داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

غار دوران کودکی

سلام . تقریبا این داستانی که میخوام تعریف کنم بر میگرده به سن ۱۰ سالگیم با ۲ تا از دوستام یه پاتوق پیدا کرده بودیم تو یه خیابون خلوت و خاکی . هر روز میرفتیم فوتبال بازی میکردیم همگی همسن بودیم و شیطون . یه روز یکی از این دوستام بر میگرده میگه من جیش دارم .
تو اون خیابون یه جایی داشت شبیه غار که به هیچ جا دید نداشت . دوستم گفت من میرم اونجا جیش کنم . همه ی ما از اونجا میترسیدیم‌و هیچکدوممون نمیرفتیم داخلش . نمیدونم چطوری تنهایی رفت تو غار .
یه ده دقیقه ای گذشت دوستم نیومد . ما هم دو تایی گفتیم بریم سمت غار ببینیم چرا نیومده . همین که رفتیم سمت غار دیدیم دوستم بغلش وایستاده شلوارشو با شورت کشیده پایین دستش به دودولشه . وای صحنه خیلی بدی بود . اولش دو سه دقیقه شوکه شدیم ولی بعدش شروع کردیم خندیدن . همونطوری که شلوارش پایین بود به ما دو تا گفت شما جیش ندارین ؟ ما گفتیم نه . گفت بیاین شلوارتونو در بیارین کناره من شاید جیش داشتین . دوستم از خدا خواسته گفت باشه
رفت بغلش کشید پایین من دوباره شوکه شدم . همو نگاه میکردن میخندیدن . چن بار به من گفتن بیا گفتم من جیش ندارم .
گذشت و گذشت تا یه روز دیدم دوستام نیستن . گشتم دنبالشون نبودن
رفتم سمت غار که دیدم بله . نوبتی دودولشونو میندازن دهن هم .
تا منو دیدن شوکه شدن . یکیشون دویید سمتم منو به زور کشید سمت غار گفت این یه بازیه به کسی نگو اگه بگی ما دیگه باهات دوست نیستیم . وسط حرف زدنش یهو دستشو گذاشت رو اونجام . وای نگم واستون . هم ترسیده بودم هم لکنت زبون گرفته بودم . دو تایی شلوارمو کشیدن پایین شروع کردن خوردن اونجام . یه چند دقیقه که گذشت یهو یه پیره مرده داشت رد میشد نمیدونم صدامونو شنید چی شد که یهو دیدیم تو غار بالا سره ما وایستاده داره نگاه میکنه . وای خیلی بد بود سه تامون شلوارمون پایین بود . هم خجالت داشتیم میکشیدیم هم ترسیده بودیم . بهمون گفت بچه ها تو این گرما اینجا چیکار میکنین بیاین خونه من . من کلی کفتر دارم بالا پشت بوم . ما هم واسه اینکه نره به بابامون چیزه بگه گفتیم باشه . رفتیم خونش کلی کفتر داشت . مرغ و خروس داشت . داشتیم با مرغ و خروسا بازی میکردیم که یهو با به پارچ شربت آبلیمو اومد بالا . وای نگم اون صحنه رو واستون . زیپشو کشیده بود پایین شورتشم در آورده بود انداخته بود بیرون . وای خیلی گنده بود . ما از ترس نه میتونستیم حرف بزنیم نه میتونستیم فرار کنیم . خلاصه خیلی راحت جلو ما وایستاده بود واسمون شربت میریخت . که بعد شربت خوردن گفتیم میخوایم بریم گفت نه وایستین با هم بازی کنیم من تنهام
خلاصه به زور با هزار تا روش که یکی از روش هاش شلنگ آب و باز کردن بود . شروع کرد خیسمون کردن و بعدش با کلی ناراحتی و عذر خواهی گفت لباستونو در بیارید تا خشک بشه بعدش برید خونه . در کل به زور لختمون کرد و خودشم تا آخرش زیپش باز بود . وسطاش هی میومد سمتمون الکی خودشو میمالید به ما .
خلاصه بعد از اون ماجرا دیگه نه من تو اون کوچه بازی میکردم نه دوستام . تا یه مدت لال شده بودیم هر کی هر چی میپرسید لال بودیم

نوشته: سامان

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها