داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

درمان طبیعی افسردگی مامان

مامان جدیدا به خاطر رفتن بابام خیلی ناراحت بود و افسردگی گرفته بود … هفته ای 3 جلسه پیش روانپزشک می رفت ، ولی هیچ تاثیری نداشت . بالاخره تصمیم گرفت که دیگه الکی به این روانپزشک پول نده ولی آخرین جلسه رو بهش گفته بود که حتما بیا یه روش جدید پیدا کردم … وقتی موقع آخرین جلسه رسید بهش گفتم مامان منم می خوام باهات بیام . اولش قبول نکرد ولی یکم که بهش گفتم قبول کرد … سریع حاضر شدم و باهم رفتیم .

وقتی رسیدیم منشی یه راست مارو فرستاد تو . دکتر سلام کردم و ما نشستیم . اولش یکم درباره یه روش جدید که پیدا شده صحبت می کرد که جدیدا توی خارج روش تحقیقات زیادی شده و … . مقدمش که تموم شد ، یهو گفت که این روش از طریق یک دارو انجام می شه . بلافاصله مامانم ازش اسم دارو و اینکه از کجا می تونه بگیره رو ازش پرسید ولی دکتر سوالش رو با سوال جواب داد و پرسید که طی این 1 ماهی که جلسه نداشتیم با مردی آشنا نشدی ؟ اونم گفت نه ! دکتر با یه حالت ناراحتی گفت که این دارو تو بدن نصفی از مردم تو بدنشون تولید می شه . مامانم تعجب کرد ! دکتر ادامه داد که اگه با مردی بتونین آشنا بشین می تونین این دارو رو که به صورت مایع هست ازش بگیرین … مامانم خشکش زد ، صورتش قرمز شده بود . سریع دست منو گرفت و از اونجا بیرون رفتیم …

توی راه بهش گفتم که آره راست می گه، من تو اینترنت یه سری مقاله در این مورد دیدم که برای درمان افسردگی و ناراحتی های صبحگاه استفاده می شه … اولش باورش نمی شد ولی بعد گفت ” راست می گی ؟ ” منم گفتم آره ، تو سایت womens health mag دیدم … رسیدیم خونه . زنگ زد پیتزا آوردن ، موقع خوردن پیتزا بهش گفتم مامان تا جایی که یادمه بعد اینکه بابا رفت از همه ی مردا بدت اومد دیگه ، اونم با ناراحتی سرشو تکون داد به نشونه ی جواب مثبت . سریع بهش گفتم که مامان پس بیا از تنها مردی که کنارته و تورو خیلی دوست داره استفاده کن ، سریع بم جواب داد که نمی شه ! تو پسر منی ! منم بهش گفتم ولی چاره ی دیگه ای نداریم … فقط تا زمانیه که حالت بهتر شه ، هیچکی هم نمی فهمه … ساکت شد و چیزی نگفت . بعد ناهار رفت تو اتاقش . از لای در نگاه کردم دیدم از پشت دراز کشیده داره فکر می کنه . منم رفتم تو اتاقم یکم فیلم دیدم . شب که شد ، از اتاقش اومد بیرون رفت دستشویی ، بعدش اومد دم اتاقم و صدام زد ، سریع اومدم گفتم چی شده گفت راجبش فکر کردم. راست میگی چاره ی دیگه ای نداریم گفت 5 دقیقه دیگه صدات کردم بیا تو اتاقم … رفت تو اتاقش . یه 10 دقیقه ای شد و هیچ صدایی ازش نشنیدم ، خودم رفتم تو اتاقش ، دیدم یه شلوار گشاد با یه سوتین تنشه . گفت هنوز که 5 دقیقه نشده ، گفتم مامان الان 10 دقیقست !! گفت پس بیا کنارم بشین ، گفت تمام اینا خودت میدونی باسه درمانم هست ، پس نمی خوام هیچ نظری به مادرت پیدا کنی ، در ضمن هیچ کس ، هیچ کس نباید از این قضیه چیزی بفهمه ! منم تایید کردم. گفت حالا فقط شلوار و شرتتو در بیار و بیا روی پام بشین . نشستم . گفت خودت می دونی چیکار کنی دیگه . منم شروع کردم با کیرم بازی کردن تا شق شد ، شروع کردم جلق زدن با اون سینش . واقعا احساس لذت می کردم … یه 6 7 دقیقه ای که گذشت بهش گفتم مامان خودت می بینی که اینطوری نمیاد . گفت انتظار نداری که بخورمش ؟! گفتم نه . فقط تو سوتینتو دریار . گفت باشه ولی دیگه پورو تر نشی . سوتینشو که در اورد شروع کردم به مالوندش که گفت ” گفتم پورو نشو ” به جلق زدن ادامه دادم … ولی بازم آبم نیومد ! خودش دیگه خسته شده بود ، گفت بیا جلوتر . رفتم یکم جلو سرشو آورد بالا و شروع کرد به خوردن ، انگار خودش تازه داشت لذت می برد … همینطوری یواش که داشت می خورد دستمو بردم لای پاش یکم ور رفتم هیچی نگفت . سریع دستمو بردم تو شلوارش زیر شرتش . حسابی خیس بود . همین طوری که داشت می خورد منم براش می مالوندم . بعد 10 دقیقه یه آبم اومد . اولش فقط یکم ریخت ولی بعد انگار تازه اومده یه 10 ثانیه ای داشت می ریخت همینطور … وقتی که تموم شد هیچی نگفت منم یه ماچش کردم رفتم تو اتاقم … توافق کردیم که هفته ای یه بار دقیقا همینطور انجام بدیم تا زمانی که حالش بهتر بشه … الان 3 هفتس بهتر شده اما نه مثل سابق . امیدوارم همینطوری تا آخر عمرم ادامه پیدا کنه.

نوشته:‌ TheJungleFlash

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها