داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

شهوتی کردن خانمم و کاکولدی من

سلام
همین اول بگم این داستان واقعی هسته و فعلا در حد کارهایی که من و خانمم کردیم مونده
خب بریم برای معرفی
اسم من حامدو۳۷سالمه مهندسم و کارمند دولت
خانمم سحر و۳۳ ساله ولیسانسه وخاندار
خب اصل ماجرا من از زمان مجردی و زمانی که هنوز اینترنت دیال آپ بود تو سایت خدابیامرز آویزون واین جور سایتها میرفتم اونجا دنبال داستانهای سکسی بودم و مدلهای مختلف میخوندم ولی بیشتر جذب داستانهای محارم میشدم تا همینجور که بیشتر داستان می‌دیدم وجذبشون میشدم به داستانهای ضربدری روی آوردم اوناهم خیلی بهم حال میداد که دیگه رسیدم به داستانهای نفرسوم و… که این دیگه از زمانی شده بود که دیگه ازدواج کرده بودم خب خودمم که استاد گوگل وفیلترشکن اینجور چیزا بودم دیگه زدم تو کار فیلمهای پورن کاکولد وبیغیرتی اینا دیگه خیلی بهم حال میداد حالا چرا چون همش تو ذهنم خانمم نیومد حالا این رزومه و گذشته من بود بریم سر اصل داستان.
دیگه باید منو یه فانتزی باز کاکولد میدونستم
خب حالا یه چند وقتی شده بود سال ۹۹که من ناراحتی سیستم گوارش و معده درد شدید داشتم که باید از شهرستان خودمون هر دوهفته ویا سه هفته میرفتم مرکز استان پیش دکتر متخصص.
خانمم روهم بگم که یه زن قد ۱۶۷با وزن۶۴وسینه های ۸۰ورنگ پوست سفید کمی وخیلی کم به سبزه خوشگل چهره بود که همیشه همراهم بود. درهمین حال مریضی که داشتم فکر فانتزیم هم بودم در شهری که ما هستیم اصلا نمیشه ازاین کارها کرد چون کوچیکه و سریع آبروی آدم میره. من این رو هم بگم که خانمم از اون خونواده هوایی بودن که بیرون همیشه باید چادر سر میکردم ولی تا اینجا کنار من مانتویی شده بود ولی بازم پوشش مناسب بود ولی دیگه این اینستاگرام اومده بود و منم دیوونه اون تیپ‌های لختی وباز شده بودم بهم گفت هفته بعد که نوبت دکتر داری می‌خوام یه مانتو جدید بدوزم چیکار کنم گفتم باشه ولی بزار ایندفعه من مدل روانتخاب کنم قبول کرد منم که از قبل انتخابمو کرده بودم یکروز معطلش کردم و بعد تو یه پیج بهش یه مانتو تابستونی یعنی ازاین مانتو ساحلی ها یک تیکه تا پایین هستن براش انتخاب کردم نشونش دادم اولش کمی خوشش نیومد بعد اصرار کردم و پیجهارو نشونش دادم که الان کدو فلان اینجور کسشعرها که قبول کردرفتیم پارچه گرفتیم و که اونم من انتخاب کردم سعی کردم کمی نازک باشه وزیرش دیده بشه بهرحال دوخت که اونم به اصرار من از پایین ۱۵ تا مچ کوتاه دوخت و گفت جوراب شلواری میپوشه گفتم باشه و شد هفته بعد و رفتیم مرکز استان که شهرما تا مرکز استان۲۰۰ کیلومتر فاصله داره توجاده خب ظهر بود که حرکت کردیم به اصرار من شلوار جورایی رو در آورد من هی با پاهاش ور میرفتم پایین لباس رو تا روی روشن بالا نیاوردم و میمالیدم موقتی از کنار ماشین سنگینها رد می شدیم زودی لباسشمیداد پایین که اونم گیر دادم این کارو نکنه او تا نمی‌بینم ولی عمدا که کنار اونا می‌رسیدم کمی با سرعت کمتر رد میشدم بماند رسیدیم مرکز استان گفتم دیگه نپوس شلوار جورایی رو همینجوری بریم مطب دکتر گفت روم نمیشه پوشید دکتر رفتنمون هم تموم شد که گفتم بریم تو بازار دوری بزنیم باهم قبول کرد و گفت برام باید یه مقدار لوازم آرایشی بخری که گفتم نه ولی شاید اگه کاری برام انجام بدی بخرم که گفت چی گفتم باید بدون شلوار بیایی اولش من و من کرد بعد گفت باشه راستی اینم یادم رفت بگم زیر شلوارشان شرت لامبادا(بندی)گفتم بپوشه از خونه که پوشیده بود بماند که از اول حرکتمون هی غر میزد این رفته لایه کونم داره اذیتم می‌کنه خب قبول کرد ماشین و پارک کردیم و رفتیم تو بازار عمدا گفتم تو کمی برو جلوتر من الان میام دیدم از عقب وای چجوری کونش می‌لرزید تو لباس چون حساب کنی نه شلوار داشت نه شرت بعد دیدم سفیدی ساق پاهاش چقدر حشری کننده شده کم دوربرو چک کردم دیدم بعضی از جووون ها بهش خیره میشم و یه نگاه خریدارانه ای بهش میکنم کیرم که راست شده بود کلی هم آب ازش اومده بود رفتیم و بهرحال اونجا هم تموم شد اومدیم بزنیم به جاده که برگردیم هوا تاریک شده بود کمی از مسیر رو که رفته بودیم بهش گفتم عزیزم من خوشم کرده برام ساک بزنی که گفت چجوری مگه میشه گفتم آره کاره ندارم کمی صندلی دادم عقبتر بعد کمر شلوارم باز کردم شلوارم کمی دادم پایین گفتم این آزمون حالا تو کمربند باز کن سرتو بیار شروع کن قبول کرد ولی خودشو یجوری به بغل انداخت که دیده نشه از پنجره ماشین گیردادن بهش گفتم نه داگی بشو کونت سمت پنجره طرف شاگرد باشه سرت روی کیرمن گفت دیده میشه گفتم تاریکه منم که لامپ تو سقف ماشین خاموش میکنم چیزی دیده نمیشه گفت باشه همین کارو کرد و شروع به ساک زدن درهمین حین هم من کونش میمالیدم که آروم آروم مانتو رو دادم بالا آوردم روی کمرش که دیگه کلا کون بصورت داگی واحد فقط شرت لامبادا پاس بود عیان شد زود بدنش داد پایین گفت چیکار می‌کنی دیده میشه آبرو ریزیه گفتم بیخیال تاریکه منم که سرعتم سرعت اتوبانها دارم حداقل ۱۱۰ میرم کسی نمی‌بینه قبول کرد همون استایل رو گرفت و شروع به ساک زدن که دیگه منم داشتم کسش و میمالیدم دیدم کلا پر آب شده یواشکی لامپ تو سقف روهم روشن کردم از بس دیگه شهوتی شده بود و کسش آبکی شده بود دیگه هیچی حالی نبود هی هوم هوم میکرد بین پاهاش پر آب بود یادم رفت بگم از کنار یه نیسان وانت رد شدم این بیچاره داخل رو دید هنوز بعد چند سال دهن وا مونده یادمه بدبخت مخش سوت کشید خب داشتم میگفتم خیلی شهوتی شده بود فکری زد به ذهنم گفتم تو کیر میخوای دیدم با حالت خمار گونه ای گفت آره می‌خوام گفتم همینجا باید بکنم میخوای گفت آره باورم نمیشد دیگه مغزش کار نمی‌کرد کلا شهوت گرفته بودم هیچی حالیش نبود اولین بار بود اینجوری میدیدمش دوباره پرسیدم گفت چقدر میگی می‌خوام می‌خوام همینجا باید منو بکنی گفتم باشه صبر کن یه پارکینگ گیربیارم اونجا رفتیم کمی جلوتر یه پارکینگ نزدیک به دوراهی که منتهی به یه روستا میشد دیدم که داخلش یه برج نور بود برای دوراهی و چندتا ماشین مسافرکشی وایساده بودن رفتم همونجا با فاصله از اونا وایسادم طوری پارک کردم که همشون تودیدم بودن بعد ماسیمو تو حالت روشن گزاشتیم درا رو قفل کردم بهش گفتم لباست بده بالا بشین روی کیرم بسختی شدولی گفت دردم اومده گفتم باشه صندلی خودتو بده تا آخر عقب وپشتی رو بخوابونم انجام دادگفتم لباست تا روی سینه بده بالا ودمر بخواب انجام داد خودمم کمی شلوار دادم پایین روش خوابیدم کیرمو که گزاشتیم جلوی سوراخ کسش از بس که خیس بود راحت لیز خورد رفت تو بعد یه ده دقیقه ای همون‌جوری تلمبه زدم که گفتم دارم میام فرصت نشد وکلاهمش توش خالی کردم که خیلی لذت داد اونم یه چندتا دستمال پاک کرد خودشو بعدم بخاطر اینکه خیلی از کسش نشت نکنه شلوار جورایی رو پوشید تا خونه کلی با هم خندیدیم خودشم بعدا بهم گفت تا حالا اینجوری بهم حال نداده بوده سکس بعد این کلا سکسهای ما در مکانه وجهه‌ای مختلف شروع شد و حتی لباسهای خیلی باز پدر مسافرت‌ها و شهرهای مختلف که هفته آینده هم قراره بریم یه مسافرت از الان نوع پوشش نوع فانتزیهایی رو که قراره اجرا کنیم باهم تنظیم کردیم امیدوارم خیلی اذیتتون نکرده باشم اگه استقبال خوب باشه داستان سفری که قراره بریم رو هم بعد این سفر براتون مینویسم

نوشته: حامد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها