داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

یه بی غیرتی خاص

زندگیم تو روزهای گرم تابستون شروع شد بچه بودم و داشتم قد می کشیدم و بزرگ میشدم…
بچگهیام پر از غرور و غیرت خاصی سپری شد.مادر بدون چادر بیرون نرو.سر خواهر داد زدن و تعصب داشتن رو خانواده
به هر حال بزرگ شدیم و وارد سن ۱۷ سالگی شدیم با ی دختر دوس شدم باهاش هیچ رابطه ای نداشتم چون من خنگ روش تعصب داشتم…
گذشت و گذشت تا اینکه ازدواج کردم
شب اول نتونستم وارد رابطه سکس بشم چون بلد نبودم. فقط یاد گرفته بودیم جق بزنیم و ارضا بشیم مبادا تعصب بیجا باعث بشه غیرتمون آب بشه
به هر حال انقد تو جوانی سکس نداشتم با دیدن هر فیلم سکس و مطلب سکسی زود دوس داشتم بدونم چی به چیه.چون مزه سکس و با زنم چشیده بودم…
تا به خودم اومدم دیدم با زنم هر شب فیلم سکس دیدن و رابطه داشتن داره سپری میشه واقعا هم خوب بود یعنی عالی بود…
منی که رابطه نداشتم تا ۲۵ سالگی معلوم بود ارضا شدن لذت داشت برام…
نمیدونم چی شد و چجوری شروع شد که با ورود اینستا جذب پیج های سکسی شدم و روابط آشنایی با زوج و نفر سوم شروع شد.
اولش سخت بود که بیان کنم اما به هر حال کمکم شروع شد و تعصب و غرور و غیرت جای خودش و داد به ی آدمی که با خوندن مطالب ضرب و سه نفره کیرش سیخ میشد و دوس داشت ارضا بشه اونم چه ارضایی…
به هر حال گفتم به زنم و اونم سخت بود قبولش اما بعد ی سال قبول کردیم و با ی زوج وارد رابطه شدیم تا رفتیم خونشون و خواستیم شروع کنیم بهم خورد رابطمون و بلند شدیم اومدیم
اما چه فایده فکرش مثل خوره افتاده بود تو ذهنم
سرتون درد نیارم شروع شد و با چند زوج رابطه گرفتیم و حتی نفر سوم هم داشتیم…
اما دیگه هیچ حسی به هم نداشتیم و سرد سرد شدیم…
،زنم نفر سوم واسه خودش گرفت ک منم با چند زوج و خانوم تنها وارد رابطه شدم…
زندگیمان به جهنم تبدیل شد و نابود شد…
دوستای عزیز قبل ازدواج تا میتونید رابطه بگیرید و سکس کنید اما با زندگی خودتون معامله نکنید زندگی خیلی شیرین منی که ی زمانی دوس داشتم بچه دار بشم الان طلاق گرفتیم و هر کی زندگی خودشو میکنه …
خواهشا خیلی دقت کنید خیلیییییی
شاید دوستانم خیلی سکسی نبود اما خالی از لطف نبود خوندنش
اما من هنوزم که هنوز حس بی بودن تو وجودم غوغا میکنه و سرحال میکنه

تازه شروع کردم حال داشتم دوباره داستان واقعی مینویسم

نوشته: تنهای بیغیرت

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها