داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

سالهای دور از عمه

سلام دوستان من علي هستم داستاني كه براتون مينويسم واقعيه هرچند كه خيلي هم مهم نيست كه واقعي باشه يا نه .
ابتدا اجازه بديد مقدمه اي در باره دخترعمه ام شادي براتون بگم اين دختر عمه من حاصل ازدواج اول عمه جانمه و از من كه الان 30سالمه 1سال بزرگتره وقتي كه شش ماهه بوده والدينش از هم جدا ميشن و من هم كه اصلا اطلاع از وجود چنين شخصي نداشتم تا او ازدواج مي كنه و به ديدار خانواده مادرش مياد از اونجا كه پدر و مادر درست وحسابي نداشته به يك مرد ي كه حدودا 15سال از خودش بزرگتره شوهرش ميدن اما داستان از اونجا شروع شد كه بعد از چند سال از آشنايي ما شادي به شهر ما نقل مكان كرد و يك روز من تصميم گرفتم بهش سري بزنم اون موقع من 19ساله بودم و تازه دانشگاه قبول شده بودم و دو سه هفته اي يك بار مي اومدم به شهرمون.خونه شادي توي مركز شهر نزديك بازار بود وقتي كه رفتم در خونشون حدوداي ساعت 5 بعدازظهر بود و شوهر شادي خونه نبود خلاصه كلي مارو پذيرايي كردو تحويل گرفت يواش يواش دردو دلهاش شروع شد و برام از آرزوهاش ميگفت و قرار ما اين شده كه هروقت من از دانشگاه ميام سري بهش بزنم (ترجيحا وقتي شوهرش نيست)خوب بعد از چند بار رفت آمد متوجه شدم هردفعه بامن راحتتر ميشه لباسهاي باز تري ميپوشه و رنگ و بوي صحبتهاش تغيير كرده ناگفته نماند من بسيار به سكس علاقمند بودم و طبيعتا اطلاعات تئوريم هم به لطف فيلمهاي سوپر كم نبود يه روز كه خونشون بودم او با يه تاپ دو بنده كه سوتينش كاملا از زيرش پيدا بود تو خونه ميچرخيد ديگه ديدم طاقتم تمومه و بايد يك كاري بكنم رفته بود توي آشپزخونه و داشت ظرف مي شست كه منم رفتم و از پشت بهش چسبيدم كه يكدفعه مثل فنر از جا پريد حسابي ترسيدم و عقب رفتم شادي گفت اين چه كاري بود گفتم خيلي وقته بهت علاقمند شدم (شادي خانميه قد بلند و نسبتا چاق با سينه هاي بزرگ كه البته من مثل دوستان كوليس نداشتم كه سايزش رو اندازه بگيرم و باسني بسيار خوش فرم)منتظر عكس العمل شديدي از اون بودم اما آروم اومد طرفم و بغلم كرد قدش تقريبا اندازه من 178بود وقتي بغلم كرد سينه هاش رو مثل دوتا گلوله پنبه احساس ميكردم از اونجايي كه فيلم زياد نگاه ميكردم سريعا مشغول لبش شدم و شروع كردم به مكيدن لباش برام جالب بود كه انگار اصلا ازاين كارها بلد نبود (بعدا معلوم شد چون در 14 سالگي ازدواج كرده بود و شوهرشهم فقط مثل خروس ميكرده و بعدم ميخوابيده چيزي بلد نبود )خلاصه وقتي لباش رو بوس ميكردمن يواش يواش كيرم خبراومد و به لاي پاهاش ميماليد صداي نفسهاي شادي هم كم كم عوض ميشد و منم از ترس قلبم اومده بود زير گلوم (شايدم تخمام) چون ميترسيدم شوهرش سربرسه بهرحال سرپايي حسابي تو آشپزخونه مالوندمش .
خوب دوستان اين اولين داستاني كه براتون نوشتم و اصلا برام مهم نيست كه باور كنيد كه واقعي بوده يا نه داستان من هنوز ادامه داره اگه دوست داريد نظر بديد تا ادامه شو براتون بنويسم به دوستاني هم كه فحش ميدن پيشاپيش به مادر محترمشون حواله ميكنم

نوشته: علی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها