داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

کون دادن سرباز به آخوند

سلام دوستان این ماجرایی که می‌خوام براتون تعریف کنم داستان نیس خاطره ای هست که مربوط میشه به سال ۸۲زمانی که خدمت سربازی بودم من زمان سربازیم که نوزده سالگی رفتم بدن سفیدی داشتم خیلی هم کم مو بودم آموزشی افتادم گروه ۱۱توپخانه مراغه حدود یک ماه از آموزشی می‌گذشت ما رو بردند مسجد پادگان من چون قرائتم خوب بود داوطلب شدم رفتم قرآن خوندم حاج آقا که اسمش بماند رییس عقیدتی پادگان بود و سید هم بود بعد نماز صدام کرد از رو اتکتم اسممو صدا کرد گفت آفرین آقا رضا خوب قرآن می‌خونی منم ازش تشکر کردم گفت اهل کجایی گفتم تبریز اسممو یادداشت کرد و رفت بچه ها گفتن شانست گرفت پسر میوفتی عقیدتی همینجا کیف می‌کنی و همینجور هم شد بعد آموزشی تنها سربازی بودم که بدون پارتی بازی افتادم جای خوب رفتم که عقیدتی رفتم دفتر حاج آقا کلی تحویلم گرفت چون گواهینامه داشتم بعد سه ماه که رانندش که مودتی اهل مراغه بود ترخیص شد شدم رانندش واقعا خدمت در عقیدتی حال و هوای دیگه ای داره کم کم حاج آقا باهام صمیمی شد اینم بگم پادگان توپخانه مراغه شهری هست واسه خودش یک استخر سونای خوب داخل پادگان هست ما سربازای عقیدتی هر وقت می‌خواستیم می‌رفتیم استخر تا اینکه حاج آقا گفت رضا بریم استخر رفتیم تو اونجا همه احترام میذاشتن به حاج آقا منم که راننده شخصیش بودم منم مورد احترام بودم حتی دژبان های پادگان هم ازم حساب میبردن توی استخر نگاه های هوس آلود بقیه رو حس میکردم بدن بی موم و باسن بزرگم هر کسی رو تحریک میکرد تموم که شدیم رفتیم بیرون در لندکروز رو باز کردم حاج آقا نشست رفتم پشت فرمون حاج آقا گفت رضا اگه عقیدتی نمیفتادی اذیت میشدی گفتم چطور حاج آقا؟گفت تو پسر جذابی هستی تو یگانهای رزمی اذیتت میکردن منم گفتم شما بهم محبت کردین منو آوردین عقیدتی درسته اینو میدونم آموزشیم خیلی اذیت شدم حاجی گفت کار بدی که باهات نکردن؟من سرخ شدم گفتم نه حاج آقا فقط اذیتم میکردن اون روز حاج آقا طور دیگه ای شده بود شاید اولین بارش بود بدن لخت منو دیده بود واسه همین ولی اصلا از ش انتظار نداشتم این طور بره تو نخم چون به هر حال آخوند بود دیگه هر موقع باهام تنها میشد فقط دوست داشت باهام در مورد سکس و غسل و این چیزا صحبت کنه این که دوست دختر داشتم یا نه احکام زناشویی و خلاصه حرف‌های کمر به پایین یه بارهم که رفتیم استخر نذاشت ازش جدا بیفتم گفت رضا ازم دور نشو خلاصه هر جا می‌رفت باهاش میرفتم تو ماشین گفت راستی رضا تو آسایشگاه راحت هستی؟گفتم آره حاج آقا راحتم گفت کسی که نگاه بد بهت نمیکنه گفتم حاجی من مگه دخترم کسی نگاه بد کنه اما دروغ گفتم چند تا از سربازای آسایشگاه واقعا تو نخم بودند چن بارم انگشتم کرده بودن ولی چون راننده حاج آقا بودم از طرفی هم جو عقیدتی کلا جو سالمی بود نمی‌تونستن کاری بکنند از این حرفهای حاجی دیگه قضیه رو گرفته بودم حاجی بد جور تو کفم بود ولی من هم تو عمرم همچین کاری نکرده بودم ولی اگه حاجی چنین تقاضایی ازم میکرد و جواب رد میدادم باید قید خدمت راحت تو عقیدتی رو میزدم شاید مشکلات پیچیده تری هم واسم درست میشد ولی امیدوار بودم حاجی ازم چنین درخواستی نکنه اما موقعی که تو ماشین تنها بودیم ازنوع نگاهش شهوت رو حس میکردم تا اینکه اون روز طبق معمول رسوندمش خونش که بهترین جای خانه های سازمانی بود گفت رضا بیا تو کمی تو خونه کار داریم کمک کن من چند باری خونش رفته بودم خانمش دخترش خونه بودند ولی اون روز تنها بود رفت نشست رو مبل بهم گفت راحت باش رضا برو از یخچال میوه بیار رفتم در یخچال و باز کردم سبد میوه رو آوردم یک بشقاب و چاقو هم آوردم گفت بیا بشین گفتم چشم حاج آقا بلند شد ابا وعمامشو در آورد نشست پیشم پرتقال و پوست کند و گذاشت دهنم انگار من نامزدشم یا دوست دخترشم همینجور که پرتقال و می‌خوردم متوجه کیر شق شدش از روی زیر شلواریش شدم دید که دیدم نگاه شهوت آلود ش روم بود گفت رضا گفتم بله حاج آقا گفت غلمان می‌دونی چیه؟گفتم تا حدودی هوری و غلمانو خدا تو بهشت به مومنین میده گفت آفرین پسر خوب تو همون غلمانی که خدا وعدشو تو بهشت داده گفتم شما لطف دارین حاج آقا یک دفعه بغلم کرد و شروع کرد به بوسیدنم لبامو می‌بوسید صورتمو می‌بوسید دیگه فهمیدم کارم تموم شده هست دیگه از امروز علاوه بر رانندگی حاج آقا زنش هم میشدم گفت لباساتو در بیار گفتم حاج آقا شما می‌خواین با من لواط کنین مگه این کار حروم نیس گفت پسر خوب لواط رابطه مرد با مرده گفتم خوب منم مردم گفت تو غلمان بهشتی هستی عزیزم تو با مرد فرق داری گفتم ولی حاج آقا من از این کارا نکردم بذارید برم یه لحظه دیدم اخمش رفت تو هم دیگه چیزی نگفتم فقط گفتم خانمتون نیاد گفت خیالت راحت باشه تا شب کسی نمیاد خودم و خودت هستیم لباسامو در آوردم یه شورت پام موند حاجی هم کل لباساشو در آورد کیر شق شدش زد بیرون حدود ۱۶سانتی می‌شد گفت بخورش عزیزم گرفتم دهنمو براش ساک زدم داشت حال میکرد و صورت صاف و بدون موم رو نوازش میکرد کیر خودمم راست شده بود از اینکه امروز تو بیست سالگیم میخواستم اولین بار کون بدم حس عجیبی داشتم گفت برگرد برگشتم زانو زدم و قمبل کردم کمی آب دهنشو زد به سوراخم تا سرشو گذاشت درد و سوزش شدیدی بهم دست داد ولی باید تحمل میکردم من دیگه از امروز شده بودم زن حاج آقا به هر ترتیبی بود تمام کیرشو کرد توم دیگه منم داشتم حال میکردم تا اینکه بعد چن دقیقه حاجی ارضا شد و آبشو ریخت تو کونم رفتیم حموم یه دورم تو حموم ترتیبمو داد تو حموم واقعا لذت بردم و منم انزال بهم دست داد بله دوستان من بعد هشت ماه خدمت اون روز کونمو به باد دادم و رسماً شدم زن حاج آقا دیگه تو دفترشم منو میکرد لامصب بد جور حشری بود

نوشته: رضا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها