داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

من و آقای عجیب! (۱)

پارت اول:

کف دستام از استرس عرق کرده بود. واسه امروز یه عالمه فانتزی داشتم اما حالا که خودمو اینجا می‌دیدم، ترس و اضطرابی که این همه مدت سعی در سرکوبش داشتم خودش رو نشون می‌داد. طوری بی‌حرف نشسته بودم و به فرش سفید-طوسی نگاه می‌کردم که انگار اون منِ کنجکاو و شیطون اصلا وجود نداشت.
بالاخره آقا(!) اومد. سرمو بالا گرفتم و از جام بلند شدم، اما نگاه خیره و اخم های درهم رو تاب نیاوردم و به یقه‌ی لباسش چشم دوختم. روی مبل نشست و رو به منی که چیزی نمونده بود از هیجان و انتظار زیاد از حال برم، گفت:

تو اتاق کنار آشپزخونه آماده باش. وسایلات رو بذار تو کمد.
خشک و جدی بود، حس می‌کردم رئیسمه و داره بهم دستور میده. دسته‌ی کیفم رو چنگ زدم و یکم بلندتر از زمزمه جواب دادم:
بله آقا.
در اتاق رو باز کردم. فضای تیره‌ای داشت و نبودن پنجره اون رو تشدید می‌کرد. به سمت کمد جمع و جور ساده‌ای که انتهای اتاق قرار داشت رفتم و در همون حال دکمه‌های مانتوم رو باز کردم. آخرین تیکه‌ی لباس رو هم از تنم در آوردم و مردد به تنها چیزی که توی کمد بود نگاه کردم. یه شورت توری مشکی!
با صدایی که از بیرون اومد، سریع اون رو پام کردم و روی تخت نشستم. از بی‌نظمی و کثیفی متنفر بود و من دوست نداشتم خط قرمزهاش رو زیر پا بزارم. بالاخره تو چهارچوب در ظاهر شد و با مکث کوتاهی جلو اومد. صدای قدم‌هاش نفس‌هام رو به شماره می‌انداخت.
کشوی پاتختی رو باز کرد و چند تا وسیله در آورد.
بخواب، رو کمر.
بدون وقت تلف کردن کاری که خواست رو انجام دادم. کمی بعد با چشم‌بند بالای سرم بود. ترسیده نیم‌خیز شدم:
آ…آقا!
اخم کرد:
هیس!
صداش اینقدر محکم بود که ناخودآگاه دراز بکشم و اون چشم‌بند رو به چشمام بزنه. نباید اعتراض می‌کردم اما اینکه دفعه‌ی اول چشمام بسته باشه و چیزی نبینم، همه‌ی احساساتم رو به نهایت خودش می‌رسوند.
صدای خش‌خشی اومد و بعد از چند دقیقه تخت پایین رفت و سنگینی تنش رو کنارم حس کردم.
با دست پام رو اونقدری باز کرد که به راحتی بتونه بینش بشینه. لمس دست‌های داغ و بزرگش با تن یخ‌زده‌م لرزی به تنم نشوند و باعث شد صدای نفس‌هام بلندتر از حد معمول بشه.
حرف نمی‌زنی، فقط آه و ناله.
حرکت دست‌هاش مغزمو خاموش کرده بود که جوابی به حرفش ندادم و روی سر انگشتای سوزنده‌ای که حرکتشون رو از گردنم شروع کرده بودن و خیلی آروم از وسط سینه‌م پایین می‌رفتن، تمرکز کردم. کم‌کم تنم از حالت انقباض در اومد و لذت عجیبی تو شکمم پیچید.
دستش لحظه به لحظه پایین‌تر می‌رفت و دقیقا وقتی که منتظر بودم شورت رو کنار بزنه و بین پام رو لمس کنه، مسیرش منحرف شد. آروم داخل رونم رو لمس کرد، پایین‌تر، بالاتر، زیر شکمم، روی پام و… و هربار تا نزدیکی کُسم می‌رسید اما لمسش نمی‌کرد. یکم تنمو بالا کشیدم و نفس حبس شدمو آزاد کردم. می‌خواستم جیغ بزنم تمومش کن که یهو شورت رو تو تنم پاره کرد و گرمی دستاش رو روی کُسم حس کردم.
آه بلندی کشیدم و سرم رو به تخت فشردم. وقتی حرکت دستش رو تندتر کرد، ناخواسته پاهام رو بستم که انگشتش رو فرستاد داخل. خیس بودم، اونقدری که هیچ درد و سوزشی رو حس نکنم و فقط بیشتر بخوام. حرکاتش به طرز بدی آروم و باحوصله بود و فقط من رو حشری‌تر و بی‌تاب‌تر می‌کرد.
یه انگشت دیگه رو فرستاد داخل و این‌بار محکم‌تر و سریع‌تر عقب و جلو کرد. دیوونه کننده بود، می‌خواستم از لذت بمیرم. سرمو به طرفین تکون دادم و ناله‌هامو رها کردم. حرکت انگشتاش توی کُسم و داغی نفس‌هاش که روی شکم و سینه‌م خالی می‌شد، من رو تا مرز ارضا شدن می‌برد. سرعت دستاش رو بیشتر کرد. بی‌محابا آه می‌کشیدم و رو تختی رو تو دستم فشار می‌دادم و چیزی به ارضا شدنم نمونده بود که دستش رو برداشت.
جیغ کشیدم:
نههه.
دست خیسش رو با سینه‌م پاک کرد و بدون مقدمه نوک سینه‌م رو بین انگشتاش فشرد. آه عمیقی کشیدم که سیلی نسبتا محکمی روی ممه‌هام زد و بعد روی تنم خم شد و پوست گردنم رو بین دندوناش گرفت. درد کمی داشت و اونقدر حشری کننده بود که سرم رو به عقب ببرم و دستام رو روی تن لختش بذارم.
با دستش ممه‌هام رو محکم گرفته بود و نوکش رو می‌پیچوند.
چنان لذتی تو وجودم پیچید که تنش رو چنگ زدم. سرش رو برداشت و با دستش، دستام رو بالای سرم قفل کرد.
راضی از این قدرت نماییش آه کشیدم که با اون یکی دستش دوباره کُسم رو مالید و انگشتاش رو داخلم فرو کرد. ناله‌هام عمیق‌تر شد و اون هم دستش رو سریع‌تر حرکت داد که کمرم رو یکم بلند کردم و با جیغ بلندی ارضا شدم. چند ثانیه بعد دستش رو برداشت و خیسیش رو با تنم پاک کرد.
هنوز آروم نشده بودم که چشم بندمو باز کرد. چند بار چشمام رو باز و بسته کردم تا تاریش از بین بره. شلوار پاش بود اما بالا‌تنه‌ش لخت. موهای تنش نه اونقدر زیاد بود که حالت به‌هم بخوره و نه اونقدر کم که دیده نشه. بدن زیبایی داشت و از همه جذاب‌تر تتوی روی انگشتای دستش بود. از فکر اینکه این انگشتا روی کسم بوده و با آب من خیس شده، با لذت پام رو به هم فشردم.
بالاخره سکوت بینمون رو با صدای جذابش شکست:
بی‌تجربه‌ای، با چند نفر بودی؟
فکر نمی‌کردم کارش به این زودی تموم شه و توی ذوقم خورده بود. سرم رو به چپ و راست تکون دادم:
هیچکس.
مستقیم و با اخم به چشمام نگاه کرد.
گفتی باکره نیستی!
لبم رو گزیدم، آدم خجالتی نبودم اما در مقابل این آدم… با صدایی که مطمئن نبودم به گوشش برسه، گفتم:
خودم… دیلدو.
ابروهاش بالا پرید و چند ثانیه به منی که صدام لرز نامحسوسی داشت نگاه کرد. از تخت بلند شد و همونطور که از اتاق خارج می‌شد، گفت:
تو حمام حوله‌ی تمیز هست. روبه‌روی همین اتاق.
شوکه به جای خالیش نگاه کردم. اون فقط منو ارضا کرده بود و حالا می‌گفت برم حمام. تحریکش نکرده بودم؟ ناراحت بلند شدم و بدون پوشیدن چیزی به سمت جایی که گفت حمامه، رفتم.
دوست نداشتم رابطه‌مون، شروع نشده تموم شه. همون تایپ شخصیتی که دوست داشتم. همون آدمی که همیشه می‌خواستم و بعد از مدت‌ها پیداش کرده بودم.
زیر دوش به این فکر می‌کردم که چه کاری رو باید انجام می‌دادم که ندادم؟

[ادامه‌ی این داستان به نظر شما بستگی دارد.]
تو داستان من خبری از خشونت و تحقیر بیش از حد و تابو شکنی نیست. اما روند عادی رو هم در پی نداره. اگه موافق ادامه هستید، حمایت کنید.

نوشته: خانمِ کاف

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها