داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

همکارم حمید

همکارم حمید

هنوز یکی دو دقیقه از اومدنم تو آشپزخونه نگذشته بود که حمید هم اومد اونجا. قبل از اینکه کتری رو از روی گاز بردارم تا چای بریزم، از پشت بغلم کرد، شروع کرد به بوسیدن گردنم. موهام رو بو می‌کرد. بعد آهسته در گوشم گفت: “نمیخواد چای بیاری. اومدم خودت رو ببینم.”

بعد از سه سال که با حمید همکار بودم، چند ماه پیش مشترکا مسئول کار روی یک پروژه شدیم. این چند ماه کار مشترک باعث شد ارتباطاتمون خیلی بیشتر و نزدیک تر بشه، دو ماه پیش بهم پیشنهاد دوستی داد. اول نمی خواستم قبول کنم. خاطره رابطه ای که یک سال قبل درگیرش بودم و نزدیک بود به یک افتضاح و آبروریزی منجر بشه هنوز اذیتم می‌کرد. باهاش شرط گذاشتم که فقط یه دوستی اجتماعی باشه و صحبت از رابطه و سکس نکنه. امّا خودم خیلی زود وا دادم و تو چتهامون رفتیم تو فاز صحبتهای سکسی. تو این دو ماه فرصت زیادی برای ملاقات حضوری نداشتیم. گاهی بعد از اینکه شرکت تعطیل می‌شد و همه می رفتن، ما به بهانه کار روی پروژه میموندیم. امّا اون هم فقط در حد نیم ساعت تا سه ربع بود. همدیگه رو بغل می کردیم و می بوسیدیم امّا شرایط برای کار دیگه ای مهیا نبود.

امروز ماموریت اداری شوهرم به شهرستان، این فرصت رو بوجود آورد که چند ساعت بتونیم باهم خلوت کنیم. دخترم رو مثل هر روز بردم مهد کودک تا ساعت 2 برم دنبالش. مطمئن نبودم که تو این چند ساعت چه اتفاقی ممکنه بیوفته، امّا میدونستم حمید قطعا دلش میخواد باهام سکس کنه. تو چتهامون بارها این موضوع رو پیش کشیده بود که دوست داره، حتی یک بار هم شده مزه سکس با من رو بچشه.

دستم رو گرفت و برد روی کاناپه. من به پشتی تکیه دادم و سرم رو به طرفش گرفتم. به چشمام خیره شد و شروع به نوازش موهام کرد. بعد دستش رو برد پشت سرم و کشید طرف خودش. صورتم رو آورد بالا. همزمان خودش هم اومد جلو تا لب تو لب شدیم. برای اولین بار بعد از مدتها داشتم از بوسه لب لذت میبردم. با شوهرم که هستم حس می کنم بوسه هاش فقط برای انجام وظیفه است و هیچ احساسی نداره. امّا الان حمید با احساس من رو می بوسید.

لباسم یه تونیک قرمز با دامن مشکی بود. زیر لباسم سوتین نپوشیده بودم. قبلا تو چتهامون عکس نیمه لختم (بدون چهره البته) رو براش فرستاده بودم. عاشق سینه هام شده، هر چند با سوتین نشونش داده بودم امّا خیلی از سایز و فرمش خوشش اومده بود. دامنم تا سر زانو بود، و وقتی که نشستم رو مبل کمی رفت بالای زانو. تو همون حالت که لب تو لب بودیم دستهاش بیکار نبودن. یه دستش پشت کمرم رو نوازش می‌کرد و دست دیگه اش رو از روی لباس گذاشته بود روی یکی از پستونام. فهمید سوتین تنم نیست. نوک پستونم رو به آرومی و نرمی نیشگون می‌گرفت. داغ کرده بودم. چشمام رو بسته بودم. دستش رو از روی پستونم برداشت و گذاشت روی پاهام. اول کمی زانوم رو نوازش کرد و بعد از زیر دامن برد بالا. به آرومی دستش رو تا نزدیکی کسم رسوند. شورت هم تنم نبود. اولش پاهام رو به چسبونده بودم. خجالت میکشیدم که کسم رو لمس کنه و متوجه خیسی اش بشه. با فشار دستش، پاهام رو باز کرد. دستش رو رسوند به کسم. آهی کشیدم. وقتی متوجه خیسی اش شد، در گوشم گفت: “مثل اینکه تو بیشتر از من دلت میخواد.”

من: “مزخرف نگو. آخه اینجوری که تو باهام ور میری، خوب معلومه که تحریک میشم.” با ملایمت و بدون اینکه حرف دیگه ای بزنه به کارش ادامه داد. چند دقیقه به نوازش کسم ادامه داد. من چشمهام رو بسته بودم و حمید هم با اشتیاق داشت به لذت بردنِ من نگاه می‌کرد. دوباره لبش رو گذاشت روی لبم. زبوش رو هل داد توی دهنم. زبونهامون رو به هم میزدیم. بعد از دو سه دقیقه، دستش رو درآورد. انگشتاش خیس بودن از آب کسم. انگشتش رو گذاشت دهنش و لیسید. نه شوهرم و نه هیچکدوم از دوست پسرای قبلیم این کار رو نکرده بودن. در همون حال نگاهم می‌کرد و حس کردم با نگاهش میگه انتظار داره من هم براش کاری بکنم. میدونستم مردها معمولا تو این شرایط چی دلشون میخواد. رفتم جلوی پاهاش زانو زدم. دستم رو از روی شلوار گذاشتم روی کیرش. مثل سنگ سفت بود. زیپ و کمربندش رو باز کردم. کمرش رو بلند کرد تا بذاره شلوار و شورتش رو بکشم پایین. اندازه کیرش مثل بقیه اونهایی بود که قبلا دیده بودم. امّا از مال شوهرم شق تر و سفت بود. شوهرم هر وقت که میخواد سکس کنه باید حسابی بمالمش و لیس بزنم تا سفت بشه بتونه بکنه تو کسم. امّا بیژن از الان مثل یه میله آهنی بود. خوشبختانه کیر و بیضه هاش رو شیو کرده بود. قبلا بهش گفته بودم که از کیر پشمالو بدم میاد. سر کیرش رو بوسیدم، لیس زدم و بعد کردم تو دهنم. حالا نوبت اون بود که حال کنه. چشماش رو بسته بود و رو پشتی کاناپه ولو شده بود. کمی که گذشت دستش رو گذاشت روی سرم و ریتم ساک زدنم رو در کنترل خودش گرفت. امّا بعد از مدت کوتاهی نذاشت دیگه ساک بزنم.

حمید: “اونقدر خوب میخوری که میترسم آبم بیاد.”

من: “خوب بیاد. مگه دوست نداری آبت بیاد.”

حمید: “چرا. امّا نه قبل از اینکه مزه کُست رو بچشم.”

از جاش بلند شد. من رو خم کرد روی دسته کاناپه طوری که شکمم روی دسته کاناپه و پاهام رو زمین بود. دامنم رو زد بالا.

گفت: “اووف. درست همونجوریه که تو خیالم تصور می کردم.”

شروع کرد به لیسیدن سوراخ کس و کونم. تو کارش خیلی وارد بود. داشتم به خودم فکر می کردم این همون حمیده که تو شرکت اونقدر جدی با همه برخورد می کنه هیچکس تصور نمی کنه همچین کارهایی ازش بر میاد. کمی پاهام رو از هم باز کرد تا بتونه دهنش رو بیشتر برسونه به کسم. با زبونش با چوچوله هام بازی می‌کرد. داشتم دیوونه میشدم. حمید اولین نفری نبود که کسم رو میخورد امّا حرفه ای ترینشون بود. شوهرم که اصلا اهل همچین کارایی نیست. کمی بعد از پشت بهم چسبید. سفتی کیرش رو لای درز کونم حس می کردم. سرش رو آورد پشت گردنم. کمی گردنم و گونه هام رو بوسید و گفت: “دیگه طاقت ندارم. میخوام برم سراغ اصل کاری. اجازه هست؟”

من: “آره. اجازه گرفتن نمیخواد. پس اومدی اینجا برای چی؟”

حمید: “آخه گفته بودی اونجا خط قرمزته.”

من: “گور بابای خط قرمز. الان اونقدر داغ کردم که فقط کیرت میتونه آرومم کنه. بکن تو کُسم. جرم بده.”

حمید “چشمی” گفت، با آب دهنش کیرش رو خیس کرد و گذاشت دم سوراخ کسم و آروم فرو کرد. اونقدر خیس بودم که بی دردسر تا آخر رفت تو. بعد شروع به تلمبه زدن کرد.

در همون حال یه دستش رو کرد زیر لباسم و پستونام رو تو مشتش گرفت. خوشبختانه واحد روبرویی مون خالی بود وگر نه صدای آه و ناله من به گوش همه می‌رسید. چند دقیقه تلمبه زدنش کافی بود تا با سر و صدای زیاد ارگاسم بشم. حمید همچنان داشت تلمبه میزد. سرش رو دوباره آورد دم گوشم و گفت: “آبت اومد؟ دیدی بالاخره جنده خودم شدی؟”

من: “آره. من جنده تم. جنده ات رو بکن.”

حمید: “پس اون اداها چی بود در میاوردی؟ می گفتی فقط دوست اجتماعی باشیم؟”

من: “خر بودم دیگه. نمی دونستم انقدر خوب می کنی. قبلا با یکی بودم که خیلی شل و وارفته بود. دو تا تقه که میزد آبش میومد. خیلی هم ادعا داشت. باهاش بهم زدم و توبه کردم که دیگه از اینکارا نکنم. امّا نمیدونستم تو اینقدر خوب میکنی. وگرنه خودم زودتر میومدم سراغت و مینشستم روی کیرت.”

حمید “جووونی ” گفت و به تلمبه زدن ادامه داد. انگار اصلا قصد نداشت آبش بیاد. بعد از چند دقیقه من حس کردم دارم دوباره ارضا می شم. حمید که فهمید، کیرش رو درآورد و گفت: “اینجا نه. دفعه دوم دلم میخواد تو اتاق خواب آبت رو بیارم.”

رفتیم اتاق خواب. من هنوز لباسام تنم بود، فقط دامنم بالا کشیده شده بود. حمید هم پایین تنه اش لخت بود با کیر شق شده اش. خودش لباسهای هر دومون رو درآورد. اول کمی در همون حالت که وایساده بودیم بغلم کرد و لبم رو بوسید. بعد خوابوندم روی تخت. پاهام رو از هم باز کرد و باز هم رفت سراغ خوردن کسم. بعد اومد بالاتر، خم شد و شروع به خوردن پستونام کرد. بیشرف این کار رو هم خوب بلد بود. بعدش دوباره کیرش رو تف زد و کرد تو کسم. این بار چشم تو چشم بودیم. تمام مدت تو چشمام خیره شده بود. چشمهای هر دومون گواهی میداد که شهوت سرا پای وجودمون رو گرفته. با تلمبه زدنش دوباره رفتم تو فاز ارگاسم. حمید این رو از تندتر شدن نفسهام فهمید.

حمید: “جوووون. جنده ی من دوباره میخواد ارضا بشه؟”

سری تکون دادم و گفتم “اوهوم.”

در حالی که همچنان به چشمهام خیره بود، سرعت تلمبه زدنش رو بیشتر کرد. آه بلندی کشیدم و ارضا شدم. حمید سرعتش رو کم نکرد. فهمیدم خودش هم میخواد آبش بیاد.

من: “نریز توش.”

حمید: “آخه دوست دارم تو کست بریزم.”

من: “این دفعه نه. بزار برای دفعات بعد تا از قبل آماده باشم و قرص بخورم.”

حمید: “باشه. پس این دفعه میریزم لای ممه هات.”

کیرش رو درآورد، سرش رو آورد جلو و لای پستونام رو لیس زد تا خیس بشه. بعد اومد روی سینه ام نشست طوری که کیرش لای پستونام قرار گرفت. دو طرف پستونام رو گرفت و بهم فشار داد و شروع به عقب جلو کردن کیرش کرد. سر کیرش درست روبروی صورتم بود. صحنه جالبی بود. همونجوری که داشتم نگاهش می کردم یک دفعه آبش پاشید تو صورتم. جمعا سه دفعه آبش با جهش صورتم رو آبیاری کرد. چند قطره هم روی گردن و لایه پستونام ریخت.

من: “اووووف. این همه آب رو کجا قایم کرده بودی؟”

حمید: “یک هفته است که اصلا با زنم سکس نکردم تا این آب رو برای تو ذخیره کنم. لامصب نمی دونستم همچین کُسی هستی. دیگه عمراً بتونم با زن دیگه ای سکس کنم. هیشکی مثل تو نیست.”

وقتی که رفتم دستشویی خودم رو تر و تمیز کردم برگشتم دیده همه این ماجراها در عرض سه ربع اتفاق افتاده. هنوز خیلی تا ساعت 2 که باید می‌رفتم مهد کودک سراغ بچه ام وقت داشتیم. از دستشویی که اومدم بیرون دیدم حمید روی تخت خوابیده و در حالی که کیرش که حالا نیمه شل بود رو میمالید داره به عکس عروسی من و شوهرم نگاه می کنه. کنارش دراز کشیدم. من هم بدون اینکه حرفی بزنم به عکس روی دیوار خیره شدم.

حمید: “از کاری که کردیم پشیمون که نشدی؟”

من: “نه. چطور؟”

حمید: “آخه دیدم به عکس عروسیت نگاه میکنی.”

سرم رو گذاشت روی سینه اش و دستم رو گذاشتم روی کیرش و گفتم: “اگر میخواستم پشیمون بشم خیلی وقت پیش باید پشیمون میشدم. تو اولین نفری نیستی که جلوی این عکس باهاش سکس میکنم.”

حمید: “خوش بحال هر کی که قبلا تونسته دلت رو بدست بیاره. امّا از این ببعد، فقط مال خودمی.”

اون روز تا ساعت یک همونطور لخت مادرزاد تو بغل هم بودیم و باز هم سکس کردیم. حمید یکبار و من سه چهار بار دیگه آبم اومد. موقع خداحافظی، لبم رو بوسید و قرار گذاشتیم که دفعه بعد من برم خونه اون. وقتی که رفت، به این فکر رفتم که چی شد بعد از ماجراهای سال قبل که توبه کرده بودم دیگه با مردی وارد رابطه نشم، باز هم این اتفاق پیش اومد. فقط یک جواب برای خودم داشتم. و اون اینکه من فقط یکبار زندگی می کنم و باید از زندگیم لذت ببرم. اگر شوهرم نمیتونه نیازهای من رو تامین کنه، چرا باید به خودم محرومیت بدم.

نوشته: MaryamT

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها