می کنند و در راه این کشف علمی بزرگ جان به یزدان جان آفرین تسلیم می کنند .

پانوشت: با عرض سلام خدمت دوستان نازنین اجتماع مجازی انجمن کیر تو کس.در این چند داستانکی که نوشتم سعی داشتم هم به لحاظ موضوع و هم نگارش، اسلوب جدیدی در مجموعه داستان های این سایت ایجاد کنم. به هر طریق امیدوارم آن گروه از دوستان که ناراضی بودند به بزرگواری از من درگذرند. به سبب مسائلی که در زندگی شخصی برایم پیش آمده دو یا سه ماهی از جمع دوستان دور خواهم بود.امیدوارم در این مدت همچنان پابرجا بمانید و در برگشتم داستان های هرچه بهتری از من به یادگار در ضمیرتان ثبت کنید.

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها